کلمه جو
صفحه اصلی

acquittal


معنی : برائت ذمه، تبرئه واریز، رو سفیدی
معانی دیگر : تبرئه، برائت، برائت ضمه، بخشودگی، معافیت قانونی، پرداخت بدهی، از عهده ی چیزی برآمدن

انگلیسی به فارسی

(حقوق) تبرئه واریز، برائت ذمه، رو سفیدی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: the act of acquitting, or the fact or condition of being acquitted.
متضاد: conviction

- The jury's acquittal of the suspect surprised everyone.
[ترجمه ترگمان] تبرئه هیات منصفه از این مظنون همه را شگفت زده کرد
[ترجمه گوگل] محکومیت هیئت منصفه مظنون همه را متعجب کرد
- When her acquittal was announced, she leapt up and hugged her lawyer.
[ترجمه ترگمان] وقتی تبرئه شد از جا جست و وکیل خود را در آغوش کشید
[ترجمه گوگل] وقتی تبرئه شد اعلام شد، او را بالا برد و وکیل او را متهم کرد
- Despite his acquittal, he was looked upon with suspicion by the townspeople.
[ترجمه ترگمان] با وجود برائت ذمه خود، مردم شهر نسبت به او بدگمان شده بودند
[ترجمه گوگل] با وجود تبرئه او، با شهامت شهروندان به نظر می رسید

• act of declaring innocent; act of freeing from a debt or duty
acquittal is a formal declaration at the end of a trial that someone who has been accused of a crime is innocent.

مترادف و متضاد

Antonyms: blame, censure, conviction, denunciation, doom, sentence


برائت ذمه (اسم)
acquittal

تبرئه واریز (اسم)
acquittal

روسفیدی (اسم)
exoneration, acquittal

declaration removing blame


Synonyms: absolution, acquitting, amnesty, clearance, deliverance, discharge, discharging, dismissal, dismissing, exculpation, exemption, exoneration, freeing, letting off, liberation, pardon, release, releasing, relief from, reprieve, vindication


جملات نمونه

1. The jury returned an acquittal after only seventeen minutes.
[ترجمه ترگمان]رای هیئت منصفه پس از هفده دقیقه به خیر گذشت
[ترجمه گوگل]هیئت منصفه پس از تنها 17 دقیقه به اتهام محکومیت رسید

2. Lack of evidence resulted in their acquittal.
[ترجمه ترگمان]فقدان مدارک منجر به تبرئه آن ها شد
[ترجمه گوگل]عدم شواهد منجر به تبرئه آنها شد

3. The trial resulted in an acquittal.
[ترجمه ترگمان]این محاکمه منجر به تبرئه شد
[ترجمه گوگل]محاکمه منجر به محکومیت شد

4. The trial judge had directed an acquittal.
[ترجمه ترگمان]قاضی دادگاه حکم برائت کرده بود
[ترجمه گوگل]قاضی دادگاه مجازات را رد کرد

5. He was released from prison following his acquittal.
[ترجمه ترگمان]پس از تبرئه وی از زندان آزاد شد
[ترجمه گوگل]او پس از محکومیتش از زندان آزاد شد

6. The case resulted in an acquittal.
[ترجمه ترگمان]این پرونده منجر به تبرئه شد
[ترجمه گوگل]این پرونده نتیجه محکومیت را داد

7. The jury voted 8-to-4 in favor of acquittal.
[ترجمه ترگمان]هیات منصفه به نفع تبرئه به ۸ تا ۴ رای داد
[ترجمه گوگل]هیئت داوران 8 تا 4 را به نفع توجیه محکوم کرد

8. His arrest and ultimate acquittal on cocaine smuggling charges made headlines in the mid-1980s.
[ترجمه ترگمان]دستگیری وی و تبرئه نهایی اتهامات قاچاق کوکائین در اواسط دهه ۱۹۸۰ به عناوین خبری تبدیل شد
[ترجمه گوگل]او دستگیر و محکومیت نهایی در قبال قاچاق کوکائین در اواسط دهه 1980 سرفصل های گوناگونی را منتشر کرد

9. With regard to acquittal rates in the magistrates' courts, our data are too uncertain to draw firm conclusions as they are incomplete.
[ترجمه ترگمان]با توجه به نرخ های تبرئه در دادگاه های جنحه، داده های ما بیش از اندازه نامطمئن هستند که نتیجه گیری قطعی داشته باشند چون آن ها ناقص هستند
[ترجمه گوگل]با توجه به میزان اتهامات در دادگاه های دادگستری، اطلاعات ما بیش از حد نامعلوم است تا نتیجه گیری های کلی را به گونه ای انجام دهند که ناقص باشند

10. The acquittal, however, did not spark riots, as had the King case.
[ترجمه ترگمان]با این حال تبرئه متهمان باعث بروز شورش نشد، همانطور که در مورد پادشاه صدق می کرد
[ترجمه گوگل]با این حال، تبرئه، همانطور که مورد شاه بود، شورش ها را نزدیک کرد

11. Nor does the fact of an acquittal debar the media from alleging that the defendant was really guilty after all.
[ترجمه ترگمان]همچنین این حقیقت تبرئه کردن رسانه ها از ادعا مبنی بر اینکه متهم واقعا مجرم است، صادق نیست
[ترجمه گوگل]همچنین واقعیت محکومیت رسانه ها را متوقف نمی کند و ادعا می کند که متهم پس از همه، واقعا مرتکب جرم شده است

12. A higher proportion of cases result in acquittal as the ages of the victims rises.
[ترجمه ترگمان]نسبت بیشتر موارد منجر به تبرئه شدن سن قربانیان می شود
[ترجمه گوگل]در صورتی که سن قربانیان افزایش پیدا کند، نسبت به موارد بیشتر منجر به تبرئه می شود

13. The low proportion with an acquittal outcome probably reflects that the vast majority of these cases involve a guilty plea.
[ترجمه ترگمان]نسبت پایین با نتیجه تبرئه احتمالا نشان دهنده این است که اکثریت قریب به اتفاق این پرونده ها، یک درخواست مجرم را در بر دارند
[ترجمه گوگل]نسبت کم با یک نتیجه تبرئه احتمالا نشان می دهد که اکثریت قریب به اتفاق این پرونده ها مجازات جرم هستند

14. However, conflicting opinions of several doctors gained their acquittal.
[ترجمه ترگمان]با این حال، عقاید متناقض چندی از پزشکان تبرئه خود را به دست آوردند
[ترجمه گوگل]با این حال، نظرات متضاد تعدادی از پزشکان خود را تبرئه کردند

15. The judge upheld their acquittal.
[ترجمه ترگمان]قاضی تبرئه آن ها را تایید کرد
[ترجمه گوگل]قاضی آنها را محکوم کرد

پیشنهاد کاربران

بی گناهی


کلمات دیگر: