کلمه جو
صفحه اصلی

abundant


معنی : فراوان، وافر، بسیار
معانی دیگر : سرشار، غنی، ثروتمند، پرنعمت

انگلیسی به فارسی

بسیار، فراوان، وافر


فراوان، وافر، بسیار


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: abundantly (adv.)
(1) تعریف: large in amount or number; plentiful.
مترادف: abounding, ample, bountiful, copious, plenteous, plentiful, plenty, profuse
متضاد: meager, niggardly, scant, scarce, tight
مشابه: affluent, aplenty, big, bounteous, bumper, excessive, fat, generous, great, huge, large, lavish, lush, luxuriant, many, much, numerous, opulent, prodigal, rife, superabundant, superfluous, voluminous

- The office has an abundant supply of copy paper.
[ترجمه ترگمان] این دفتر مقدار زیادی کاغذ کپی دارد
[ترجمه گوگل] این دفتر دارای کاغذ کپی بسیار زیاد است
- He had abundant reasons for not getting started on the project.
[ترجمه مریم] او دلایل فراوانی برای شروع نکردن پروژه داشت
[ترجمه ترگمان] او دلایل فراوانی برای شروع پروژه نداشت
[ترجمه گوگل] او دلایل فراوانی برای شروع کار در پروژه نداشت

(2) تعریف: abounding with; teeming.
مترادف: abounding, chock-full, full, packed, replete, rife, teeming
متضاد: meager, sparse, thin
مشابه: affluent, bounteous, chock-a-block, crammed, filled, flush, fraught, jam-packed, rich, thick

- These woods used to be abundant with wildlife.
[ترجمه ناصر] این چنگل قبلا سرشار از حیاط وحش بود
[ترجمه ترگمان] این جنگل به وفور در حیات وحش به وفور یافت می شود
[ترجمه گوگل] این جنگل ها به شدت با حیات وحش زندگی می کردند

• plentiful, copious, profuse; full, abounding with
something that is abundant is present in large quantities.

مترادف و متضاد

فراوان (صفت)
many, plenty, large, abundant, great, plentiful, numerous, manifold, strong, plural, affluent, voluminous, ample, bounteous, exuberant, profuse, copious, fulsome, multiple, prolific, umpteen, massed

وافر (صفت)
abundant, plentiful, luxuriant, plenteous, liberal, opulent, profuse, plenitudinous, umpteenth, umpteen, superabundant

بسیار (صفت)
abundant, numerous, extra, damn, manifold, parlous, all, sopping, unco, multifarious

plentiful, large in number


Synonyms: abounding, ample, bounteous, bountiful, copious, crawling with, cup runs over with, eco-rich, exuberant, filled, full, generous, heavy, lavish, liberal, lousy with, luxuriant, mucho, no end of, overflowing, plate is full of, plenteous, plenty, profuse, rich, rolling in, stinking with, sufficient, teeming


Antonyms: lacking, rare, scarce, sparse


جملات نمونه

a fair and abundant land

یک سرزمین زیبا و غنی


1. It is urgent that the hospital have an abundant supply of blood.
ضروری است که بیمارستان ذخیره فراوانی از خون داشته باشد

2. An abundant harvest was predicted by the Secretary of Agriculture.
وزیر کشاورزی محصول فراوانی را پیش بینی نموده است

3. In recent years an abundant number of complaints have disturbed the telephone company.
در سال های اخیر، شکایات زیادی، شرکت تلفن (مخابرات) را مختل کرده است

4. abundant rains have changed the valley's visage
باران های فراوان سیمای دره را دگرگون کرده است.

5. fish are abundant in the caspian
در دریای خزر ماهی فراوان است.

6. a fair and abundant land
یک سرزمین زیبا و غنی

7. the classical legacy shows the abundant invention of the ancient greeks
میراث کلاسیک نشانگر خلاقیت سرشار یونانیان باستان است.

8. the promise of a more abundant life
نوید یک زندگی مرفه تر

9. The river is abundant in fish.
[ترجمه ترگمان]رودخانه در ماهی فراوان است
[ترجمه گوگل]رودخانه در ماهی ها فراوان است

10. Mosquitoes are extremely abundant in this dark wet place.
[ترجمه ترگمان]پشه ها در این مکان مرطوب و مرطوب بسیار فراوان هستند
[ترجمه گوگل]پشه ها در این مکان مرطوب تیره بسیار زیاد هستند

11. There is an abundant supply of cheap labour.
[ترجمه ترگمان]نیروی کار ارزان نیز به وفور یافت می شود
[ترجمه گوگل]عرضه فراوان کار ارزان است

12. We have abundant proof of his guilt.
[ترجمه ترگمان]ما دلایل زیادی از گناه او داریم
[ترجمه گوگل]ما شواهد فراوانی از گناه او داریم

13. The lake is abundant in fish.
[ترجمه ترگمان]دریاچه در ماهی فراوان است
[ترجمه گوگل]دریاچه فراوان است در ماهی

14. Rainfall is abundant in the region.
[ترجمه ترگمان]Rainfall در منطقه فراوان است
[ترجمه گوگل]بارندگی در منطقه بسیار زیاد است

15. I hope that your harvest is abundant.
[ترجمه ترگمان]امیدوارم که برداشت محصول فراوان باشد
[ترجمه گوگل]امیدوارم برداشت شما زیاد باشد

16. An abundant harvest is in prospect.
[ترجمه ترگمان]برداشت فراوان در آینده است
[ترجمه گوگل]برداشت فراوان در چشم انداز است

17. There is abundant evidence that cars have a harmful effect on the environment.
[ترجمه ترگمان]شواهد فراوانی وجود دارد که نشان می دهد اتومبیل تاثیر مضری بر محیط زیست دارد
[ترجمه گوگل]شواهد فراوانی وجود دارد که اتومبیل ها بر محیط زیست اثر مضر دارند

18. Birds are abundant in the tall vegetation.
[ترجمه ترگمان]پرندگان در پوشش گیاهی بلند فراوان هستند
[ترجمه گوگل]پرندگان در پوشش گیاهی زیاد هستند

19. Funds were not abundant and clever improvisation was necessary.
[ترجمه ترگمان]وجوه آن چندان زیاد نبود و improvisation هوشمندانه لازم بود
[ترجمه گوگل]بودجه زیاد نبود و بداهه زنی هوشمندانه لازم بود

20. Fish are abundant in the lake.
[ترجمه ترگمان]ماهی ها در دریاچه فراوان هستند
[ترجمه گوگل]ماهی ها در دریاچه فراوان هستند

21. Shandong province is famous for its abundant agricultural resources.
[ترجمه ترگمان]استان شاندونگ به دلیل منابع فراوان کشاورزی آن مشهور است
[ترجمه گوگل]استان شاندونگ به خاطر منابع فراوان کشاورزی آن مشهور است

22. Tropical rainforests have the most varied and abundant assemblage of plants in the world.
[ترجمه ترگمان]جنگل های بارانی استوایی دارای بیش ترین تنوع و تعداد زیادی از گیاهان در جهان هستند
[ترجمه گوگل]جنگل های بارانی گرمسیری مجموعه های متنوع و فراوان گیاهان در جهان را تشکیل می دهند

Fish are abundant in the Caspian.

در دریای خزر ماهی فراوان است.


the promise of a more abundant life

نوید یک زندگی مرفه‌تر


abundantly clear

پرواضح، کاملاً آشکار


پیشنهاد کاربران

وافر، فراوان، بسیار

زیاد، وسیع، گسترده

abundant ( adj ) = plentiful ( adj )
به معناهای : فراوان، سرشار، وافر، زیاد، پربار، پرمحصول

فت و فراوان


کلمات دیگر: