کلمه جو
صفحه اصلی

gripe


معنی : تسلط، چنگ، شکایت، گله، گیر، درد سخت، تشنج موضعی، شکوه کردن، محکم گرفتن، با مشت گرفتن، نق نق زدن، گله کردن، ازردن، گرفتن
معانی دیگر : شکایت کردن، نالیدن، غرولند کردن، (قدیمی) در دست گرفتن، در پنجه نگهداشتن، اذیت کردن، رنج دادن، منکوب کردن، تفوق، سیادت، (پزشکی - معمولا جمع) قولنج، درد شدید و ناگهانی روده ها، قولنج گرفتن، (نادر) دسته، هر ابزاری که نگه می دارد (مثل گیره)، (کشتیرانی - جمع) قلاب و طناب و غیره (برای درجا نگهداشتن قایق های کشتی)، (خودمانی) شکوه، گرزش، فهمیدن، مهارت

انگلیسی به فارسی

چرت زدن، گله، شکایت، گیر، چنگ، تسلط، درد سخت، تشنج موضعی، نق نق زدن، گله کردن، گرفتن، شکوه کردن، محکم گرفتن، با مشت گرفتن، ازردن


شکایت، شکوه کردن، نق نق زدن، گله کردن، گله، محکم گرفتن، با مشت گرفتن، ازردن، فهمیدن، گیر، گرفتن،چنگ، تسلط، مهارت، درد سخت، تشنج موضعی، قولنج


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: gripes, griping, griped
(1) تعریف: (informal) to complain continually; nag; grumble.
مترادف: bellyache, complain, grouse, kick, moan
مشابه: cavil, grouch, growl, grumble, mutter, nag, squawk, whine

- He's always griping about his boss.
[ترجمه محمدرضا] او همیشه در مورد رئیسش شکایت داره.
[ترجمه ترگمان] او همیشه در مورد رئیسش صحبت می کند
[ترجمه گوگل] او همیشه در مورد رئیسش چسبیده است
- What is she griping about now?
[ترجمه ترگمان] الان داره چی کار می کنه؟
[ترجمه گوگل] در حال حاضر او چی چی میخواد؟

(2) تعریف: to suffer sharp pains in the bowel.
فعل گذرا ( transitive verb )
(1) تعریف: (informal) to annoy or bother; irritate.
مترادف: annoy, bother, irk, irritate, nettle, vex
مشابه: exasperate, fuss, gall, peeve, rile

- Her constant whining really gripes me.
[ترجمه ترگمان] دائما ناله و زاری می کند، از من شکایت می کند
[ترجمه گوگل] نازک ثابت او واقعا مرا گرفتار می کند

(2) تعریف: to cause to suffer sharp pains in the bowel.
اسم ( noun )
مشتقات: gripingly (adv.), griper (n.)
(1) تعریف: (informal) a complaint; grievance.
مترادف: beef, bellyache, complaint, grievance
مشابه: cavil, grouse, growl, grumble, kick, objection, peeve, protest

- I have to listen to his gripes all day long.
[ترجمه 🐾 مهدی صباغ] من مجبورم در تمام طول روز، به گله و شکایت های او گوش بدهم.
[ترجمه ترگمان] تمام روز باید به gripes گوش بدهم
[ترجمه گوگل] من باید تمام روز در گوشهایش حرف بزنم

(2) تعریف: (usu. pl.) intermittent sharp pains in the bowel.
مشابه: bellyache, colic, cramp, twinge

• stomach pain; complaint (slang)
seize; grasp; cause pain (in the stomach); complain (slang)
if you gripe about something, you keep complaining about it; an informal word.

مترادف و متضاد

Synonyms: bellyache, blow off, carp, crab, fuss, groan, grouch, grouse, grumble, kvetch, moan, murmur, mutter, nag, squawk, take on, whine, yammer, yawp


Antonyms: compliment, praise


pain, annoy


Synonyms: ache, bother, compress, cramp, disturb, hurt, irritate, pinch, press, squeeze, vex


Antonyms: please, soothe


تسلط (اسم)
possession, authority, domination, hegemony, dominance, predomination, gripe

چنگ (اسم)
paw, grapnel, gripe, harp, claw, clutch, grip, lyre, nail, grapple, pad, trombone

شکایت (اسم)
denunciation, murmur, protest, moan, gripe, groan, rumble, complaint, grievance, discontent

گله (اسم)
quarrel, flock, grumble, gripe, groan, discontent, drove, covey, herd

گیر (اسم)
scrape, fix, entanglement, hitch, trap, obstacle, impediment, bug, gripe, impasse, snag, embroglio, holdback, holdfast, kink, tanglement

درد سخت (اسم)
strain, gripe, pang

تشنج موضعی (اسم)
gripe, spasm

شکوه کردن (فعل)
plain, gripe

محکم گرفتن (فعل)
clamp, gripe, clutch, clam, grip, clip, hug

با مشت گرفتن (فعل)
gripe, fist

نق نق زدن (فعل)
fuss, gripe

گله کردن (فعل)
blame, grumble, gripe, carp

ازردن (فعل)
annoy, hurt, mortify, rile, afflict, fash, aggrieve, ail, vex, goad, prick, irk, irritate, harry, grate, harrow, gripe, nark, grit, lacerate, peeve, tar

گرفتن (فعل)
snatch, grab, cease, take, receive, obtain, hold, assume, engage, capture, pickup, catch, kindle, gripe, nail, educe, detract, devest, enkindle, obturate, wed

complaint


Synonyms: ache, aching, affliction, disorder, distress, grievance, groan, grouse, grumble, illness, indisposition, infirmity, moan, objection, pain, pang


Antonyms: compliment, flattery, praise


strong hold


Synonyms: clamp, clasp, clench, clinch, clutch, crunch, grab, grapple, grasp, grip, tenure


complain


جملات نمونه

quit griping!

دست از غرولند بردار!


what's your gripe?

حرف حسابت چیه؟


1. Her main gripe is that she's not being trained properly.
[ترجمه ترگمان]تهدید اصلی او این است که او به درستی آموزش ندیده است
[ترجمه گوگل]چالش اصلی او این است که او به درستی آموزش دیده نیست

2. My only gripe is that one main course and one dessert were unavailable.
[ترجمه ترگمان]تنها اشاره من این است که یک راه اصلی و یک دسر در دسترس نیست
[ترجمه گوگل]تنها چالش من این است که یک دوره اصلی و یک دسر در دسترس نبود

3. My main gripe was the price of refreshments.
[ترجمه ترگمان]شکایت اصلی من قیمت تنقلات بود
[ترجمه گوگل]قیمت اصلی نوشیدنی ها من اصلی بود

4. He likes to have a good gripe from time to time.
[ترجمه ترگمان] اون دوست داره وقت به موقع شکایت کنه
[ترجمه گوگل]او دوست دارد از زمان حال به یک چالش خوب برسد

5. My only gripe about the hotel was the food.
[ترجمه رز] تنها شکایت من در مورد هتل، غذایش بود
[ترجمه ترگمان]تنها شکایت من در مورد هتل غذا بود
[ترجمه گوگل]تنها چهره من در مورد هتل غذا بود

6. The one minor gripe I have is that the Pioneer doesn't have mudguards.
[ترجمه ترگمان]تنها چیزی که من دارم این است که روزنامه پایانیر را mudguards
[ترجمه گوگل]یکی از چالش های کوچک من این است که Pioneer گل گارد ندارد

7. One small gripe is that the manuals have not been rewritten since the advent of version
[ترجمه ترگمان]یک اشاره کوچک این است که the از زمان ظهور نسخه بازنویسی نشده اند
[ترجمه گوگل]یک رویه کوچک این است که دستورالعمل ها از زمان ظهور نسخه بازنویسی نشده اند

8. Sure, some motorists still gripe about traffic congestion along the 6-mile line from El Cajon to Santee.
[ترجمه ترگمان]البته برخی از رانندگان هنوز به تراکم ترافیک در امتداد خط ۶ مایلی از آل Cajon به Santee اشاره می کنند
[ترجمه گوگل]مطمئنا، برخی از رانندگان هنوز در مورد حمل و نقل ترافیکی در طول خط 6 مایل از El Cajon به سانتی است

9. My only gripe is that it could have been bigger.
[ترجمه ترگمان]تنها شکایت من اینه که ممکنه بزرگ تر باشه
[ترجمه گوگل]تنها چالش من این است که می توانست بزرگتر باشد

10. The familiar mainland gripe of skill shortages is rarely heard in Northern Ireland.
[ترجمه ترگمان]سرزمین اصلی شناخته شده کمبود مهارت به ندرت در ایرلند شمالی شنیده می شود
[ترجمه گوگل]در شمال ایرلند آشفتگی سرزمین های آشفته کمبود مهارت به ندرت شنیده می شود

11. They catch their breath and gripe about the trail.
[ترجمه ترگمان]ان ها نفس خود را می گیرند و به دنبال رد پا شکایت می کنند
[ترجمه گوگل]آنها نفس و چهره خود را در مورد دنباله می گیرند

12. Students' main gripe is the poor quality of the dorm food.
[ترجمه ترگمان]gripe اصلی دانش آموزان، کیفیت پایین غذای خوابگاه است
[ترجمه گوگل]چالش اصلی دانشجویان کیفیت پایین غذا در منازل است

13. My one gripe is that at times the control system is not as good as expected.
[ترجمه ترگمان]یک gripe من این است که گاهی اوقات سیستم کنترل تا آن حد که انتظار می رود خوب نیست
[ترجمه گوگل]یکی از چالش های من این است که گاه سیستم کنترل به همان خوبی که انتظار می رود نیست

14. My main gripe is that the heater doesn't work in the hotel room.
[ترجمه ترگمان]فشار اصلی من این است که گرم کن در اتاق هتل کار نمی کند
[ترجمه گوگل]چالش اصلی من این است که بخاری در اتاق هتل کار نمی کند

پیشنهاد کاربران

شکایت

گله کردن

درگیر شدن
before Bellerophon was at close
gripes with his enemy
https://worldfolklore. net/index. php/2020/09/24/pegasus - and - the - chimaera/

مرتبا غر غر کردن
همش ناله و شکوه کردن

My younger daughter keeps griping about having too much assignments

gripe ( پزشکی )
واژه مصوب: آنفلوانزا
تعریف: عفونت ویروسی بسیار مسری که دستگاه تنفس را مبتلا می‏کند

دل پیچه


کلمات دیگر: