کلمه جو
صفحه اصلی

manipulative


معنی : بادستکاری
معانی دیگر : بادستکاری

انگلیسی به فارسی

بادستکاری


دستکاری، بادستکاری


انگلیسی به انگلیسی

• of or pertaining to manipulation; controlling, influencing
manipulative behaviour is behaviour where one person skilfully causes another to act in exactly the way that he or she wants them to; used showing disapproval.

مترادف و متضاد

با دستکاری (صفت)
manipulative

جملات نمونه

1. She was sly, selfish, and manipulative.
[ترجمه الهه] او خجالتی، خودخواه و فریبکار بود
[ترجمه ترگمان]او موذی و خودخواه و manipulative بود
[ترجمه گوگل]او خجالتی، خودخواه و دستکاری بود

2. She is devious and sly and manipulative.
[ترجمه ترگمان]او منحرف و فریبکار و فریبکار است
[ترجمه گوگل]او غریب و عجیب و غریب است

3. He's extremely manipulative, so don't let him persuade you.
[ترجمه یسرا] او بسیار فریبکار است بنابراین اجازه ندهید که او را متقاعد کنید.
[ترجمه مهدی] او بسیار فریبکار است. بنابراین اجازه ندهید او شما را متقاعد کند
[ترجمه ترگمان]اون به شدت تحت تاثیر قرار گرفته، پس نذار تو رو قانع کنه
[ترجمه گوگل]او بسیار دستکاری است، بنابراین اجازه ندهید که او را متقاعد کنید

4. Even as a child she was manipulative and knew how to get her own way.
[ترجمه ترگمان]حتی به عنوان بچه ای که او را فریب می داد و می دانست چطور راه خود را باز کند
[ترجمه گوگل]حتی به عنوان یک کودک او دستکاری بود و می دانست که چگونه راه خودش را بگیرد

5. He is sharp and manipulative with a strong personality.
[ترجمه ترگمان]او باهوش و فریبکار است و شخصیت قوی دارد
[ترجمه گوگل]او با شخصیت قوی قوی و دستکاری می کند

6. Wary of his manipulative skills, she agreed, on her own terms.
[ترجمه ترگمان]او در مورد شرایط خودش با او موافق بود
[ترجمه گوگل]او از شرایط خود خواسته است از مهارتهای دستکاری او مراقبت کند

7. Advertisements of the grossest, most manipulative kind, insinuating their poison into every cranny of the country.
[ترجمه ترگمان]تبلیغات از grossest، بسیار مکار، زهر خود را در هر شکاف کشور پنهان می کنند
[ترجمه گوگل]آگهی های مهمترین و اغلب دستکاری شده، سم خود را به هر چی از کشور نشان می دهند

8. Jordan is portrayed as mean-spirited and manipulative in the book.
[ترجمه ترگمان]جردن به عنوان mean و فریبکار در کتاب به تصویر کشیده می شود
[ترجمه گوگل]اردن به عنوان معشوقه و دستکاری در کتاب به تصویر کشیده شده است

9. Often this is some form of manipulative skill.
[ترجمه ترگمان]اغلب این نوعی از مهارت موذیانه است
[ترجمه گوگل]اغلب این نوعی از مهارت دستکاری است

10. What a scheming, clever, manipulative little beast.
[ترجمه ترگمان] عجب a، باهوشی، یه حیوون کوچیک
[ترجمه گوگل]چه جانوری کوچک، هوشمندانه، دستکاری شده

11. He's self-centred, manipulative, insensitive; classic signs of a personality problem.
[ترجمه ترگمان]او خود محور، فریبکار، غیر حساس، و نشانه های کلاسیک یک مشکل شخصیت است
[ترجمه گوگل]او خود متمرکز، دستکاری، غیر حساس است؛ علائم کلاسیک یک مشکل شخصیتی

12. Antony here is extremely clever and manipulative.
[ترجمه ترگمان]آنتونیوس در اینجا بسیار زیرک و فریبکار است
[ترجمه گوگل]آنتونی در اینجا بسیار هوشمندانه و دستکاری است

13. Learning a manipulative skill, such as typing, takes hours.
[ترجمه ترگمان]یادگیری یک مهارت فریبکار مثل تایپ کردن، ساعت ها طول می کشد
[ترجمه گوگل]یادگیری یک مهارت دستکاری، مانند تایپ کردن، طول می کشد ساعت

پیشنهاد کاربران

دور رو - دغل کار - پست

دغل، حقه باز، دغل باز، رِند ( با بار معنایی منفی )

شارلاتان، شیاد

زبان باز

فریبنده

هفت خط

اصطلاح دقیقش خیلی سخته و پیدا نکردم؛ درواقع وقتی فردی کاری را با روشی ماهرانه انجام دهد تا دیگری دقیقا به همان صورتی که خواسته عمل کند

سوءاستفاده گر و فریبکار

کنترل گر

مصنوعی

کلک باز

مکار

متقلب. . فریب دهنده

( بیشتر در جمع، در بحث آموزش ) اسباب بازی های آموزشی برای کودکان

دودره باز

بازیچه قرار دادن ، یعنی جوری یه شخصی رو کنترل کنی که کاری رو انجام بده که تو میخوای .

تغییر اوضاع با فریبکاری تحت خواسته قبلی خود

دستکاری شده

فریبکار

دستکاری گر

سلطه گر

فریبکارانه، عوام فریبانه

وزه

ملعبه کننده، ملعبه ساز، کسی که دیگران را آلت دست/ملعبه/بازیچه خود قرار می دهد


کلمات دیگر: