1. " Ohhh,'she repeated, feeling achy and tired.
[ترجمه ترگمان]او که احساس درد و خستگی می کرد، تکرار کرد: اوه
[ترجمه گوگل]'اوه،' تکرار کرد، احساس درد و خستگی کرد
2. Crying only made her achy and puffy.
[ترجمه ترگمان]تنها گریه و زاری او را به درد می آورد و باد می کرد
[ترجمه گوگل]گریه فقط باعث درد و سوزش شد
3. I felt hot and achy all over.
[ترجمه ترگمان]احساس گرما و درد تمام وجودم را فرا گرفت
[ترجمه گوگل]احساس کردم گرم و آروم است
4. I'm feeling tired and achy.
[ترجمه ترگمان]احساس خستگی و درد می کنم
[ترجمه گوگل]من احساس خستگی و خستگی میکنم
5. I feel achy all over.
[ترجمه ترگمان]احساس درد می کنم
[ترجمه گوگل]احساس میکنم تمام شده است
6. I feel all achy.
[ترجمه ترگمان]احساس درد دارم
[ترجمه گوگل]من احساس می کنم همه درد
7. He shifted his position: he was beginning to feel stiff and achy.
[ترجمه ترگمان]وضع خود را تغییر داد: کم کم احساس خستگی و درد می کرد
[ترجمه گوگل]او موضع خود را عوض کرد و شروع به احساس خستگی و خستگی کرد
8. Alone in his cave as the autumn wind blows, Bear feels achy with a stuffed - up nose.
[ترجمه ترگمان]تنها در غار، وقتی که باد پاییزی می وزد، تحمل درد و درد را با بینی پر از بینی احساس می کند
[ترجمه گوگل]خرس تنها در غار خود به عنوان باد وزش باد پاییز، احساس می کند با بینی پر شده است