کلمه جو
صفحه اصلی

acrimonious


معنی : تند، زننده
معانی دیگر : (رفتار و سخن) نیش دار، تلخ، پرطعنه، سوزان

انگلیسی به فارسی

تند، زننده، سوزان


حنجره، تند، زننده


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: filled with bitterness or rancor.
مترادف: bitter, hostile, rancorous
متضاد: amicable, friendly, good-natured, harmonious, sweet
مشابه: antagonistic, hateful, unfriendly, venomous, virulent

- The town hall meeting turned into an acrimonious debate.
[ترجمه ترگمان] جلسه شهرداری به یک بحث خصمانه ختم شد
[ترجمه گوگل] جلسه تالار شهر به یک بحث جدی تبدیل شد
- The couple's acrimonious relationship was hard on their children.
[ترجمه ترگمان] رابطه acrimonious و خصمانه آن ها برای فرزندان آن ها سخت بود
[ترجمه گوگل] رابطه زناشویی زن و شوهر به فرزندانشان سخت بود

• bitter, rancorous, caustic
acrimonious words or quarrels are bitter and angry; a formal word.

مترادف و متضاد

nasty in behavior, speech


تند (صفت)
caustic, abrupt, sudden, spicy, steep, fast, sharp, harsh, sour, tart, acrid, acrimonious, acute, hot, keen, quick, mercurial, brisk, heady, headlong, inflammable, rapid, tempestuous, snappy, peppery, arrowy, rattling, biting, nipping, bitter, virulent, rash, violent, intensive, discourteous, transient, crusty, pungent, hasty, racy, rath, rathe, mordacious, prestissimo, presto, snippy, temerarious, wing-footed

زننده (صفت)
hideous, vile, gaunt, spicy, sharp, harsh, tart, acrid, nasty, repulsive, repellent, acrimonious, striking, garish, striker, mordant, nippy, odoriferous, poignant, forbidding, squalid, biting, loathsome, lurid, repugnant, fulsome, disgusting, pungent, stinking, scabrous, glassy, indign, loathly, pit-a-pat

Synonyms: acerbic, acid, angry, astringent, belligerent, biting, bitter, caustic, censorious, churlish, crabby, cranky, cross, cutting, indignant, irascible, irate, ireful, mad, mordant, peevish, petulant, rancorous, sarcastic, sharp, spiteful, splenetic, tart, testy, trenchant, wrathful


Antonyms: kind, kindly, peaceable


جملات نمونه

1. an acrimonious dispute
مشاجره ی تند و تلخ

2. Their marriage ended eight years ago in an acrimonious divorce.
[ترجمه ترگمان]ازدواجشان هشت سال پیش در طلاق به پایان رسید
[ترجمه گوگل]ازدواج آنها هشت سال پیش در طلاق جدی به پایان رسید

3. He had an acrimonious quarrel with his girlfriend yesterday.
[ترجمه ترگمان]دیروز با دوست دخترش دعوا کرده بود
[ترجمه گوگل]او دیروز با یک دوست دخترش ازدواج کرد

4. She watched her parents go through an acrimonious divorce.
[ترجمه ترگمان]اون پدر و مادرش رو دید که از یه طلاق شتاب زده وارد شدن
[ترجمه گوگل]او تماشا کرد پدر و مادرش از طلاق عادت ماهانه عبور می کنند

5. There followed an acrimonious debate.
[ترجمه ترگمان]به دنبال یک مشاجره تند و خصمانه بود
[ترجمه گوگل]یک بحث جدی دنبال شد

6. His tendency to utter acrimonious remarks alienated his roomates.
[ترجمه ترگمان]تمایل او به حرف زدن به خودکشی او را از بین برده بود
[ترجمه گوگل]تمایل او به سخنرانی های پرخاشگرانه بی نظیر است

7. His parents went through an acrimonious divorce.
[ترجمه ترگمان]پدر و مادرش از یه طلاق شتاب زده فرار کردن
[ترجمه گوگل]پدر و مادرش طلاق عادت داشتند

8. The meeting ended in an acrimonious dispute.
[ترجمه ترگمان]جلسه در یک مشاجره تند و خصمانه به پایان رسید
[ترجمه گوگل]جلسه به اختلاف جدی پایان یافت

9. The debate was acrimonious, with opposition parties denouncing Shamir's deals with defectors from other parties to win his working majority.
[ترجمه ترگمان]این بحث به نظر خصمانه می رسید، در حالی که احزاب مخالف deals شامیر را با فراریان از احزاب دیگر محکوم می کردند تا اکثریت کارگر خود را به دست آورند
[ترجمه گوگل]این بحث ها بسیار متزلزل بود، زیرا احزاب مخالف، معاملات شامیر را با افرادی که از سوی احزاب دیگر منعقد شده بودند، منعکس می کردند

10. But in the mid-1970s there was an acrimonious conflict between the different intelligence gathering agencies in the province.
[ترجمه ترگمان]اما در اواسط دهه ۷۰، یک کش مکش خصمانه بین آژانس های جمع آوری اطلاعات مختلف در این استان وجود داشت
[ترجمه گوگل]اما در اواسط دهه 1970 یک اختلاف جدی میان سازمان های مختلف جمع آوری اطلاعات در استان وجود داشت

11. This had all the makings of another long-running acrimonious dispute, when again wider political events quite unexpectedly overtook the controversy.
[ترجمه ترگمان]این موضوع همه نشانه هایی از یک مشاجره تند و خصمانه را داشت، زمانی که دوباره وقایع سیاسی وسیع تر به طور غیرمنتظره ای بر این مناقشه غلبه کردند
[ترجمه گوگل]این در حال وقوع هرگونه اختلاف دیگر دراز مدت بود که دوباره حوادث سیاسی گسترده را به طور غیر منتظره به بحث و جدل پی برد

12. The Daily Record revealed that an acrimonious dispute over cigarette sponsorship was splitting public opinion.
[ترجمه ترگمان]گزارش روزانه نشان داد که یک مشاجره تند و خصمانه در مورد حمایت از سیگار، افکار عمومی را از بین می برد
[ترجمه گوگل]گزارش روزانه نشان داد که اختلاف شدید در مورد حمایت از سیگنال، افشای عمومی بود

13. This demand is actually the cause of acrimonious debate in the London area.
[ترجمه ترگمان]این تقاضا در واقع علت منازعات خصمانه در منطقه لندن است
[ترجمه گوگل]این تقاضا در حقیقت علت بحث وحشیانه در منطقه لندن است

14. The book reveals an the exchange of acrimonious letters between Diana and her father-in-law.
[ترجمه ترگمان]این کتاب، مبادله نامه های خصمانه بین دیانا و پدر او را نشان می دهد
[ترجمه گوگل]این کتاب نشان می دهد که تبادل نامه هایی بین دیانا و پدرش در میان است

15. She unexpectedly triggered an acrimonious conclusion to the conversation when she told Bernon she would pray for him.
[ترجمه ترگمان]به طور غیر منتظرانه به مکالمه خود خاتمه داد وقتی به Bernon گفت که برای او دعا خواهد کرد
[ترجمه گوگل]او به طور غیرمنتظرهای به نتیجه ای عجیب و غریب به گفتگو پرداخت که او به برنون گفت که برای او دعا می کند

an acrimonious dispute

مشاجره‌ی تند و تلخ


پیشنهاد کاربران

پر تنش

تند و خصمانه، پر از خشم
دوستان جنجالی معنی نمیده چون یک چیز ممکنه جنجالی باشه ولی الزاما منفی نباشه. . .


جنجالی

تند، زننده، سوزان، تلخ، تعنه آمیز، سخت. . .


کلمات دیگر: