کلمه جو
صفحه اصلی

accost


معنی : نزدیک شدن، مخاطب ساختن، مواجه شدن، مشتری جلب کردن، نزدیک کشیدن، در امتداد چیزی حرکت کردن
معانی دیگر : به کسی نزدیک شدن، سرصحبت را با کسی باز کردن، در کنار چیزی واقع شدن، سر راه کسی سبز شدن، موی دماغ شدن، (به طمع چیزی) اول به کسی سلام کردن، مواجه شدن با، نزدیک شدن بهر منظوری، مشتری جلب کردن زنان بدکاردر خیابان، در امتداد چیزی حرکت کردن مثل کشتی

انگلیسی به فارسی

مخاطب ساختن، مواجه شدن(با)، نزدیک شدن(به هر منظوری)،مشتری جلب کردن(زنان بدکار در خیابان)، نزدیک کشیدن، در امت داد چیزی حرکت کردن(مثل کشتی)


اعتیاد، نزدیک شدن، مخاطب ساختن، مواجه شدن، مشتری جلب کردن، نزدیک کشیدن، در امتداد چیزی حرکت کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: accosts, accosting, accosted
(1) تعریف: to confront and speak first to, often aggressively.
مترادف: affront, buttonhole, confront, waylay
مشابه: aggress, assail, assault, attack, badger, bother, bully, charge, face, hail, harass, nab, outface, trouble

- A man accosted me at the train station and asked me for money.
[ترجمه neda] مردی در ایستگاه قطار به من نزدیک شد و مقداری پول درخواست کرد
[ترجمه ترگمان] یک نفر در ایستگاه قطار به من نزدیک شد و از من پول خواست
[ترجمه گوگل] یک مرد مرا در ایستگاه قطار آورد و از من پول خواست
- A talkative woman accosted me at the party, and I couldn't get away.
[ترجمه ترگمان] یک زن وراج در مهمانی به من نزدیک شد و من نمی توانستم از آنجا دور شوم
[ترجمه گوگل] یک زن سخاوتمند در منزل به من مراجعه کرد و من نمیتوانستم بیرون بروم

(2) تعریف: to solicit (someone) sexually.
مترادف: importune, molest, solicit
مشابه: allure, lure, proposition, tempt

- She was accosted by a strange man as she was walking home.
[ترجمه Shine] وقتی او داشت میرفت خانه مواجه شد با مردی عجیب غریب
[ترجمه علی] او در حال رفتن به خانه ، توسط مردی عجیب و غریب مورد آزار قرار گرفت
[ترجمه ترگمان] وقتی داشت به خانه می رفت با یک مرد غریبه مواجه شد
[ترجمه گوگل] او توسط یک مرد عجیب و غریب به عنوان او در حال رفتن به خانه accocted

• approach, confront, waylay (often aggressively); solicit, proposition
if you accost someone, you stop them and speak to them, especially in a way they do not like.

مترادف و متضاد

نزدیک شدن (فعل)
near, nigh, accede, approach, come close, accost, draw on, verge

مخاطب ساختن (فعل)
accost, address

مواجه شدن (فعل)
accost, face, meet, confront

مشتری جلب کردن (فعل)
accost, tout

نزدیک کشیدن (فعل)
accost

در امتداد چیزی حرکت کردن (فعل)
accost

approach for conversation or solicitation


Synonyms: address, annoy, bother, brace, buttonhole, call, challenge, confront, cross, dare, entice, face, flag, greet, hail, proposition, run into, salute, welcome, whistle for


Antonyms: avoid, dodge, evade, ignore, scorn, shun


جملات نمونه

1. He was accosted by four youths and forced to give them all his money.
[ترجمه مهسا] چهار جوان به او نزدیک شدند و او مجبور شد تمام پول خود را به آنها بدهد.
[ترجمه مجید] اوباچهارجوان روبه رو شدومجبور شدتمام پولش رابه آنها بدهد
[ترجمه علی] چهار جوان به او نزدیک شدند و او را مجبور کردند که تمام پول هایش را به آن ها بدهد
[ترجمه ترگمان]او چهار جوان را ملاقات کرد و مجبور شد تمام پولش را به آن ها بدهد
[ترجمه گوگل]او چهار جوان بود و مجبور شد تمام پول خود را به آنها بدهد

2. She was accosted by a complete stranger.
[ترجمه ترگمان]او با یک بیگانه کامل مواجه شده بود
[ترجمه گوگل]او توسط یک غریبه کامل مورد توجه قرار گرفت

3. A man had accosted me in the street.
[ترجمه ترگمان]مردی در خیابان به من نزدیک شده بود
[ترجمه گوگل]یک مرد در خیابان به من حمله کرد

4. She was accosted in the street by a complete stranger.
[ترجمه ترگمان]او در خیابان توسط یک بیگانه کامل مواجه شده بود
[ترجمه گوگل]او در خیابان توسط یک غریبه کامل مورد توجه قرار گرفت

5. I'm usually accosted by beggars and drunks as I walk to the station.
[ترجمه ترگمان]معمولا هنگام راه رفتن به ایستگاه با گدایان و مست ها برخورد می کنم
[ترجمه گوگل]وقتی که من به ایستگاه می روم، معمولا گداها و مستی ها را می بینم

6. No one was near enough to accost her or wonder about her presence.
[ترجمه ترگمان]هیچ کس به او نزدیک نشده بود که با او مواجه شود یا از حضورش تعجب کند
[ترجمه گوگل]هیچ کس به اندازه کافی نزدیک نبود که بتواند او را ببیند و یا درباره حضور او تعجب کند

7. Female booking clerk at once enthusiastic accost, call person offer one's seat to sb.
[ترجمه ترگمان]کارمند زن جوانی که در آن نزدیکی بود، با مسافر نزدیک شد، یک نفر را صدا زد و گفت: بفرمایید بنشینید
[ترجمه گوگل]یک کارمند ثبت زن زن در یک لحظه مشتاق، فرد تماس بگیرید پیشنهاد صندلی خود را به اسب

8. Family was touched by him, accost he ate and drink.
[ترجمه ترگمان]در کنار او خانواده به خوردن و نوشیدن دست یافت
[ترجمه گوگل]خانواده توسط او لمس شد، اعتراض او خورد و نوشیدن

9. They have been assigned to accost strangers and extract secrets from them.
[ترجمه ترگمان]آن ها را برای ورود به غریبه ها تعیین کرده اند و اسرار را از آن ها بیرون کشیده اند
[ترجمه گوگل]آنها برای اعتراض به غریبه ها و استخراج اسرار از آنها اختصاص داده شده اند

10. He ruminated on his defenses before he should accost her father.
[ترجمه ترگمان]پیش از آن که به پدرش نزدیک شود، به دفاع از خود ادامه داد
[ترجمه گوگل]او قبل از اینکه او پدر پدرش را بر عهده بگیرد، دفاع می کند

11. The fear of that fate would accost her husband, to the point of rendering him abstinent of the acclivity his potential had held up for him once.
[ترجمه ترگمان]ترس از این سرنوشت به شوهرش نزدیک می شد تا او را از the که بالقوه او را برای او آماده کرده بود، خلاص کند
[ترجمه گوگل]ترس از این سرنوشت شوهرش را برآورده می کند، تا اینکه او را از شر استبداد رهایی بخشید، اما توانایی او برای یک بار او را تحمل کرد

12. Have so an inn, counterjumper very calm ground accost I come in sit.
[ترجمه ترگمان]کاروانسرا دار، کاروانسرا دار، مهمان سرای بسیار آرام و بسیار آرامی داشته باشید که من در آنجا نشسته ام
[ترجمه گوگل]من تا به حال یک مسافرخانه، تقاضای زمین بسیار آرام، من آمده ام در نشستن

13. It is forbidden accost others while chewing.
[ترجمه ترگمان]در هنگام جویدن به دیگران نزدیک می شود
[ترجمه گوگل]دیگران در هنگام جویدن ممنوع است

14. His benevolent nature prevented him from refusing any beggar who accosted him.
[ترجمه ترگمان]سرشت نیک او مانع از این بود که گدایی را رد کند که به او نزدیک شود
[ترجمه گوگل]طبیعت خیرخواهانه او مانع از رد هر گدا شد که او را مورد تشویق قرار داد

In the street he was accosted by two salesmen.

دو نفر فروشنده در خیابان مزاحمش شدند.


پیشنهاد کاربران

سر راه کسی سبز شدن

به نزد کسی رفتن

سر راه کسی را گرفتن، جلوی راه کسی را گرفتن
To accost is to approach someone aggressively or confront them in an inappropriate way. Accost describes a confrontation — one that's often aggressive in nature. You're likely to be accosted by angry picketers if you wear your finest fur coat to a march against animal cruelty

با تندی و گستاخانه با شخص غریبه حرف زدن

سر صحبت رو باز کردن ( در مورد چیزی )

نزدیک شدن به کسی و با تندی و تهدید با او حرف زدن


کلمات دیگر: