کلمه جو
صفحه اصلی

activist


معنی : طرفدار عمل
معانی دیگر : طرفدار عمل

انگلیسی به فارسی

فعال، طرفدار عمل


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: one who advocates a cause with vigor or militance.

- Activists lead the fight against low wages and poor working conditions for the workers.
[ترجمه ترگمان] فعالان جنگ را علیه دستمزدها پایین و شرایط کاری ضعیف برای کارگران هدایت می کنند
[ترجمه گوگل] فعالان مبارزه با دستمزد کم و شرایط کار بد برای کارگران را هدایت می کنند

• supporter of activism, one who advocates active involvement as a means to achieve political or other goals
an activist is someone who does things to bring about political or social changes.

مترادف و متضاد

طرفدار عمل (اسم)
activist

جملات نمونه

1. a gay activist
طرفدار حقوق مدنی هم جنس بازان

2. Local activist groups have become increasingly vociferous as the volume of traffic passing through the village has grown.
[ترجمه ترگمان]گروه های فعال محلی به طور فزاینده ای صدای جیغ مانند حجم ترافیک عبوری از این روستا را افزایش داده اند
[ترجمه گوگل]گروه های فعال محلی به دلیل افزایش حجم ترافیکی که از طریق روستا رشد می کنند، به طور فزاینده ای در حال حرکت هستند

3. He's been a trade union/party activist for many years.
[ترجمه ترگمان]او چندین سال است که یک فعال صنفی \/ حزبی بوده است
[ترجمه گوگل]او چندین سال است که فعالانه در اتحادیه / حزب بوده است

4. He's been a trade union activist for many years.
[ترجمه ترگمان]او چندین سال است که یک فعال اتحادیه تجاری بوده است
[ترجمه گوگل]او سالهاست که فعال در اتحادیه های کارگری بوده است

5. But as an activist, I knew how critical her work was.
[ترجمه ترگمان]اما به عنوان یک فعال، من می دانستم که کار او چقدر مهم است
[ترجمه گوگل]اما به عنوان یک فعال، من می دانستم که کار او چه اهمیتی دارد

6. Local author and health activist Protasia Torkington officially opened the play area today.
[ترجمه ترگمان]Protasia Torkington، نویسنده و فعال بهداشت محلی، امروز رسما منطقه بازی را افتتاح کرد
[ترجمه گوگل]پروتاسیا توریکتون، نویسنده و فعال در زمینه سلامتی امروز، امروز به طور رسمی منطقه بازی را باز کرد

7. Dreams and dialectics Hippy and student activist continue to recognize each other as allies.
[ترجمه ترگمان]رویاها و دیالوگ های Hippy و فعالان دانشجویی به یکدیگر به عنوان هم متحد ادامه می دهند
[ترجمه گوگل]رویاها و دیالکتیک هاپپی و فعال دانشجویی همچنان به عنوان متحد یکدیگر را تشخیص می دهند

8. Maria del Carmen Asencio, a great activist and a good friend of mine, was among them.
[ترجمه ترگمان]ماریا دل کارمن Asencio، یک فعال بزرگ و یکی از دوستان خوب من، بین آن ها بود
[ترجمه گوگل]ماریا دل Carmen Asencio، یک فعال بزرگ و دوست خوب من، در میان آنها بود

9. Sister Souljah is a black political activist turned rapper.
[ترجمه ترگمان]خواهر Souljah یک فعال سیاسی سیاه پوست به نام rapper است
[ترجمه گوگل]خواهر سولجا یک فعال سیاسی سیاهپوست است

10. There they fell under the influence of activist revivalists and reformers.
[ترجمه ترگمان]در آنجا تحت نفوذ فعالان حقوق بشر و اصلاح طلبان قرار گرفتند
[ترجمه گوگل]در آنجا آنها تحت تاثیر انقلابیون و اصلاح طلبان فعال قرار گرفتند

11. The Activist Confederations were to be associate members who were to disseminate the belief in corporatism throughout the community.
[ترجمه ترگمان]گروه کنفدراسیون های عضو باید اعضایی با اعضای گروه باشد که اعتقاد به corporatism در سراسر جامعه را منتشر می کردند
[ترجمه گوگل]کنفدراسیون های فعال بایستی اعضای وابسته ای باشند که این باور را در مورد شرکت گرائی در سراسر جامعه انتشار می دادند

12. He wanted to get out of the old activist scene and transform himself into a modern, successful businessman.
[ترجمه ترگمان]او می خواست از صحنه فعال سیاسی خارج شود و خود را تبدیل به یک تاجر موفق و موفق تبدیل کند
[ترجمه گوگل]او می خواست از صحنه فعال قدیمی بیرون بیاید و خود را تبدیل به یک تاجر مدرن و موفق کند

13. Antigang activist and actor Edward James Olmos, for one, took the podium at the 1996 Democratic national convention.
[ترجمه ترگمان]\"ادوارد جیمز Olmos\" فعال سیاسی و فعال \"ادوارد جیمز Olmos\" (Edward James Olmos)در سال ۱۹۹۶ در گردهمایی ملی دموکرات سال ۱۹۹۶ شرکت کرد
[ترجمه گوگل]یکی از فعالان و بازیگر آنتیگوان، ادوارد جیمز اولمز، برای یک جایزه، در کنوانسیون ملی حزب دموکرات 1996 شرکت کرد

پیشنهاد کاربران

عمل گرا

عضو فعال

کنشگر

فعال

# political activists
# Human rights �activists
# an animal rights activist

a person who is active
فعال

فعال اجتماعی

فعال سیاسی یا اجتماعی

طرفدار عمل

عمل باور


کلمات دیگر: