کلمه جو
صفحه اصلی

honestly


معنی : سوگند ملایمی
معانی دیگر : (برای تاکید و تشدید) راستی، واقعا، به خدا، درستکارانه، با درستی، امینانه (رجوع شود به: honest)، به خدا honestly, i did not take your watch! باور کنید ساعت شما را من برنداشتم!

انگلیسی به فارسی

درستکارانه، با درستی، امینانه (رجوع شود به: honest)


(برای تاکید و تشدید) راستی، واقعا، به خدا


صادقانه، سوگند ملایمی


انگلیسی به انگلیسی

قید ( adverb )
• : تعریف: in an honest manner; openly; forthrightly.
مشابه: aboveboard, square, truly
حرف ندا ( interjection )
• : تعریف: used to express surprise or mild shock.
مشابه: indeed

- Honestly! I didn't realize you had done such a thing.
[ترجمه ترگمان] ! راستش رو بخوای متوجه نشدم که چنین کاری کرده ای
[ترجمه گوگل] صادقانه! نمیدانستم چنین چیزی را انجام داده بودم

• really, truly, actually, in truth
you use honestly to emphasize that you really and truthfully believe what you are saying.
you also use honestly to emphasize that you are telling the truth and that you want your listeners to believe you.
you also use honestly to indicate annoyance or impatience.
if you do something honestly, you do without cheating or telling lies.

مترادف و متضاد

in an honest manner


Synonyms: uprightly, fairly, genuinely, justly, sincerely


really


Synonyms: indeed, truly, naturally


جملات نمونه

1. He that liveth wickedly can hardly die honestly.
[ترجمه ترگمان]او با بدجنسی زندگی می کند و به سختی می تواند به سختی بمیرد
[ترجمه گوگل]کسی که با شرارت زندگی می کند، نمی تواند صادقانه بمیرد

2. Only that which is honestly got is gain.
[ترجمه ترگمان]تنها چیزی که صادقانه بدست آوردیم این است که بدست بیاوریم
[ترجمه گوگل]فقط آنچه که صادقانه به دست آورده است، سود است

3. Please tell me what you honestly think.
[ترجمه ترگمان] لطفا بهم بگو واقعا چی فکر می کنی
[ترجمه گوگل]لطفا به من بگویید که شما صادقانه فکر می کنید

4. But did you honestly think we wouldn't notice?
[ترجمه ترگمان]اما تو واقعا فکر می کنی که ما متوجه نشدیم؟
[ترجمه گوگل]اما آیا شما صادقانه فکر می کنید ما متوجه نمی شویم؟

5. I honestly don't know how old my parents are.
[ترجمه ترگمان]صادقانه می گویم، من واقعا نمی دانم پدر و مادرم چند ساله هستند
[ترجمه گوگل]من صادقانه نمی دانم که پدر و مادرم چه قدر است

6. I honestly think it is better to be a failure at something you love than to be a success at something you hate.
[ترجمه ترگمان]من واقعا فکر می کنم بهتر است در چیزی که دوست دارید یک شکست باشید تا موفقیت در چیزی که از آن نفرت دارید
[ترجمه گوگل]من صادقانه فکر می کنم بهتر است که به چیزی که دوست داری شکست بخورید تا موفقیت در چیزی که شما از آن متنفرید

7. Honestly, if you are not willing to sound stupid, you don't deserve to be in love.
[ترجمه ترگمان]راستش، اگر مایل به حرف زدن نباشی، لیاقت این را نداری که عاشق باشی
[ترجمه گوگل]صادقانه بگویم، اگر شما مایل نیستید که احمق باشید، سزاوار نیست که در عشق باشید

8. Quite honestly/frankly, the thought of it terrified me.
[ترجمه ترگمان]فکر کردن به این موضوع مرا وحشت زده کرد
[ترجمه گوگل]کاملا صادقانه / رک و پوست کنده، فکر آن را به من وحشت زده کرد

9. I do feel for you, honestly.
[ترجمه ترگمان] من واقعا احساس تو رو دارم، صادقانه
[ترجمه گوگل]برای شما صادقانه حس میکنم

10. I'm not holding out on you. I honestly don't know where he is.
[ترجمه ترگمان]من تو رو نگه نمی دارم من واقعا نمی دونم اون کجاست
[ترجمه گوگل]من تو را ندیدم من صادقانه نمی دانم کجاست

11. Honestly! Whatever will they think of next?
[ترجمه ترگمان]! راستش رو بخوای بعدش چی فکر می کنن؟
[ترجمه گوگل]صادقانه! هر چه که آنها بعدا فکر می کنند

12. Honestly, you're wasting your breath - he doesn't want to hear what anyone else has got to say.
[ترجمه ترگمان]راستش، داری نفست رو هدر میدی - اون دوست نداره بشنوه که بقیه چی میگن
[ترجمه گوگل]صادقانه، شما نفس خود را از دست می دهید - او نمی خواهد بشنود که چه کسی دیگر می گوید

13. He answered openly and honestly without hesitation or equivocation.
[ترجمه ترگمان]صادقانه و صادقانه، بدون تردید و بدون تردید جواب داد
[ترجمه گوگل]او به طور آشکار و صادقانه بدون تردید و یا تعصب پاسخ داد

14. I can honestly say that I never worry about him now.
[ترجمه ترگمان]صادقانه می گویم که دیگر نگران او نیستم
[ترجمه گوگل]من صادقانه می توانم بگویم که من هیچ وقت نگران نباشم

15. I will say I honestly think, even at the risk of offending people.
[ترجمه ترگمان]می گویم صادقانه بگویم، حتی در معرض خطر رنجاندن افراد
[ترجمه گوگل]من می گویم من صادقانه فکر می کنم، حتی در معرض خطر مجازات مردم است

Honestly, I did not take your watch!

باور کنید ساعت شما را من برنداشتم!


پیشنهاد کاربران

من بمیرم تو رو کفن کنن. . .

در واقع

راست راستی

شرافتا"

راست حسینی بگم. . .

ناموسا

صادقانه
همراه با صداقت

صادقانه

صادقانهه

صادقانه بگم. . . راستشو بخوای

بخدا. . .
باور کن
واقعیتش. . .

صادقانه
صادقانه بگویم
به طور صادقانه

راستش


حضرت عباسی. . .


کلمات دیگر: