کلمه جو
صفحه اصلی

politely


مودبانه، با ادب

انگلیسی به فارسی

مودبانه، از روی ادب


انگلیسی به انگلیسی

• courteously, with good manners; genially, gently, nicely

جملات نمونه

1. he received us politely
مودبانه ما را پذیرفت.

2. you want to act politely in all situations
باید در تمام مواقع مودبانه رفتار کنی.

3. The children smiled politely at the visitor's pleasantries.
[ترجمه ترگمان]بچه ها مودبانه لبخند می زدند
[ترجمه گوگل]بچه ها مودبانه با لذت های بازدید کننده لبخند زدند

4. He cannot refuse if you ask politely.
[ترجمه امیرحسین فرهادی] اگر مودبانه سوال کنید رد نمیکند
[ترجمه ترگمان]اگر مودبانه سوال کنید نمی تواند رد کند
[ترجمه گوگل]اگر از مودبانه بپرسید او نمیتواند انکار کند

5. It's difficult to contradict someone politely.
[ترجمه ترگمان]انکار کردن با کسی که مودبانه است مشکل است
[ترجمه گوگل]دشوار است که با مؤدبانه تردید داشته باشید

6. The audience are strangely subdued, clapping politely after each song.
[ترجمه ترگمان]حضار به طرز عجیبی آرام شده اند و بعد از هر آواز مودبانه دست می زنند
[ترجمه گوگل]تماشاگران به طرز عجیبی تسخیر شده اند، پس از هر ترانه مودبانه میپردازند

7. Adam enquired politely whether they had enjoyed the show.
[ترجمه ترگمان]ادم با ادب پرسید که آیا از نمایش لذت برده اند یا نه
[ترجمه گوگل]آدم مودبانه پرسید آیا آنها از نمایش لذت ببرند

8. He asked me politely for the book.
[ترجمه ترگمان]مودبانه از من تقاضای کتاب کرد
[ترجمه گوگل]او به من مودبانه از کتاب خواسته بود

9. Both boys had good manners, politely shaking hands.
[ترجمه ترگمان]هر دو پسرها رفتار خوبی داشتند و مودبانه دست می دادند
[ترجمه گوگل]هر دو پسر رفتار خوب داشتند، مودبانه دست ها را تکان دادند

10. They try to deal politely with angry customers.
[ترجمه ترگمان]آن ها سعی می کنند مودبانه با مشتریان خشمگین سر و کار داشته باشند
[ترجمه گوگل]آنها سعی می کنند مودبانه با مشتریان عصبانی برخورد کنند

11. "Your home is beautiful," I said politely.
[ترجمه ترگمان]من مودبانه گفتم: خانه شما زیبا است
[ترجمه گوگل]من مودبانه گفتم: 'خانه تو زیبا است '

12. She inquired of me most politely whether I wished to continue.
[ترجمه ترگمان]از من بسیار مودبانه پرسید که آیا میل دارم ادامه دهم یا نه
[ترجمه گوگل]او مودبانه از من پرسید آیا من مایلم ادامه دهم؟

13. He told them politely to leave him in peace.
[ترجمه ترگمان]مودبانه به آن ها گفت که او را در آرامش رها کنند
[ترجمه گوگل]او به آنها مودبانه گفت که او را در آرامش قرار دهد

14. The girl bobbed politely at him.
[ترجمه ترگمان]دخترک مودبانه به او اشاره کرد
[ترجمه گوگل]این دختر مودبانه با او برخورد کرد

پیشنهاد کاربران

با ادبانه

درکمال احترام

محترمانه

E. g. Her attitude turned from politely interested to enthusiastic during the course of our conversation
از یه فرد علاقمندِ مؤدب تبدیل شد به یه آدم مشتاق/پر ذوق وشوق/ذوق زده و پیگیر

مودبانه


کلمات دیگر: