کلمه جو
صفحه اصلی

disappear


معنی : غایب شدن، ناپدید شدن، نابود شدن، پیدا نبودن، ناپیدا شدن
معانی دیگر : ناپدید کردن یا شدن، ناآشکار کردن یا شدن، نامریی کردن یا شدن، محو شدن، از بین رفتن، معدوم شدن، از میان برداشته شدن، برچیده شدن

انگلیسی به فارسی

ناپدید شدن، غایب شدن، پیدا نبودن


ناپدید می شوند، ناپدید شدن، نابود شدن، پیدا نبودن، ناپیدا شدن، غایب شدن


انگلیسی به انگلیسی

• go out of sight; become extinct, cease to exist
if someone or something disappears, they go where they cannot be seen or found.
to disappear also means to stop existing or happening.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] پاک شدن

مترادف و متضاد

vanish; cease


غایب شدن (فعل)
abscond, disappear, get absent

ناپدید شدن (فعل)
disappear, vanish

نابود شدن (فعل)
disappear

پیدا نبودن (فعل)
disappear

ناپیدا شدن (فعل)
disappear

Synonyms: abandon, abscond, be done for, be gone, be lost, be no more, be swallowed up, cease to exist, clear, come to naught, decamp, dematerialize, depart, die, die out, disperse, dissipate, dissolve, drop out of sight, ebb, end, end gradually, escape, evanesce, evanish, evaporate, exit, expire, fade, fade away, flee, fly, go, go south, leave, leave no trace, melt, melt away, pass, pass away, perish, recede, retire, retreat, sink, take flight, vacate, vamoose, wane, withdraw


Antonyms: appear, arrive, come in


جملات نمونه

1. to disappear into thin air
کاملا ناپدید شدن،غیب شدن

2. Like sunlight, sunset, we appear, we disappear. We are so important to some, but we are just passing through.
[ترجمه ترگمان] مثل نور خورشید، غروب خورشید، ما ناپدید میشیم ما خیلی برای بعضی چیزها اهمیت داریم، اما ما فقط داریم از اینجا رد میشیم
[ترجمه گوگل]مثل نور خورشید، غروب خورشید، به نظر می رسد ما ناپدید می شویم ما برای بعضی ها بسیار مهم است، اما ما فقط از طریق عبور می کنیم

3. Disappear a memory. And leaving is unforgettable memories.
[ترجمه ترگمان]ناپدید شدن یه خاطره و رفتن خاطرات فراموش نشدنی - ه
[ترجمه گوگل]حافظه را از بین ببر و ترک خاطرات فراموش نشدنی است

4. It was uncharacteristic of her father to disappear like this.
[ترجمه ترگمان]به غیر از این بود که پدرش اینطوری ناپدید بشه
[ترجمه گوگل]پدرش ناپدید شد، مثل این بود

5. Promises are often like the butterfly, which disappear after beautiful hover.
[ترجمه ترگمان]وعده ها اغلب شبیه پروانه ای است که پس از شناور شدن زیبایی ناپدید می شوند
[ترجمه گوگل]قول ها اغلب مانند پروانه هستند، که پس از زیبایی شناور ناپدید می شوند

6. promises are often like the butterfly, which disappear after beautiful hover.
[ترجمه ترگمان]وعده های اغلب شبیه پروانه ای است که پس از شناور شدن هوا ناپدید می شوند
[ترجمه گوگل]وعده ها اغلب مانند پروانه هستند، که پس از شناور زیبا ناپدید می شوند

7. Some people are like dark clouds. When they disappear, it's a brighter day.
[ترجمه ترگمان]بعضی از مردم مثل ابره ای تیره هستند وقتی آن ها ناپدید می شوند، روز روشنی است
[ترجمه گوگل]برخی افراد مانند ابرهای تاریک هستند هنگامی که آنها ناپدید می شوند، روز روشن تر است

8. He would disappear for weeks on end.
[ترجمه زرا] اون هفته ها هست که ناپدید شده است
[ترجمه ترگمان]هفته ها بود که ناپدید می شد
[ترجمه گوگل]او هفته ها در پایان ناپدید می شود

9. They approach, embrace, and poof! they disappear in a blinding flash of light.
[ترجمه ترگمان]به همدیگر نزدیک می شوند، یکدیگر را در آغوش می کشند و پوف! در نور کور کننده نور ناپدید می شوند
[ترجمه گوگل]آنها رویکرد، در آغوش، و روحیه! آنها در یک فلاش نور از نور ناپدید می شوند

10. They believed that these problems would disappear under socialism.
[ترجمه ترگمان]آن ها معتقد بودند که این مشکلات تحت سوسیالیسم ناپدید خواهند شد
[ترجمه گوگل]آنها معتقد بودند که این مشکلات تحت سوسیالیسم ناپدید می شوند

11. He saw something dark disappear behind the curtain of leaves.
[ترجمه Ala.m] او چیز سیاهی رو دید که پشت برگ ها ناپدید شد
[ترجمه ترگمان]چیزی را دید که پشت پرده برگ ها ناپدید شد
[ترجمه گوگل]او شاهد چیزی تاریک در پشت پرده برگ ها ناپدید شد

12. Why would she disappear the day before her holiday? It just doesn't add up.
[ترجمه ترگمان]چرا باید روز قبل از تعطیلات ناپدید بشه؟ فقط با عقل جور در نمیاد
[ترجمه گوگل]چرا روز قبل از تعطیلات او ناپدید می شود؟ این فقط اضافه نیست

13. A number of species could soon disappear forever.
[ترجمه kosar] تعدادی از گونه ها به زودی برای همیشه منقرض میشوند
[ترجمه ترگمان]تعدادی از گونه ها به زودی برای همیشه ناپدید می شوند
[ترجمه گوگل]تعدادی از گونه ها می توانند به زودی برای همیشه ناپدید شوند

14. Price control would gradually disappear in favor of a free market.
[ترجمه ترگمان]کنترل قیمت به تدریج به نفع بازار آزاد ناپدید می شود
[ترجمه گوگل]کنترل قیمت به تدریج به نفع یک بازار آزاد ناپدید می شود

The sun disappeared behind clouds.

خورشید پشت ابرها ناپدید شد.


The angel appeared for a second and then disappeared.

فرشته یک لحظه ظاهر و سپس ناپدید شد.


Some ancient customs have disappeared.

برخی از سنت‌های کهن از میان رفته‌اند.


پیشنهاد کاربران

ناپدیدیدن.
ناپدیداندن.

فراموش شدن

ویران شدن

به معنی "منقرض شدن" هم هست

رنگ باختن

ناپدید شدن

hide

ناپدید

گم شدن

نامریی شدن

become impossible to see or find

the moon disappeared behind the clouds
ماه در پشت ابر ها ناپدید شد

رخت بربستن

رد شدن، ازبین رفتن، لغو شدن، پس گرفته شدن

رفع کردن/شدن

ناپدید شدن ، مهو شدن ، از دید خارج شدن . همه ی اینها میشود ولی اگه از بین رفتن یا نابود شدن رو به کار ببرین غلط هستش : ) ) ) )

محو شدن

غیب شدن

ناپدید شدن_ نابودشدن _از بین رفتن

سربه نیست شدن

Disappearمخالف appear
به معنای ناپدید شدن، از بین رفتن، محو شدن، نابود شدن
Become impossible to see ( find ) sth or sb

نابودشدن - ناپدید شدن

پنهان شدن

disappear ( verb ) = evaporate ( verb )
به معناهای: ناپدید شدن، از بین رفتن، دود هوا شدن

غیبیدن = غیب شدن
م ث چجوری تونست بِغیبه؟!

غیباندن = غیب کردن
اگه بِتونی این ساختمون رو بِغیبونی، اون موقع شعبده باز واقعی هستی.
*منظورم از غیبوندن اون معنی منفی اش نبود.


ناپدیدیدن = ناپدید شدن یا کردن
م. ث جوری ناپَدیدید که هیشکی اثری ازش نَپیدایید.

disappear ( verb ) = vanish ( verb )
به معناهای : ناپدید شدن، غیب شدن، دود شدن و به هوا رفتن، محو شدن، گم و گور شدن، نامرئی شدن

طَمسیدَن.
طَمساندَن.


کلمات دیگر: