کلمه جو
صفحه اصلی

drill


معنی : تمرین، مته، مشق، مشق نظامی، تمرین کردن، مته زدن، تعلیم دادن، تمرین دادن، مشق دادن، ممارست کردن
معانی دیگر : پرماه، بهرمه، گردکاو، سنبه، (با مته) سوراخ کردن، انجیردن، سنبیدن، (نظام) مشق، (آموزش از راه مشق و تکرار) تمرین، (از راه تمرین و تکرار) آموزاندن، پرهیختن، (با: into) در مغز کسی جایگزین کردن (با تمرین و تکرار)، توی سر کسی فرو کردن، شیرفهم کردن، ملکه کردن یا شدن، (عامیانه) محکم پراندن، محکم زدن، (امریکا - خودمانی) با گلوله سوراخ کردن (یا سوراخ سوراخ کردن)، صدای مته، صدای سوراخ کردن، (انگلیس - عامیانه) روش انجام کار، اسلوب عملکرد، عرف، راه و رسم، (جانورشناسی) حلزون پرما (urosalpinx cinerea که آفت صدف های خوراکی است)، (کشاورزی)، شیار بذر، (ردیف تخم های کاشته شده) ردیف بذر، ماشین بذرکار (که زمین را شیار می کند و تخم را در آن می پاشد و سپس آن را صاف می کند)، پارچه ی کتانی (با بافت اریب)، (جانورشناسی) دریل (میمون دم کوتاه و سرخ گونه به نام لاتین mandrillus leucophaeus - بومی افریقای غربی)

انگلیسی به فارسی

تمرین، مشق نظامی، مته زدن، مته، تعلیم دادن، تمرین کردن


مته، تمرین، مشق، مشق نظامی، تمرین کردن، مته زدن، تعلیم دادن، تمرین دادن، مشق دادن، ممارست کردن


انگلیسی به انگلیسی

• tool for drilling holes; practice, training; furrow; seeding machine; row of seeds in a furrow
bore a hole; practice, train; sow seeds in rows
a drill is a tool for making holes.
when you drill a hole in something, or drill into it, you make a hole in it using a drill.
when people drill for oil or water, they search for it by drilling deep holes in the ground or in the seabed.
a drill is also a way of learning something by repeating a routine exercise. count noun here but can also be used as a verb. e.g. he doesn't believe in drilling a class for more than ten minutes a day.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] مته - حفار - حفاری - حفاری کردن
[برق و الکترونیک] مته
[مهندسی گاز] مته، دیلم، مته کردن
[زمین شناسی] مته، ماشینی که از حرکات چرخشی، ضربتی (چکشی) یا ترکیبی از هردو برای ایجاد حفرات استفاده می کند .
[نساجی] سرژه پنبه ای - نوعی سرژه که رنگ خاکی آن برای لباس ارتشی مصرف می شود

مترادف و متضاد

تمرین (اسم)
task, practice, use, action, exercise, workout, drill, rehearsal, drilling, exercitation

مته (اسم)
bit, drill, auger, borer, gimlet

مشق (اسم)
training, practice, exercise, drill, rehearsal

مشق نظامی (اسم)
drill

تمرین کردن (فعل)
practice, exercise, drill, rehearse, woodshed, practise

مته زدن (فعل)
drill, ream

تعلیم دادن (فعل)
educate, train, intuit, drill, guide, instruct, teach, enlighten

تمرین دادن (فعل)
exercise, drill

مشق دادن (فعل)
drill

ممارست کردن (فعل)
practice, drill, practise

practice, exercise


Synonyms: assignment, call, conditioning, constitutional, daily dozen, discipline, dress, drilling, dry run, gym, homework, instruction, learning by doing, maneuvers, marching, preparation, repetition, run-through, shakedown, training, tryout, warm-up, workout


tool for boring


Synonyms: auger, awl, bit, borer, corkscrew, countersink, dibble, gimlet, implement, jackhammer, punch, riveter, rotary tool, trepan, trephine, wimble


train, discipline


Synonyms: accustom, break, break in, exercise, get into shape, habituate, hone, instruct, lick into shape, practice, rehearse, teach, tune up, walk through, work out


bore hole


Synonyms: dig, penetrate, perforate, pierce, prick, punch, puncture, sink in


جملات نمونه

a dentist's drill

مته‌ی دندان‌ساز


1. drill a well
(با مته ی بزرگ) چاه کندن،چاه زدن

2. drill for oil (or water)
برای دستیابی به نفت (یا آب) چاه زدن

3. a drill is used to bore holes
مته را برای سوراخ کردن به کار می برند.

4. cannon drill
مته ی توپی

5. pneumatic drill
مته ی فشاری

6. to drill for oil
چاه نفت کندن

7. a dentist's drill
مته ی دندانساز

8. the soldiers' drill started at five a. m.
مشق سربازان ساعت پنج بامداد آغاز می شد.

9. this large drill bore a well every two days
این مته ی بزرگ هر دو روز یک چاه حفر می کند.

10. a woodpecker uses its beak like a drill
دارکوب نوک خود را همچون مته به کار می برد.

11. i flinch every time i hear a dentist's drill
هروقت صدای مته ی دندان ساز را می شنوم به خود می لرزم.

12. The soldiers have started to drill for water.
[ترجمه ترگمان]سربازان شروع به حفاری برای آب کرده اند
[ترجمه گوگل]سربازان شروع به تمرین برای آب کردند

13. The speaker tried to drill in his point but the crowd were not interested.
[ترجمه ترگمان]سخنگو سعی کرد در محل کارش تمرین کند، اما مردم علاقه ای به این موضوع نداشتند
[ترجمه گوگل]سخنران سعی کرد در نقطه او تمرین کند اما جمعیت علاقه مند نبود

14. The drill has variable speed control.
[ترجمه ترگمان]این مته کنترل سرعت متغیری دارد
[ترجمه گوگل]مته دارای کنترل سرعت متغیر است

15. New recruits have three hours of drill a day.
[ترجمه ترگمان]نیروهای تازه سه ساعت تمرین دارند
[ترجمه گوگل]نیروهای تازه کار روزانه سه ساعت تمرین می کنند

16. She had to drill to the office .
[ترجمه ترگمان] اون باید با دریل اداره می شد
[ترجمه گوگل]او مجبور شد به دفتر متمرکز شود

17. There's no need to drill things into them — they'll learn as they go along.
[ترجمه ترگمان]نیازی نیست که کارها رو به اونا تبدیل کنن - اونا یاد می گیرن که چه جوری پیش برن
[ترجمه گوگل]هیچ نیازی به تمرین کردن در آنها نیست - آنها یاد می گیرند که با هم همراه شوند

18. What's the drill for claiming expenses?
[ترجمه ترگمان]به چه دلیل هزینه ای برای این ادعا وجود دارد؟
[ترجمه گوگل]مته برای ادعای هزینه چیست؟

A drill is used to bore holes.

مته را برای سوراخ کردن به‌کار می‌برند.


He drilled a hole in the plate and passed the screw through it.

او صفحه را سوراخ کرد و پیچ را از آن گذراند.


the soldiers' drill started at five A.M.

مشق سربازان ساعت پنج بامداد آغاز می‌شد.


New recruits were drilled five hours a day.

روزی پنج ساعت به سربازهای جدید مشق نظامی می‌دادند.


... there were drills and repetitions night and day.

(سعدی) ... شب و روز تمرین و تکرار بود.


I drilled my students in the use of irregular verbs.

شاگردانم را در کاربرد افعال بی‌قاعده تمرین دادم.


grammar drills

تمرین‌های دستور زبان


a fire-drill

تمرین مواجه شدن با آتش‌سوزی


The importance of punctuality should be drilled into their heads.

باید اهمیت سر وقت بودن را در ضمیر آنها جایگزین کرد.


She drilled the ball over the pitcher's head.

گوی را محکم (با چوگان) از بالای سر پرتاب‌کننده، زد.


I drilled him with a snowball.

با گلوله‌ی برف به او زدم.


They had drilled his body with bullets.

جسدش را با گلوله سوراخ‌سوراخ کرده بودند.


اصطلاحات

drill a well

(با مته‌ی بزرگ) چاه کندن، چاه زدن


drill for oil (or water)

برای دستیابی به نفت (یا آب) چاه زدن


پیشنهاد کاربران

تمرین - مانور - حفار

روش عادی انجام یک کار

قانون انجام کاری

دریل

- آموزش
- تمرین
- تکلیف
- مشق شب


رژه نظامی

تمرین های نظامی، آمادگی کار با اسلحه و. . . .

حفر

فهماندن
( slang )


instruction or training in military exercises.


سوراخ کردن

military drill
( maneuver= )
تمرین/رزمایش نظامی

کلاس ( دوره ) آموزشی



کلمات دیگر: