1. my innermost secrets
نهفته ترین رازهای من
2. That evening she had revealed many of her innermost secrets.
[ترجمه ترگمان]آن شب او بسیاری از رازهای درونی خود را فاش کرده بود
[ترجمه گوگل]آن شب او بسیاری از اسرار درونی خود را نشان داد
3. She never abandoned her attempts to plumb my innermost emotions.
[ترجمه ترگمان]او هرگز تلاش های خود برای plumb احساسات درونی خود را رها نکرد
[ترجمه گوگل]او هرگز از تلاش هایش برای از بین بردن احساسات درونی خود رها نشد
4. Many patients have told me their innermost thoughts.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از بیماران innermost را به من گفته اند
[ترجمه گوگل]بسیاری از بیماران به من اندیشیده اند
5. He reveals his innermost feelings only to his best friend.
[ترجمه ترگمان]احساسات درونی خود را فقط به بهترین دوست خود نشان می دهد
[ترجمه گوگل]او احساسات درونی خود را تنها به بهترین دوستش نشان می دهد
6. I could not express my innermost feelings to anyone.
[ترجمه ترگمان]نمی توانستم احساسات درونی خود را نسبت به کسی ابراز کنم
[ترجمه گوگل]من نمیتوانم احساسات درونی من را برای هر کسی بیان کنم
7. The book reveals his innermost secrets.
[ترجمه ترگمان]کتاب رازهای درونی او را فاش می کند
[ترجمه گوگل]این کتاب اسرار درونی خود را نشان می دهد
8. He was afraid to reveal his innermost self.
[ترجمه ترگمان]می ترسید که innermost خود را آشکار سازد
[ترجمه گوگل]او می ترسید تا خود را درون خود نشان دهد
9. The spacecraft will fly through the innermost rings of Saturn.
[ترجمه ترگمان]سفینه فضایی در درونی ترین حلقه های زحل پرواز می کند
[ترجمه گوگل]این فضاپیما از طریق حلقه های بیرونی زحل حرکت می کند
10. Psychoanalysts aim to explore the deepest/innermost recesses of the mind.
[ترجمه ترگمان]این هدف کشف عمیق ترین \/ درونی ترین زوایای ذهن است
[ترجمه گوگل]روانکاویان به دنبال کشف عمیقترین و بیروحترین مغزهای ذهن هستند
11. The innermost layer was designed for comfort and was made from lightweight nylon.
[ترجمه ترگمان]درونی ترین لایه برای راحتی طراحی شده اند و از نایلون سبک ساخته شده است
[ترجمه گوگل]لایه درونی برای راحتی طراحی شده و از نایلون سبک وزن ساخته شده است
12. I'm afraid to expose my innermost thoughts and emotions to anyone.
[ترجمه ترگمان]می ترسم افکار و احساساتش رو به کسی نشون بدم
[ترجمه گوگل]من می ترسم افکار و احساسات درونی من را به هر کسی نشان دهم
13. The only person he would allow into his innermost secrets - and then only occasionally - was Lou.
[ترجمه ترگمان]تنها کسی که به رازهای درونی خودش اجازه می داد - و فقط گهگاه - لو بود
[ترجمه گوگل]تنها کسی که به اسرار عمیقش اجازه می دهد - و سپس گاهی اوقات - لو بود
14. MI5 agent: able to read your counterparts' innermost thoughts and know their hidden agenda.
[ترجمه ترگمان]MI۵: توانایی خواندن innermost درونی تان را بخوانید و دستور کار مخفی آن ها را بدانید
[ترجمه گوگل]عامل MI5: قادر به خواندن افکار درونی شما با همتایان خود است و دستور کار پنهان آنها را می دانید
15. The calculation is valid for the innermost layer of the wall at a constant transmural pressure and at steady state conditions.
[ترجمه ترگمان]این محاسبه برای درونی ترین لایه دیوار با فشار ثابت و در شرایط حالت پایدار معتبر است
[ترجمه گوگل]محاسبه برای لایه درونی دیوار با یک فشار ثابت انتقال و در شرایط حالت پایدار معتبر است