کلمه جو
صفحه اصلی

fraught


معنی : پر، دارا، مملو، بار شده
معانی دیگر : (با: with) آکنده (از)، پر (از)، مملو (از)، سرشار، هیجان زده، پریشان، دلواپس، همراه، ملازم، کرایه، بار کردن

انگلیسی به فارسی

پر، مملو، دارا، همراه، ملازم، بار شده


بار، کرایه، بار کردن


مملو، پر، دارا، بار شده


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: accompanied by; full of, usu. something bad or unpleasant (usu. fol. by with).
مشابه: heavy, pregnant

- Escaping the country was a journey fraught with peril.
[ترجمه میلاد علی پور] فرار کردن از کشور، خیلی خطرناک بود
[ترجمه علیرضا] فرار از کشور سفری مملو از مخاطره بود.
[ترجمه ترگمان] رفتن به شهر، سفری بود که پر از خطر بود
[ترجمه گوگل] فرار از کشور یک سفر خطرناک بود

• full of or accompanied by, charged with, laden with
if something is fraught with problems or difficulties, it is full of them.
someone who is fraught is very worried or anxious.
if a situation is fraught, it is tense and awkward.

مترادف و متضاد

پر (صفت)
full, rounded, ample, loaded, laden, fraught, rife, flown, top-full, populous

دارا (صفت)
wealthy, fraught, well-fixed, well-heeled

مملو (صفت)
full, loaded, laden, fraught, rife

بار شده (صفت)
loaded, fraught

full of


Synonyms: abounding, attended, bristling, charged, filled, heavy, laden, replete, stuffed


Antonyms: empty


جملات نمونه

1. a silence fraught with meaning
سکوتی که پرمعنی بود.

2. the voyage was fraught with danger
سفر دریایی پرمخاطره بود.

3. she looked lean and fraught
او لاغر و شوریده به نظر می رسید.

4. The earliest operations employing this technique were fraught with dangers.
[ترجمه ترگمان]اولین عملیات بکارگیری این تکنیک پر از خطر بود
[ترجمه گوگل]اولین عملیات که با استفاده از این تکنیک انجام می شد، خطرناک بود

5. The negotiations have been fraught with difficulties/problems right from the start.
[ترجمه ترگمان]مذاکرات مملو از مشکلات و مشکلات از ابتدا بود
[ترجمه گوگل]مذاکرات از آغاز تا کنون مشکل و مشکلات بوده است

6. Their marriage has been fraught with difficulties.
[ترجمه ترگمان]ازدواج آن ها مملو از مشکلات شده است
[ترجمه گوگل]ازدواج آنها دشوار است

7. There's no need to look so fraught!
[ترجمه ترگمان]احتیاجی به نگاه کردن نیست
[ترجمه گوگل]نیازی به نگاه کردن نیست

8. Their ten years of marriage have been fraught with difficulties .
[ترجمه ترگمان]ده سال ازدواج پر از مشکلات شده است
[ترجمه گوگل]ده سال ازدواج آنها دشوار است

9. This is one of the most fraught weekends of the year for the security forces.
[ترجمه ترگمان]این یکی از the آخر سال برای نیروهای امنیتی است
[ترجمه گوگل]این یکی از تعطیلات آخر هفته آخر سال برای نیروهای امنیتی است

10. Julie sounded rather fraught when I spoke to her.
[ترجمه ترگمان]وقتی من با او حرف زدم، جولی خیلی ناراحت به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]جولی هنگامی که با او صحبت کرد، صدای لرزش داشت

11. The long journey through the tropical forest was fraught with danger.
[ترجمه ترگمان]سفر طولانی در جنگل استوایی پر از خطر بود
[ترجمه گوگل]سفر طولانی از طریق جنگل های استوایی مملو از خطر است

12. Things are as fraught as ever in the office.
[ترجمه ترگمان]چیزهایی مثل همیشه در دفتر کار می کنند
[ترجمه گوگل]چیزهایی هستند که در دفتر بسیار شفاف هستند

13. The situation was fraught with difficulty.
[ترجمه ترگمان]این وضع پر از اشکال بود
[ترجمه گوگل]وضعیت دشوار بود

14. The path to success is fraught with difficulties.
[ترجمه ترگمان]راه موفقیت سرشار از مشکلات است
[ترجمه گوگل]مسیر موفقیت، مشکلی است

The voyage was fraught with danger.

سفر دریایی پرمخاطره بود.


A silence fraught with meaning.

سکوتی که پرمعنی بود.


She looked lean and fraught.

او لاغر و شوریده به نظر می‌رسید.


پیشنهاد کاربران

نگران کننده

پر تنش

ناخوشایند

filled with something — often something bad.



کلمات دیگر: