کلمه جو
صفحه اصلی

stink


معنی : تعفن، گند، بدبو کردن، بوی بد دادن، بد بودن، تعفن داشتن
معانی دیگر : بوی گند دادن، بوی تعفن دادن، (بسیار) زننده بودن، نفرت آور بودن، شمغند بودن، (خودمانی) بنجل بودن، بدساز بودن، به درد نخور بودن، گند بودن، (خودمانی) الم شنگه، قیل و قال، جار و جنجال، (خودمانی - با: of یا with) زیاد داشتن (از چیزی)

انگلیسی به فارسی

تعفن، گند، بوی بد دادن، بد بو کردن، تعفن داشتن


صبر کن، تعفن، گند، بد بودن، بوی بد دادن، بدبو کردن، تعفن داشتن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: stinks, stinking, stank, stunk
(1) تعریف: to emit or exude a strong and offensive odor.
مشابه: reek, smell

(2) تعریف: to be loathsome, abhorrent, or highly offensive.

(3) تعریف: (informal) to be of very low quality.

- His singing stinks.
[ترجمه ترگمان] آواز او بوی بدی می دهد
[ترجمه گوگل] آواز خواندن او غم انگیز است
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to cause to have an offensive odor (often fol. by up).

- Cigar smoke stank up the room.
[ترجمه mobina] بوی گند سیگار در اتاق می پیچد
[ترجمه ترگمان] دود سیگار اتاق را بوی می داد
[ترجمه گوگل] سیگار کشیدن سیگار به اتاق
اسم ( noun )
(1) تعریف: a strong, unpleasant or offensive odor; stench.
متضاد: fragrance
مشابه: reek, stench

(2) تعریف: (informal) a great fuss.

- They made a stink over the issue.
[ترجمه ترگمان] آن ها در این مساله بوی گند می دادند
[ترجمه گوگل] آنها در مورد این مسئله خشمگین شدند

• foul odor, stench, reek
give off a strong foul odor, reek; be offensive, be abhorrent; be of very low quality, be inferior (slang)
something that stinks smells extremely unpleasant. verb here but can also be used as a singular noun. e.g. ...the stink of vomit.
if a place or situation stinks, it is extremely bad or unpleasant; an informal use.
see also stank.

Simple Past: stunk, Past Participle: stunk


مترادف و متضاد

تعفن (اسم)
putrefaction, stench, stink, putridity, rancidity

گند (اسم)
infection, fetor, stench, stink

بدبو کردن (فعل)
stink, fug

بوی بد دادن (فعل)
stink, reek

بد بودن (فعل)
stink

تعفن داشتن (فعل)
stink

bad smell


Synonyms: fetor, foulness, foul odor, malodor, noisomeness, offensive smell, stench


Antonyms: perfume, sweetness


smell badly


Synonyms: be offensive, be rotten, funk, have an odor, offend, reek, smell up, stink to high heaven


Antonyms: perfume


be lousy, bad


Synonyms: be abhorrent, be detestable, be held in disrepute, be no good, be offensive, be rotten, have a bad name, smell


Antonyms: be excellent, be good


جملات نمونه

1. stink out
(با بوی گند) از خود راندن،دور کردن،فرار دادن

2. stink up
گنداندن،متعفن کردن،موجب بدبویی شدن

3. like a stink
(انگلیس - خودمانی) سخت،شدید،بسیار زیاد

4. i noticed its stink from afar
گند آن را از دور احساس کردم.

5. this factory's products stink
محصولات این کارخانه گندش را بالا آورده است.

6. he is working like stink
خیلی زحمت می کشد.

7. the workers kicked up quite a stink
کارگران خیلی جار و جنجال به پا کردند.

8. The fox smells his own stink first.
[ترجمه ترگمان]روباه اول بوی گند خودش را می دهد
[ترجمه گوگل]روباه اولین نفس خود را بوی می دهد

9. Stink the rats out by burning sulphur.
[ترجمه 🐾 مهدی صباغ] با سوزاندن گوگرد، موش ها را فراری دهید.
[ترجمه ترگمان]rats را با گوگرد سوزان به بیرون پرتاب کنید
[ترجمه گوگل]با سوزاندن گوگرد، موش ها را از بین ببرید

10. The whole stadium stink of the hamburger.
[ترجمه ترگمان] کل استادیوم بوی همبرگر میدن
[ترجمه گوگل]کل بدن ورزشگاه از همبرگر است

11. The article about political corruption caused a real stink.
[ترجمه ترگمان]مقاله در مورد فساد سیاسی باعث ایجاد بوی تعفن شد
[ترجمه گوگل]مقاله درباره فساد سیاسی باعث خشم واقعی شد

12. Activists have raised a stink about the shipments of nuclear waste.
[ترجمه ترگمان]فعالان بویی در مورد محموله های زباله هسته ای داده اند
[ترجمه گوگل]فعالان در مورد حمل و نقل مواد زائد هسته ای هشدار دادند

13. I can stink some smell in your room.
[ترجمه ترگمان] می تونم بوی گند اتاقت رو حس کنم
[ترجمه گوگل]من می توانم در اتاق خود بوی کمی بخورم

14. The tabloid press kicked up a stink about his seven-day visit.
[ترجمه ترگمان]روزنامه tabloid در مورد هفت روز ورودش به روزنامه گند زده بود
[ترجمه گوگل]مطبوعات تبلیغاتی در مورد سفر هفت روزه خود دچار اشتباه شدند

15. But I'll never deal with the cases which stink of treason.
[ترجمه ترگمان]اما من هیچ وقت با پرونده ای که بوی خیانت می ده کنار می ام
[ترجمه گوگل]اما من هرگز با مواردی که از خیانت استفاده می کنند برخورد می کنند

16. The stink of the rotten fish turned my stomach.
[ترجمه ترگمان]بوی گند ماهی گندیده به شکمم تبدیل شد
[ترجمه گوگل]غم و اندوه از ماهی فاسد معده من تبدیل شده است

Rotten food stinks.

خوراک گندیده بوی بد می‌دهد.


His mouth stinks.

دهانش بوی گند می‌دهد.


His treatment of his father stinks.

رفتار او با پدرش بسیار ناخوشایند است.


This factory's products stink.

محصولات این کارخانه گندش را بالا آورده است.


I noticed its stink from afar.

گند آن را از دور احساس کردم.


The workers kicked up quite a stink.

کارگران خیلی جار‌و‌جنجال به‌پا کردند.


He is working like stink.

خیلی زحمت می‌کشد.


اصطلاحات

like a stink

(انگلیس - عامیانه) سخت، شدید، بسیار زیاد


stink out

(با بوی گند) از خود راندن، دور کردن، فرار دادن


stink up

گنداندن، متعفن کردن، موجب بدبویی شدن


پیشنهاد کاربران

بد بو - بو گندو

به شدت. خیلی زیاد

خیلی ناخوشایند بودن

Damn, that's gonna stink : لعنت، قراره بوی گندش همه جارو برداره - قراره بو بگیره

رنجش آور
بیزار کننده
دلخور کننده
بوی بسیار ناخوشایند

Make/eaise/kick up a stink

الکی داد و بیداد راه انداختن
سرو صدا به راه انداختن
های و هوی به راه انداختن to be very vocal about something and show one's displeasure or anger
قیل و فال به پا کردن
با عصبانیت واکنش نشان دادن to show a great unnecessary anger

Make a huge fuss
Make a great

بوی گند ( دادن ) ؛ گند بودن

# The stink of the rotten fish
# The stink of sweat and urine
# Your feet stink
# His clothes stank of sweat
# His acting stinks
# I think her whole attitude stinks

غَساکیدَن = بویِ بد دادن.

شَماغیدَن.


کلمات دیگر: