1. He was accosted by four youths and forced to give them all his money.
[ترجمه مهسا] چهار جوان به او نزدیک شدند و او مجبور شد تمام پول خود را به آنها بدهد.
[ترجمه مجید] اوباچهارجوان روبه رو شدومجبور شدتمام پولش رابه آنها بدهد
[ترجمه علی] چهار جوان به او نزدیک شدند و او را مجبور کردند که تمام پول هایش را به آن ها بدهد
[ترجمه ترگمان]او چهار جوان را ملاقات کرد و مجبور شد تمام پولش را به آن ها بدهد
[ترجمه گوگل]او چهار جوان بود و مجبور شد تمام پول خود را به آنها بدهد
2. She was accosted by a complete stranger.
[ترجمه ترگمان]او با یک بیگانه کامل مواجه شده بود
[ترجمه گوگل]او توسط یک غریبه کامل مورد توجه قرار گرفت
3. A man had accosted me in the street.
[ترجمه ترگمان]مردی در خیابان به من نزدیک شده بود
[ترجمه گوگل]یک مرد در خیابان به من حمله کرد
4. She was accosted in the street by a complete stranger.
[ترجمه ترگمان]او در خیابان توسط یک بیگانه کامل مواجه شده بود
[ترجمه گوگل]او در خیابان توسط یک غریبه کامل مورد توجه قرار گرفت
5. I'm usually accosted by beggars and drunks as I walk to the station.
[ترجمه ترگمان]معمولا هنگام راه رفتن به ایستگاه با گدایان و مست ها برخورد می کنم
[ترجمه گوگل]وقتی که من به ایستگاه می روم، معمولا گداها و مستی ها را می بینم
6. No one was near enough to accost her or wonder about her presence.
[ترجمه ترگمان]هیچ کس به او نزدیک نشده بود که با او مواجه شود یا از حضورش تعجب کند
[ترجمه گوگل]هیچ کس به اندازه کافی نزدیک نبود که بتواند او را ببیند و یا درباره حضور او تعجب کند
7. Female booking clerk at once enthusiastic accost, call person offer one's seat to sb.
[ترجمه ترگمان]کارمند زن جوانی که در آن نزدیکی بود، با مسافر نزدیک شد، یک نفر را صدا زد و گفت: بفرمایید بنشینید
[ترجمه گوگل]یک کارمند ثبت زن زن در یک لحظه مشتاق، فرد تماس بگیرید پیشنهاد صندلی خود را به اسب
8. Family was touched by him, accost he ate and drink.
[ترجمه ترگمان]در کنار او خانواده به خوردن و نوشیدن دست یافت
[ترجمه گوگل]خانواده توسط او لمس شد، اعتراض او خورد و نوشیدن
9. They have been assigned to accost strangers and extract secrets from them.
[ترجمه ترگمان]آن ها را برای ورود به غریبه ها تعیین کرده اند و اسرار را از آن ها بیرون کشیده اند
[ترجمه گوگل]آنها برای اعتراض به غریبه ها و استخراج اسرار از آنها اختصاص داده شده اند
10. He ruminated on his defenses before he should accost her father.
[ترجمه ترگمان]پیش از آن که به پدرش نزدیک شود، به دفاع از خود ادامه داد
[ترجمه گوگل]او قبل از اینکه او پدر پدرش را بر عهده بگیرد، دفاع می کند
11. The fear of that fate would accost her husband, to the point of rendering him abstinent of the acclivity his potential had held up for him once.
[ترجمه ترگمان]ترس از این سرنوشت به شوهرش نزدیک می شد تا او را از the که بالقوه او را برای او آماده کرده بود، خلاص کند
[ترجمه گوگل]ترس از این سرنوشت شوهرش را برآورده می کند، تا اینکه او را از شر استبداد رهایی بخشید، اما توانایی او برای یک بار او را تحمل کرد
12. Have so an inn, counterjumper very calm ground accost I come in sit.
[ترجمه ترگمان]کاروانسرا دار، کاروانسرا دار، مهمان سرای بسیار آرام و بسیار آرامی داشته باشید که من در آنجا نشسته ام
[ترجمه گوگل]من تا به حال یک مسافرخانه، تقاضای زمین بسیار آرام، من آمده ام در نشستن
13. It is forbidden accost others while chewing.
[ترجمه ترگمان]در هنگام جویدن به دیگران نزدیک می شود
[ترجمه گوگل]دیگران در هنگام جویدن ممنوع است
14. His benevolent nature prevented him from refusing any beggar who accosted him.
[ترجمه ترگمان]سرشت نیک او مانع از این بود که گدایی را رد کند که به او نزدیک شود
[ترجمه گوگل]طبیعت خیرخواهانه او مانع از رد هر گدا شد که او را مورد تشویق قرار داد