کلمه جو
صفحه اصلی

bafflement


معنی : گیجی، دست پاچگی
معانی دیگر : گیجی، دست پاچگی

انگلیسی به فارسی

گیجی، دست‌پاچگی


سوء تفاهم، گیجی، دست پاچگی


انگلیسی به انگلیسی

• confusion
bafflement is the state of being baffled.

مترادف و متضاد

گیجی (اسم)
bewilderment, confusion, amusement, stun, stupefaction, stupor, distraction, bafflement, befuddlement, quandary, razzle-dazzle, idler, muddle, wackiness, giddiness, idleness, sopor

دست پاچگی (اسم)
fluster, confusion, hurry, precipitation, bafflement, boo-boo, hurry-scurry

جملات نمونه

1. His reaction was one of bafflement.
[ترجمه ترگمان]عکس العمل او یکی از bafflement بود
[ترجمه گوگل]واکنش او یکی از معضلات بود

2. The general response was one of understandable bafflement.
[ترجمه ترگمان]پاسخ عمومی یکی از bafflement قابل فهم است
[ترجمه گوگل]پاسخ کلی یکی از معضلات قابل فهم بود

3. Their bafflement is increased when they find such major changes made.
[ترجمه نوید همتی] این سردرگمی هنگامی پیش خواهد آمد که آنها چنین تغییرات بزرگ انجام شده ای را تشخیص دهند
[ترجمه موسی] سردرگمی ( دست پاچگی ) آنها هنگامی افزایش می یابد که چنین تغییرات عمده ای را تشخیص دهند.
[ترجمه ترگمان]این تغییرات زمانی افزایش می یابد که آن ها چنین تغییرات بزرگی را پیدا کنند
[ترجمه گوگل]هنگامی که آنها چنین تغییرات بزرگی را ایجاد می کنند، اختلاف آنها افزایش می یابد

4. I responded with typical teenage indifference and bafflement born of ignorance. "Sheez, Mom, I'm only an hour away.
[ترجمه ترگمان]من با بی تفاوتی دختر معمولی و bafflement که از جهالت به دنیا آمده بودم، پاسخ دادم: \" Sheez، مامان، من فقط یک ساعت از اینجا دور هستم
[ترجمه گوگل]من با بی تفاوتی و بی کفایتی نوجوانان ناخوشایند پاسخ دادم  "شیز، مامان، من تنها یک ساعت دور هستم

5. Seeing the spreading bafflement on the Brown' faces, he adds 'It's his philosophical position and beliefs I'm trying to get at here.
[ترجمه ترگمان]با دیدن the که روی چهره های Brown روی می دهد، او اضافه می کند که موقعیت فلسفی و باورهایی که من برای رسیدن به اینجا تلاش می کنم
[ترجمه گوگل]او می گوید: "در حال ظهور ناگهانی در چهره های براون است، او می افزاید:" این موضع فلسفی و اعتقاد من است که من در اینجا می خواهم

6. A year later, in 124 to European bafflement and relief, they turned round and went back again.
[ترجمه ترگمان]یک سال بعد، در سال ۱۲۴ به bafflement و relief اروپایی، آن ها برگشتند و دوباره برگشتند
[ترجمه گوگل]یک سال بعد، در 124 سالگی در معرض افسردگی و تسکین در اروپا، آنها تبدیل به دور گردن شدند و دوباره برگشتند

7. What I feel now is a sense of bafflement: why did I deprive myself the pleasure of chamber music for so long?
[ترجمه ترگمان]حالا چه احساسی دارم که باعث شد برای این همه مدت لذت موسیقی را از خودم محروم کنم؟
[ترجمه گوگل]آنچه که من احساس می کنم این است که احساس غم و اندوه می کنم: چرا من خود را از لذت بردن از موسیقی محله برای مدت طولانی محروم

8. The vice president professed bafflement on what President Kim Jong Il hopes to achieve in the latest standoff with the international community.
[ترجمه ترگمان]معاون رئیس جمهور به bafflement در مورد آنچه که کیم جونگ ایل امیدوار است در آخرین بن بست با جامعه بین المللی به دست آورد اعتراف کرد
[ترجمه گوگل]رئیس معاون رئیس جمهور آمریکا بر این نکته تأکید کرد که کیم جونگ ایل، رئیس جمهور آمریکا امیدوار است که در آخرین تناقض با جامعه بین المللی امیدوار باشد

9. Despite the interborough bafflement, Brooklyn has been a genuine part of the land of the free since day one, that is, July 177
[ترجمه ترگمان]با وجود the bafflement، بروکلین به عنوان بخشی حقیقی از سرزمین آزاد از روز اول جولای سال ۱۷۷ به شمار می رود
[ترجمه گوگل]با وجود اختلافات بین دو طرف، بروکلین از روز اول، یعنی 177 ژوئیه، جزء اصلی سرزمین آزاد است

10. I remember my own bafflement when, while still at school, I tried to read his pamphlet The 18th Brumaire of Louis Bonaparte.
[ترجمه ترگمان]یادم می آید وقتی که هنوز در مدرسه بودم، در حالی که هنوز در مدرسه بودم، سعی کردم pamphlet هیجدهم برومر با لویی بوناپارت را بخوانم
[ترجمه گوگل]من زمانی که هنوز در مدرسه بودم، به یاد خاطره های خودم، سعی کردم جزوه ی خود را در 18th Brumaire of Louis Bonaparte بخوانم

11. But their bafflement turned to suspicion when it emerged that Oide apparently had everything to live for.
[ترجمه ترگمان]اما با وجود این که معلوم شد Oide همه چیز را برای زندگی کردن دارد، با دست پاچگی و تردید تبدیل به سوظن شد
[ترجمه گوگل]اما ناسازگاری آنها وقتی که ظهور کرد، ظاهرا Oide همه چیز را برای زندگی دارد، به سوء ظن تبدیل شد

12. Film critics aren't supposed to confess bafflement at the end of a review, but that's what I feel here.
[ترجمه ترگمان]منتقدان فیلم نباید در پایان مرور به bafflement اعتراف کنند، اما این چیزی است که من در اینجا احساس می کنم
[ترجمه گوگل]منتقدان فیلم در انتهای بازبینی اعتراف نمیکنند، اما این چیزی است که من در اینجا احساس میکنم

13. She tallied up the revelations, and put all the signs of apathy and bafflement out of mind.
[ترجمه ترگمان]او در این مورد کاملا اشتباه کرده بود و همه نشانه ها از بی علاقگی و bafflement را در ذهنش به وجود اورده بود
[ترجمه گوگل]او آیه ها را جمع کرد و تمام نشانه های بی حسی و خفگی را از ذهن بیرون گذاشت

14. Rowboats, a few feet out to sea, moored empty, shrug their bafflement.
[ترجمه ترگمان]rowboats، چند متر آن طرف تر به دریا، به پهلو لنگر انداخته و bafflement را شانه خالی می کنند
[ترجمه گوگل]دوچرخه سواری، چند پا به سمت دریا، خالی کردن خلخال، خنثی کردن شانه ها

پیشنهاد کاربران

معضل
Without faith of some sort, life is a constant bafflement, apparently devoid of any detectable meaning.
بدون نوعی ایمان ، زندگی یک معضل دائمی است ، ظاهراً عاری از هرگونه معنای قابل تشخیص است.

سردرگمی
Their bafflement is increased when they find such major changes made.
سردرگمی آنها هنگامی افزایش می یابد که چنین تغییرات عمده ای را تشخیص دهند.




کلمات دیگر: