کلمه جو
صفحه اصلی

adjective


معنی : صفت، وصفی، وابسته، تابع
معانی دیگر : (دستور زبان)، صفت (که اسم را وصف می کند مثل ((خوب)) در عبارت a good man)، فروزه، وابسته به صفت، عمل کننده مثل صفت، فرعی

انگلیسی به فارسی

(دستور زبان) صفت، وصفی، (قدیمی) وابسته، تابع


صفت، وابسته، وصفی، تابع


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: in grammar, a word that modifies a noun or noun equivalent.

- In the sentences "It was difficult work" and "The work was difficult," the word "difficult" is an adjective.
[ترجمه ترگمان] در جملات \"کار دشوار بود\" و \"کار دشوار بود\" واژه \"دشوار\" یک صفت است
[ترجمه گوگل] در جملات 'این کار دشوار بود' و 'کار دشوار بود،' کلمه 'دشوار' صفتی است
- The teacher asked the students to use more interesting and descriptive adjectives in their writing.
[ترجمه سارا محمدی] معلم از دانش آموزان خواست تا از بیشتر از صفات کامل کننده و توصیفی استفاده کنند
[ترجمه ترگمان] معلم از دانش آموزان خواست تا از صفات برجسته و descriptive در نوشته های خود استفاده کنند
[ترجمه گوگل] معلم از دانشجویان خواسته بود که در نوشتن آنها از ویژگی های جالب و توصیفی بیشتری استفاده کنند
صفت ( adjective )
• : تعریف: relating to or functioning as an adjective; adjectival.

- Relative clauses can be called adjective clauses because they modify nouns and noun equivalents.
[ترجمه ترگمان] قیود نسبی را می توان کلمه صفت نامید زیرا اسم ها و معادل های اسم را اصلاح می کنند
[ترجمه گوگل] مفاهیم نسبی می توانند عبارت های ادعایی نامیده شوند زیرا آنها اصلاح اسامی و اسامی معادل ها هستند

• part of speech used to modify a noun (grammar)
in grammar, an adjective is a word which gives you more information about a noun. in the sentences `he had a beautiful smile' and `the house was quiet', `beautiful' and `quiet' are adjectives.

مترادف و متضاد

صفت (اسم)
qualification, accident, attribute, adjective, quality, epithet, determinative, schema

وصفی (صفت)
adjective, adjectival, descriptive, ordinal

وابسته (صفت)
relative, subordinate, associate, adjective, relevant, affiliate, dependent, related, interdependent, attached, attendant, akin, federate, appurtenant, germane

تابع (صفت)
subsidiary, ancillary, subordinate, incident, adjective, adherent, dependent, subservient, amenable, passive, tributary, sequacious, sequent, subordinative

word that modifies a noun


Synonyms: accessory, additional, adjunct, adnoun, attribute, attributive, dependent, descriptive, identifier, modifier, qualifier


جملات نمونه

1. predicate adjective
صفت گزاره ای

2. possessive adjective
صفت ملکی

3. "german" is a gentile adjective
((آلمانی)) صفت نشانگر ملیت است.

4. In 'a sudden movement', 'sudden' is an adjective in the attributive position.
[ترجمه ترگمان]در یک حرکت ناگهانی، ناگهانی یک صفت در موقعیت attributive است
[ترجمه گوگل]در 'حرکت ناگهانی'، 'ناگهانی' صفت در موقعیت attributive است

5. The word "bad" is an adjective.
[ترجمه غزل جون] کلمه*بد*یک صفت است
[ترجمه ترگمان]کلمه \"بد\" یک صفت است
[ترجمه گوگل]کلمه 'بد' صفتی است

6. The function of an adjective is to describe or add to the meaning of a noun.
[ترجمه ترگمان]وظیفه یک صفت توصیف یا اضافه کردن به معنای یک اسم است
[ترجمه گوگل]عملکرد صفت، توصیف یا اضافه کردن به معنای اسم است

7. In " the black cat " the adjective " black " modifies the noun " cat " .
[ترجمه ترگمان]در \"گربه سیاه\" صفت \"سیاه\" کلمه \"گربه\" را تغییر می دهد
[ترجمه گوگل]در 'گربه سیاه' صفت 'سیاه' اصلاح اسم 'گربه'

8. "Enterprising" is not an adjective you would apply to him!
[ترجمه ترگمان]\"اقدام کننده\" یک صفت نیست که برای او درخواست می دهید
[ترجمه گوگل]'سازنده' صفتی نیست که به او اعمال می کنید!

9. 'Reliable' is not an adjective that could be applied to my car.
[ترجمه ترگمان]قابل اعتماد بودن یک صفت نیست که می توان آن را به ماشین من اعمال کرد
[ترجمه گوگل]'قابل اطمینان بودن' صفتی نیست که می تواند به ماشین من اعمال شود

10. In French the adjective must agree with the noun in number and gender.
[ترجمه ترگمان]در زبان فرانسه، صفت باید با اسم بر حسب تعداد و جنس موافق باشد
[ترجمه گوگل]در فرانسوی، صفت باید با اسم تعداد و جنسیت موافقت کند

11. 'My'is a possessive adjective.
[ترجمه ترگمان]من یک صفت مالکیت گرا هستم
[ترجمه گوگل]'My'is یک خصمانه مالکیتی است

12. Every noun and adjective has 12 possible endings.
[ترجمه ترگمان]هر اسم و صفت دارای ۱۲ پایانی ممکن است
[ترجمه گوگل]هر اسم و صفت دارای 12 انتهای ممکن است

13. This time, Ward faced sidereal, an adjective that describes things related to stars or constellations.
[ترجمه ترگمان]این بار، وارد با یک sidereal، یک صفت که چیزهای مربوط به ستاره ها یا صور فلکی را توصیف می کند، رو به رو شد
[ترجمه گوگل]این بار، بخش با صدای نازک روبرو شد، صفتی است که چیزهایی را که مربوط به ستارگان یا صور فلکی است توصیف می کند

14. Answer: a. Why: When creating an unusual adjective from other types of words, use a hyphen.
[ترجمه ترگمان]پاسخ: جواب چرا: هنگام ایجاد یک صفت غیر معمول از انواع دیگر کلمات، از خط تیره استفاده کنید
[ترجمه گوگل]پاسخ یک چرا هنگام ایجاد یک علامت غیر معمول از انواع دیگر کلمات، از یک خطا استفاده کنید

پیشنهاد کاربران

صفت جمله

در علم پزشکی به مصرف کننده مواد گفته میشود

وصف جمله
وصف کردن

صفت : کلمه ای است که اطلاعات بیشتری در مورد یک اسم می دهد یا در واقع آن را توصیف می کند .

انواع صفت :
Attributive
Predicate
Compound
Coordinate
Non - coordinate
Proper
Absolute
Comparative
Superlative


Possessive
Simple


کلمات دیگر: