کلمه جو
صفحه اصلی

call it a day


مورد سئوال یا تردید قرار دادن، زیر سوال بردن، دست از کار کشیدن (و به فردا موکول کردن بقیه ی کار)

انگلیسی به فارسی

دست از کار کشیدن. تصمیم یا توافق به دست کشیدن از کاری.


یک روز آن را بشنوید


انگلیسی به انگلیسی

عبارت ( phrase )
• : تعریف: to end the day's work.

• finish the day, stop working, go home, go to bed

مترادف و متضاد

Stop working on something. Decide or agree to stop doing something.


جملات نمونه

1. Let's call it a day.
[ترجمه مریم] بیاین تمومش کنیم و بقیه کار رو به یک زمان دیگه موکول کنیم.
[ترجمه 🐾 مهدی صباغ] برای امروز دیگه کافیه.
[ترجمه ترگمان]بذار یه روز بهش زنگ بزنیم
[ترجمه گوگل]بیایید آن را یک روز نامگذاری کنیم

2. Faced with mounting debts, the decision to call it a day was inevitable.
[ترجمه غفار رحمتی] در مواجهه با بدهی رو به افزایش، تصمیم برای پایان دادن به کار اجتناب ناپذیر است!
[ترجمه ترگمان]با مواجه شدن با بدهی های رو به افزایش، تصمیم برای تماس با آن یک روز اجتناب ناپذیر بود
[ترجمه گوگل]در مواجهه با افزایش بدهی، تصمیم به تماس با آن یک روز اجتناب ناپذیر بود

3. I think I'll call it a day and go home.
[ترجمه مینو] فکر کنم تمامش کنم و برم
[ترجمه ندا] فکر میکنم دیگ کافیه و برم خونه
[ترجمه ترگمان]فکر کنم یه روز بهش زنگ بزنم و برم خونه
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم روزی به آن تلفن می زنم و به خانه می روم

4. I've had it. Let's call it a day.
[ترجمه نمو] دیگه نمیتونم ، برای امروز دیگه کافیه
[ترجمه ترگمان]من آن را داشتم بذار یه روز بهش زنگ بزنیم
[ترجمه گوگل]من آن را داشته ام بیایید آن را یک روز نامگذاری کنیم

5. I'm bushed. Let's call it a day.
[ترجمه ترگمان]من bushed هستم بذار یه روز بهش زنگ بزنیم
[ترجمه گوگل]من بغلم بیایید آن را یک روز نامگذاری کنیم

6. Come on, let's call it a day and go home.
[ترجمه سعید] بخیال شو. بیا دست از کار بکشیم و بریم خونه
[ترجمه ترگمان]بیا یه روز بهش زنگ بزنیم و بریم خونه
[ترجمه گوگل]بیا بیا آن را یک روز و به خانه برسان

7. So he agreed to call it a day.
[ترجمه ترگمان]پس قبول کرد که یه روز بهش زنگ بزنه
[ترجمه گوگل]بنابراین او موافقت کرد تا روزی آن را بنویسد

8. Come on, guys, let's call it a day.
[ترجمه ترگمان]بی خیال بچه ها، یه روز بهش زنگ بزنید
[ترجمه گوگل]بیا، بچه ها، بگذارید یک روز آن را بشنویم

9. Mishak and Malaika call it a day.
[ترجمه ترگمان]Mishak و Malaika یک روز بهش زنگ میزنن
[ترجمه گوگل]Mishak و Malaika آن را یک روز نامگذاری کنید

10. Look, we're all tired - let's call it a day.
[ترجمه ترگمان]ببین، ما همه خسته شدیم - بذار یه روز بهش زنگ بزنیم
[ترجمه گوگل]ببین، ما همه خسته هستیم - اجازه بدهید روزی آن را بنویسیم

11. Time to call it a day, ladies.
[ترجمه محسن] خانما وقتشه دست از کار بکشیم
[ترجمه ترگمان] وقتشه که یه روز بهش زنگ بزنیم، خانم ها
[ترجمه گوگل]وقت آن است که یک روز آن را بشنویم، خانم ها

12. He decided to call it a day after doctors told him he had lost the other testicle.
[ترجمه ترگمان]یک روز بعد از اینکه دکترها به او گفتند که بیضه دیگر را از دست داده است، تصمیم گرفت به آن زنگ بزند
[ترجمه گوگل]او تصمیم گرفت آن را یک روز پس از آنکه پزشکان به او گفته اند که بیضه دیگر را از دست داده است، نام گذاری می کند

13. It would do this twice more and then call it a day.
[ترجمه ترگمان]این کار را دو بار دیگر تکرار می کرد و بعد آن را یک روز تکرار می کرد
[ترجمه گوگل]این کار دو بار بیشتر انجام می شود و سپس یک روز آن را فراخوانی کنید

14. Linda, it's really late. Let's call it a day.
[ترجمه ترگمان]لیندا، خیلی دیر شده بذار یه روز بهش زنگ بزنیم
[ترجمه گوگل]لیندا، واقعا دیر است بیایید آن را یک روز نامگذاری کنیم

15. I think we've done enough, Let's call it a day.
[ترجمه ترگمان]فکر کنم به اندازه کافی کار کرده باشیم، بذار یه روز بهش زنگ بزنیم
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم ما به اندازه کافی انجام داده ایم، یک روز آن را فراخواهیم گرفت

I am not done yet, I can't call it a day I need to work more for couple of hours.

من هنوز کارم تمام نشده است، نمی‌توانم دست از کار بکشم و باید چند ساعت دیگر کار کنم.


I think we have done enough work today, I am feeling tired now, let's call it a day.

فکر کنم امروز به اندازه‌ی کافی کار کردیم الان خسته ام بیایید موکولش کنیم به یک وقت دیگه.


We call it a day right after the 9 hours of hard working everyday, neither more nor less.

ما هرروز بعد از ۹ ساعت کار سخت تعطیل می‌کنیم نه کمتر نه بیشتر


پیشنهاد کاربران

استراحت کردن، موکول کردن کاری به زمانی دیگر و استراحت دادن به خود، نفس گرفتن

کا را یکسره کردن

decide to stop what you are doing

تعطیل کردن، بیخیال شدن

دست از کار کشیدن ( تمام کردن کار )

دست برداشتن از انجام کاری که بدان مشغولید ( مخصوصا وقتی که به اندازه کافی پیش رفتید یا خسته شده اید )

It means to stop whatchu doin atm N leave it for some another time

واسه امروز کافیه

فعلاً بسه

تصمیم بگیری چیزی رو تموم کنی ( معمولا کار ) ، ترک کردن کار و رفتن به خونه ، بازنشسته شدن


کلمات دیگر: