کلمه جو
صفحه اصلی

abduct


معنی : ربودن، دزدیدن، دور کردن، ادم دزدیدن، سرقت کردن، از مرکز بدن دور کردن
معانی دیگر : آدم ربایی کردن، آدم دزدیدن، (زیست شناسی) از محور بدن دور کردن، ورا بردن، جدا کردن، دزدیدن شخص، ازمرکز بدن دور کردن طب

انگلیسی به فارسی

ربودن، دزدیدن (شخص)، دور کردن، آدم دزدیدن، ازمرکز بدن دور کردن (پزشکی)


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: abducts, abducting, abducted
(1) تعریف: to carry off or lead away, esp. by force; kidnap.
مترادف: capture, take
مشابه: commandeer, hijack, kidnap, ravish, seize, snatch

- The heiress was abducted and held for ransom.
[ترجمه ترگمان] وارث ربوده شده و برای گرفتن باج نگه داشته شد
[ترجمه گوگل] وارث وراثت و رشوه گرفته شد

(2) تعریف: to draw or cause to move away from the main axis of the body. (Cf. adduct.)

- The gluteal muscles abduct the hip joint.
[ترجمه ترگمان] ماهیچه های gluteal مفصل ران را ربودند
[ترجمه گوگل] عضلات شکمبه مفصل ران را از بین می برند

• kidnap, carry off by force (especially of a person); pull away from the main axis of the body (anatomy)
if someone abducts another person, they take them away illegally, usually by force.

مترادف و متضاد

ربودن (فعل)
abduct, hijack, snatch, rob, steal, grab, abstract, get, usurp, bag, ravish, hook, subduct, purloin, reave, shanghai, suck in

دزدیدن (فعل)
abduct, rob, steal, embezzle, despoil, filch, snaffle, peak, pick, prig, poach, picaroon, spoliate, rifle, thieve, purloin

دور کردن (فعل)
banish, abduct, remove, distance, dispossess, estrange, oust, parry

ادم دزدیدن (فعل)
abduct

سرقت کردن (فعل)
abduct, rob, steal, snaffle, commit larceny, commit theft, housebreak, lift, nobble, thieve

از مرکز بدن دور کردن (فعل)
abduct

take by force and without permission


Synonyms: carry off, dognap, grab, kidnap, make off with, put the snatch on, remove, seize, shanghai, snatch, sneeze, spirit away


Antonyms: give up, let go, release


جملات نمونه

to abduct adjoining fingers

انگشتهای مجاور را از هم دور کردن


1. to abduct adjoining fingers
انگشت های مجاور را از هم دور کردن

2. The teenager may have been abducted by a religious cult.
[ترجمه ترگمان]این نوجوان ممکن است توسط یک فرقه مذهبی ربوده شده باشد
[ترجمه گوگل]نوجوان ممکن است توسط فرقه مذهبی ربوده شود

3. His car was held up and he was abducted by four gunmen.
[ترجمه ترگمان]خودروی او بالا گرفته شد و توسط چهار مرد مسلح ربوده شد
[ترجمه گوگل]ماشینش دستگیر شد و توسط چهار مرد مسلح ربوده شد

4. The company director was abducted from his car by terrorists.
[ترجمه ترگمان]مدیر این شرکت توسط تروریست ها ربوده شد
[ترجمه گوگل]مدیر شرکت از تروریست ها از ماشینش ربوده شد

5. The police think the boy has been abducted.
[ترجمه ترگمان]پلیس فکر می کند که این پسر ربوده شده است
[ترجمه گوگل]پلیس فکر می کند که پسر ربوده شده است

6. The police caught the terrorist who tried to abduct the girl for ransom.
[ترجمه ترگمان]پلیس تروریست ها رو دستگیر کرد که سعی کرد اون دختر رو به خاطر پول بدزده
[ترجمه گوگل]پلیس کشیش تروریستی را که سعی داشت دختر را به گرو گذاشتن بکشد

7. She was abducted late last night.
[ترجمه ترگمان]دیشب دزدیده شد
[ترجمه گوگل]او شب گذشته دچار ربودن شد

8. She was abducted by a dangerous psychopath.
[ترجمه ترگمان]اون توسط یه روانی خطرناک دزدیده شده بو
[ترجمه گوگل]او توسط یک روانپزشک خطرناک ربوده شد

9. He was abducted by four men wearing hoods.
[ترجمه ترگمان] اون به وسیله چهار مرد روپوش دار دزدیده شد
[ترجمه گوگل]او چهار مرد با لباس هود ربوده شده بود

10. The violent citizens sought to kill or abduct the Pope when Barbarossa refused to pay them an immense bribe.
[ترجمه ترگمان]شهروندان خشن، هنگام امتناع از پرداخت رشوه کلانی، به دنبال کشتن و یا ربوده شدن پاپ بودند
[ترجمه گوگل]شهروندان خشونت آمیز خواستار کشتن یا ربودن پاپ در زمانی بود که بارباروسا رد رشوه های زیادی را پرداخت

11. He could not abduct Ruth, even assuming he had instructions to do so, which seemed unlikely.
[ترجمه ترگمان]او نمی توانست روت را بدزدد، حتی با فرض اینکه دستور داده بود این کار را انجام دهد، که بعید به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]او نمی توانست روت را ربود، حتی فرض کرد که دستورالعملی برای انجام این کار داشته باشد، که بعید به نظر می رسد

12. They will not be the men who abduct children or who are on drugs or drink.
[ترجمه ترگمان]آن ها مردانی نیستند که کودکان را ربوده یا معتاد به مواد مخدر یا نوشیدنی هستند
[ترجمه گوگل]آنها مردانی نخواهند بود که کودکان را ربودن یا مواد مخدر یا نوشیدنی کنند

13. A bogus policeman attempts to abduct two children.
[ترجمه ترگمان]یک پلیس جعلی برای ربودن دو کودک تلاش می کند
[ترجمه گوگل]یک پلیس فاسد تلاش می کند تا دو فرزند را بکشد

14. Passed front after that bridge, again right abduct.
[ترجمه ترگمان]بعد از اون پل دوباره حرفش شد
[ترجمه گوگل]پس از آن پل عبور کرد، دوباره ربوده شد

15. You know, brigandage don't abduct women who were worthless.
[ترجمه ترگمان]میدونی، دزدی زن ها رو نمی شناسی که بی ارزش بودن
[ترجمه گوگل]می دانید، دزدی زنان را که بی ارزش بودند ربودند

His son was abducted by a group of terrorists.

یک دسته تروریست پسر او را دزدیدند.


پیشنهاد کاربران

[پزشکی] :حرکت به طرف خارج و دور

دور کردن، دور کردن از خط میانی بدن، از جای خود بیرون کردن، حرکت به طرف خارج و دور، از مرکز بدن دور کردن

آدم ربایی کردن

مثال :
The diplomat was abducted on his way to the airport

دیپلمات توی مسیرش به سمت فرودگاه دزدیده شد .

اگه دوست داشتید میتونید به کانال من توی اینستاگرام سر بزنید برای یادگیری لغات و اصطلاحات بیشتر همراه با مثال . ممنون

instagram. com/languageyar

abduct ( علوم پایۀ پزشکی )
واژه مصوب: دور کردن
تعریف: ایجاد فاصله بین یک اندام و صفحۀ مرکزی بدن یا بین انگشتان و خط محوری دست یا پا


کلمات دیگر: