کلمه جو
صفحه اصلی

unpaid


معنی : پرداخت نشده، سوخت شده
معانی دیگر : پرداخت نشده

انگلیسی به فارسی

پرداخت نشده


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: not paid.

- unpaid bills
[ترجمه ترگمان] قبوض پرداخت نشده
[ترجمه گوگل] صورت حساب های پرداخت نشده
- unpaid debts
[ترجمه ترگمان] بدهی های پرداخت نشده
[ترجمه گوگل] بدون پرداخت بدهی
- unpaid workers
[ترجمه 🐾 مهدی صباغ] کارگرهای بدون حقوق و دستمزد
[ترجمه ترگمان] کارگران پرداخت نشده
[ترجمه گوگل] کارگران بدون پرداخت

• not paid; not in exchange for pay
if you are unpaid, you do a job without receiving any money for it.
unpaid work or leave is work or leave that you do not get paid for.
if something such as rent or a bill is unpaid, it has not yet been paid.

مترادف و متضاد

free, voluntary


پرداخت نشده (صفت)
unpaid

سوخت شده (صفت)
unpaid

Synonyms: contributed, donated, due, freewilled, gratuitous, honorary, unindemnified, unrewarded, unsalaried, volunteer


Antonyms: paid


not settled; taken without remuneration


Synonyms: delinquent, due, in arrears, mature, not discharged, outstanding, overdue, owing, past due, payable, undefrayed, unliquidated, unsettled


Antonyms: paid, settled


جملات نمونه

1. he was in a terrible fidget over unpaid debts
خیلی نگران قرض های پرداخت نشده ی خود بود.

2. Unpaid bills began to pile up alarmingly.
[ترجمه ترگمان]اسکناس ها به طور وحشتناکی بالا رفته بود
[ترجمه گوگل]صورتحساب های پرداخت نشده به طور هشدار دهنده شروع به جمع شدن کردند

3. The office is staffed by unpaid volunteers.
[ترجمه ترگمان]این اداره توسط داوطلبان پرداخت نشده اداره می شود
[ترجمه گوگل]این دفتر توسط داوطلبان پرداخت نشده کار می کند

4. Even unpaid work for charity is better than nothing.
[ترجمه ترگمان]حتی کار بدون مزد برای خیریه از هیچ چیز بهتر نیست
[ترجمه گوگل]حتی کار خیریه برای خیریه بهتر از هیچ چیز نیست

5. He's taken unpaid leave for a month.
[ترجمه ترگمان]او یک ماه مرخصی دریافت نکرده است
[ترجمه گوگل]او یک ماه بازپرداخت بدون حقوق دریافت کرده است

6. The guides are unpaid except for basic expenses.
[ترجمه ترگمان]راهنمایان تنها برای هزینه های اولیه حقوق نمی گیرند
[ترجمه گوگل]راهنماهای به استثنای هزینه های اولیه پرداخت می شوند

7. Through oversight, the bill was still unpaid.
[ترجمه ترگمان]از طریق افراد پشت پرده، صورتحساب هنوز نپرداخته بود
[ترجمه گوگل]از طریق نظارت، این لایحه هنوز پرداخت نشده است

8. Police booted the car with unpaid fines.
[ترجمه ترگمان]پلیس این خودرو را با جریمه پرداخت کرده است
[ترجمه گوگل]پلیس ماشین را با جریمه های پرداخت نشده بوت کرد

9. The Inland Revenue wrote off £900 million in unpaid taxes.
[ترجمه ترگمان]درآمد داخلی متجاوز از ۹۰۰ میلیون پوند مالیات پرداخت نشده را نوشت
[ترجمه گوگل]درآمد داخلی مبلغ 900 میلیون پوند در مالیات پرداخت نشده است

10. He's doing a month's unpaid work experience with an engineering firm.
[ترجمه ترگمان]او ماهیانه یک ماه با یک شرکت مهندسی کار می کند
[ترجمه گوگل]او یک کار ماهانه بدون مشاغل با یک شرکت مهندسی انجام می دهد

11. The bills remained unpaid because of a dispute over the quality of the company's work.
[ترجمه ترگمان]این لوایح به دلیل اختلاف بر سر کیفیت کار این شرکت پرداخت نشده باقی ماندند
[ترجمه گوگل]این اسناد به دلیل اختلاف بر سر کیفیت کار شرکت باقی ماند

12. I've asked if I can take a week's unpaid leave.
[ترجمه ترگمان]پرسیدم می توانم یک هفته مرخصی بگیرم یا نه
[ترجمه گوگل]من از شما خواسته ام که آیا می توانم یک دوره بازپرداخت بدون حقوق را بپردازم؟

13. Doctors work excessive unpaid overtime.
[ترجمه ترگمان]پزشکان اضافه کاری بیش از حد خود را انجام می دهند
[ترجمه گوگل]پزشکان بیش از حد اضافه کاری اضافه پرداخت می کنند

14. The bill would permit workers twelve weeks of unpaid leave for family emergencies.
[ترجمه ترگمان]این لایحه به کارگران دوازده هفته مرخصی بدون حقوق برای شرایط اضطراری خانوادگی اجازه می دهد
[ترجمه گوگل]این لایحه به کارکنان اجازه می دهد که دوازده هفته بدون پرداخت اقامت در شرایط اضطراری خانواده

15. Many employees work countless hours of unpaid overtime .
[ترجمه ترگمان]بسیاری از کارمندان ساعات بی شماری از وقت اضافه دست مزد کار می کنند
[ترجمه گوگل]بسیاری از کارکنان ساعت های بی شماری از اضافه کاری اضافه پرداخت می کنند

پیشنهاد کاربران

مثل unpaid leave که میشه مرخصی بدون حقوق

غیر پولی

بی مزد

بدون پول . . . . . مثلا کار بدون پول


مفتی

بدون دستمزد، بی جیره و مواجب


کلمات دیگر: