کلمه جو
صفحه اصلی

frozen


معنی : محکم، بسته، سرمازده، یخ زده، منجمد یا یخ زده، بی حرکت، بدون ترقی، غیر قابل پرداخت تاانقضا مدت
معانی دیگر : منجمد، سجیده، بستناک، یخ بسته، بسیار سرد، سرد سیر، بشمناک، میخکوب (شده در جای خود)، (رفتار و احساسات) سرد، بی عاطفه، خشک و رسمی، (در جا یا قیمت یا میزان معینی) ثابت (نگهداشته شده)، تثبیت شده، (موجودی بانکی یا دارایی و غیره) مسدود کردن، (حساب کسی را) بستن، منجمد یا ی  زده

انگلیسی به فارسی

قسمت سوم فعل Freeze


انگلیسی به انگلیسی

( verb )
• : تعریف: past participle of freeze.
صفت ( adjective )
مشتقات: frozenly (adv.), frozenness (n.)
(1) تعریف: converted into a solid or hardened by freezing.

- Ice is frozen water.
[ترجمه 🐾 مهدی صباغ] یخ، آب منجمد شده است.
[ترجمه میرحسینی] اب منجمد
[ترجمه ترگمان] یخ آب یخ زده است
[ترجمه گوگل] یخ آب یخ زده است

(2) تعریف: covered, clogged, or surrounded by ice.

- a frozen river
[ترجمه ترگمان] رودخانه یخ زده
[ترجمه گوگل] یک رودخانه یخ زده
- frozen pipes
[ترجمه ترگمان] لوله های یخ زده،
[ترجمه گوگل] لوله های یخ زده

(3) تعریف: fixed or made incapable of movement or change.

- frozen by fear
[ترجمه ترگمان] از ترس منجمد شده بود
[ترجمه گوگل] منجمد شده توسط ترس
- prices frozen at pre-war levels
[ترجمه ترگمان] قیمت های ثابت شده در سطوح پیش از جنگ
[ترجمه گوگل] قیمت ها در سطوح پیش از جنگ سرد می شود

(4) تعریف: not easily converted into cash, as assets.

• chilled until solid; cold, chilly; covered in ice; made cold until solid
frozen is the past participle of freeze.
if water is frozen or frozen over, its surface has turned into ice because it is very cold.
frozen food has been preserved by freezing.
if you are frozen, you are very cold.

Infinitive: freeze, Simple Past: froze


دیکشنری تخصصی

[سینما] کادرهای منجمد شده
[زمین شناسی] یخزده، منجمد، بی حرکت بی حرکت؛ مربوط به کانسار؛ محل برخورد دیواره رگه و نهشته معدنی پر کننده آن، که درآن مواد معدنی به دیواره مزبور می چسبند؛ همچنین مواد رگه ای و دیواره رگه. مربوط به زغالسنگ؛ رجوع شود به burned. سنگهایی که در اثر عمل یخ بستن شکسته می شوند. به خاکهایی اطلاق می گردد که آب را به شدت جذب می کنند،این خاکها کلا حاصل سنگهای محتلفی بوده که تخلخل، مقاومت مکانیکی، کانیهای دگرگون دارند.

مترادف و متضاد

محکم (صفت)
stable, firm, solid, dense, compact, compressed, adamantine, tough, strict, sturdy, strong, tight, tenacious, steel, secure, stout, frozen, substantial, buff, steady, well-set, meaty, pukka, pucka, two-handed

بسته (صفت)
solid, bound, connected, closed, shut, barred, frozen, pent

سرمازده (صفت)
frozen, frostbitten, nipped

یخ زده (صفت)
frozen, frosted, frosty

منجمد یا یخ زده (صفت)
frozen

بی حرکت (صفت)
still, vapid, frozen, otiose, static, stationary, motionless, immobile, unmoved, moveless, stabile

بدون ترقی (صفت)
frozen

غیر قابل پرداخت تاانقضا مدت (صفت)
frozen

very cold


Synonyms: antarctic, arctic, chilled, frigid, frosted, icebound, ice-cold, ice-covered, iced, icy, numb, Siberian


Antonyms: boiled, heated, hot


stopped


Synonyms: fixed, pegged, petrified, rooted, stock-still, suspended, turned to stone


Antonyms: continual, continued, moving


جملات نمونه

1. frozen meat
گوشت یخ زده

2. frozen meat
گوشت یخزده

3. frozen foods
خوراک های یخ زده

4. a frozen lake
دریاچه ی یخ بسته

5. his frozen fingers could not perform their office
انگشتان یخ زده ی او نمی توانستند کار خود را انجام بدهند.

6. the frozen behavoir of a host who is tired of his guest
رفتار سرد و بی اعتنای میزبانی که از مهمان خود خسته شده است

7. the frozen polar wastes
بیابان های بسیار سرد قطبی

8. the frozen snow glared in the morning sunlight
برف منجمد در زیر آفتاب بامداد برق می زد.

9. a face frozen in a rictus of terror
چهره ای که از وحشت به حال دهان گشودگی باقیمانده است

10. defrost the frozen meat by placing in it lukewarm water
گوشت یخ زده را با قرار دادن در آب ولرم یخ زدایی کنید.

11. i was frozen with terror
از (شدت) ترس خشکم زد.

12. our pool is frozen over thinly
روی حوض ما یخ نازکی بسته است.

13. the lake is frozen
دریاچه یخ بسته است.

14. the lake is frozen over
دریاچه سرتاسر یخ بسته است.

15. the price was frozen at $ 20 a barrel
قیمت به هر بشکه 20 دلار تثبیت شد.

16. the wheels were frozen to the ground
(در اثر یخبندان) چرخ ها به زمین چسبیده بود.

17. they sand the frozen steps to prevent slipping
برای جلوگیری از لیز خوردن،پله های یخ زده را شن پاشی می کنند.

18. to thaw out frozen meat
گوشت منجمد را از حالت انجماد درآوردن

19. he pecked at the frozen ground with a pickaxe
او با کلنگ به زمین منجمد ضربه های پیاپی می زد.

20. the company's assets were frozen
دارایی شرکت مسدود شد.

21. brokers and middlemen should be frozen out of the fruit market
دست دلال ها و واسطه ها باید از بازار میوه قطع شود.

22. drug traffickers' bank accounts were frozen
حساب های بانکی فروشندگان مواد مخدر را مسدود کردند.

23. You can use fresh or frozen fish.
[ترجمه ترگمان]شما می توانید از ماهی های تازه یا منجمد استفاده کنید
[ترجمه گوگل]شما می توانید ماهی تازه یا یخ زده استفاده کنید

24. The cold weather had frozen the ground.
[ترجمه ترگمان]هوای سرد زمین را منجمد کرده بود
[ترجمه گوگل]آب و هوای سرد زمین را یخ زد

25. It's so cold that even the river has frozen.
[ترجمه ترگمان]خیلی سرده که حتی رودخونه هم یخ زده
[ترجمه گوگل]این خیلی سرد است که حتی رودخانه یخ زده است

26. It was so cold that he felt frozen to the marrow.
[ترجمه ترگمان]آنقدر سرد بود که به مغز استخوانش یخ زده بود
[ترجمه گوگل]آنقدر سرد بود که به مغز منجمد شد

27. They bought all their frozen food from the same freezer centre.
[ترجمه ترگمان]آن ها تمام غذاهای منجمد خود را از همان مرکز فریزر خریدند
[ترجمه گوگل]آنها تمام مواد یخ زده خود را از همان مرکز فریزر خریداری کردند

28. Any unused pastry can be frozen and used at a later date.
[ترجمه ترگمان]هر گونه شیرینی مورد استفاده می تواند منجمد شود و در تاریخ بعدی مورد استفاده قرار گیرد
[ترجمه گوگل]هر شیرینی استفاده نشده می تواند یخ زده و بعدا استفاده شود

29. The frozen snow crunched under the wheels of our car.
[ترجمه ترگمان]برف یخ زده زیر چرخه ای ماشینم خرد شد
[ترجمه گوگل]برف یخ زده زیر چرخ ماشین ما

The lake is frozen.

دریاچه یخ بسته است.


frozen meat

گوشت یخ‌زده


the frozen polar wastes

بیابان‌های بسیار سرد قطبی


I was frozen with terror.

از (شدت) ترس خشکم زد.


the frozen behavoir of a host who is tired of his guest

رفتار سرد و بی‌اعتنای میزبانی که از مهمان خود خسته شده‌است


The price was frozen at $ 20 a barrel.

قیمت به هر بشکه 20 دلار تثبیت شد.


The company's assets were frozen.

دارایی شرکت مسدود شد.


پیشنهاد کاربران

ملکه ی یخ ها

انعطاف ناپذیر

فریز شده
یخ زده

منجمد

منجمد، یخ زده
میخکوب
گذشته freeze

منجمد، یخ زده

سرمای خفته

منجمد
بدون حرکت

یخ زده
انیمیشن والت دیزنی

همون چیزی که السا گفت
حتما انیمیشن فروزن رو ببنید

بی عاظفه، بی احساس، سرد

frozen ( عمومی )
واژه مصوب: یخ‏زده
تعریف: ویژگی مادۀ غذایی که در یخ‏زن نگهداری شده باشد


کلمات دیگر: