کلمه جو
صفحه اصلی

innermost


معنی : میانی، درونی، داخلی ترین، در اعماق
معانی دیگر : بسیار خودمانی یا محرمانه، بسیار نهفته، درونی ترین، درونین، دراعماق چیزی

انگلیسی به فارسی

میانی، درونی، داخلی ترین، دراعماق (چیزی)


درونی ترین، درونی، داخلی ترین، میانی، در اعماق


انگلیسی به انگلیسی

• farthest in, deepest
your innermost thoughts and feelings are your most personal and secret ones.

صفت ( adjective )
(1) تعریف: farthest inside.
متضاد: outermost, outmost
مشابه: interior

(2) تعریف: the most private or personal.
مشابه: intimate, private

مترادف و متضاد

میانی (صفت)
mean, average, middle, central, mid, medial, median, inmost, centric, innermost

درونی (صفت)
esoteric, innate, internal, interior, inner, indoor, inward, inmost, intestine, endogenous, innermost, subjective, midland, pectoral

داخلی ترین (صفت)
innermost

در اعماق (صفت)
innermost

inmost


Synonyms: personal, deepest, intimate, private


جملات نمونه

1. my innermost secrets
نهفته ترین رازهای من

2. That evening she had revealed many of her innermost secrets.
[ترجمه ترگمان]آن شب او بسیاری از رازهای درونی خود را فاش کرده بود
[ترجمه گوگل]آن شب او بسیاری از اسرار درونی خود را نشان داد

3. She never abandoned her attempts to plumb my innermost emotions.
[ترجمه ترگمان]او هرگز تلاش های خود برای plumb احساسات درونی خود را رها نکرد
[ترجمه گوگل]او هرگز از تلاش هایش برای از بین بردن احساسات درونی خود رها نشد

4. Many patients have told me their innermost thoughts.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از بیماران innermost را به من گفته اند
[ترجمه گوگل]بسیاری از بیماران به من اندیشیده اند

5. He reveals his innermost feelings only to his best friend.
[ترجمه ترگمان]احساسات درونی خود را فقط به بهترین دوست خود نشان می دهد
[ترجمه گوگل]او احساسات درونی خود را تنها به بهترین دوستش نشان می دهد

6. I could not express my innermost feelings to anyone.
[ترجمه ترگمان]نمی توانستم احساسات درونی خود را نسبت به کسی ابراز کنم
[ترجمه گوگل]من نمیتوانم احساسات درونی من را برای هر کسی بیان کنم

7. The book reveals his innermost secrets.
[ترجمه ترگمان]کتاب رازهای درونی او را فاش می کند
[ترجمه گوگل]این کتاب اسرار درونی خود را نشان می دهد

8. He was afraid to reveal his innermost self.
[ترجمه ترگمان]می ترسید که innermost خود را آشکار سازد
[ترجمه گوگل]او می ترسید تا خود را درون خود نشان دهد

9. The spacecraft will fly through the innermost rings of Saturn.
[ترجمه ترگمان]سفینه فضایی در درونی ترین حلقه های زحل پرواز می کند
[ترجمه گوگل]این فضاپیما از طریق حلقه های بیرونی زحل حرکت می کند

10. Psychoanalysts aim to explore the deepest/innermost recesses of the mind.
[ترجمه ترگمان]این هدف کشف عمیق ترین \/ درونی ترین زوایای ذهن است
[ترجمه گوگل]روانکاویان به دنبال کشف عمیقترین و بیروحترین مغزهای ذهن هستند

11. The innermost layer was designed for comfort and was made from lightweight nylon.
[ترجمه ترگمان]درونی ترین لایه برای راحتی طراحی شده اند و از نایلون سبک ساخته شده است
[ترجمه گوگل]لایه درونی برای راحتی طراحی شده و از نایلون سبک وزن ساخته شده است

12. I'm afraid to expose my innermost thoughts and emotions to anyone.
[ترجمه ترگمان]می ترسم افکار و احساساتش رو به کسی نشون بدم
[ترجمه گوگل]من می ترسم افکار و احساسات درونی من را به هر کسی نشان دهم

13. The only person he would allow into his innermost secrets - and then only occasionally - was Lou.
[ترجمه ترگمان]تنها کسی که به رازهای درونی خودش اجازه می داد - و فقط گهگاه - لو بود
[ترجمه گوگل]تنها کسی که به اسرار عمیقش اجازه می دهد - و سپس گاهی اوقات - لو بود

14. MI5 agent: able to read your counterparts' innermost thoughts and know their hidden agenda.
[ترجمه ترگمان]MI۵: توانایی خواندن innermost درونی تان را بخوانید و دستور کار مخفی آن ها را بدانید
[ترجمه گوگل]عامل MI5: قادر به خواندن افکار درونی شما با همتایان خود است و دستور کار پنهان آنها را می دانید

15. The calculation is valid for the innermost layer of the wall at a constant transmural pressure and at steady state conditions.
[ترجمه ترگمان]این محاسبه برای درونی ترین لایه دیوار با فشار ثابت و در شرایط حالت پایدار معتبر است
[ترجمه گوگل]محاسبه برای لایه درونی دیوار با یک فشار ثابت انتقال و در شرایط حالت پایدار معتبر است

my innermost secrets

نهفته‌ترین رازهای من


پیشنهاد کاربران

عمیق ترین

درونی ترین عمیق ترین

خصوصی ترین و عمیق ترین افکار و احساسات، درونی ترین، داخلی ترین، نزدیکترین به مرکز


کلمات دیگر: