کلمه جو
صفحه اصلی

landmark


معنی : راهنما، واقعه برجسته، نشان اختصاصی، نقطه تحول تاریخ
معانی دیگر : (هر نشانه ی ساختگی مانند برج و تابلو و یا هر نشانه ی طبیعی مانند درخت و تپه که مرز یا مکانی را مشخص کند) مرزنما، مرزنشان، جانشان، علامت مشخصه، جانما، نشانه، جای دیدنی، جای مشخص کننده، نقطه ی عطف، چرخشگاه، نقطه تحول تاری

انگلیسی به فارسی

نشان اختصاصی، نقطه تحول تاریخ، واقعه برجسته، راهنما


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a feature of the landscape that serves as a point of reference, a guide for travelers, or a boundary marker.
مشابه: bench mark, boundary, cairn, guide, marker

(2) تعریف: a marker erected to commemorate a place or an event in a place.
مترادف: monument
مشابه: marker

(3) تعریف: a historic building.

(4) تعریف: an event or action that marks a significant development or change.
مترادف: milestone
مشابه: turning point, watershed

- The court's decision on voting rights was a landmark.
[ترجمه ترگمان] تصمیم دادگاه در مورد حق رای، نقطه عطفی بود
[ترجمه گوگل] تصمیم دادگاه در مورد حق رای دادن یک علامت است
صفت ( adjective )
• : تعریف: denoting a building or event of historic significance.
مترادف: historic
مشابه: momentous, significant

• distinctive or prominent object in a landscape (often serves as a guide to travelers on land or sea); territorial marker; building or site which has historical significance; important event, turning point (in history)
a landmark is a noticeable building or feature of the land, which you can use to judge your position.
you can also refer to an important stage in the development of something as a landmark.

مترادف و متضاد

راهنما (اسم)
leader, guidance, adviser, advisor, guide, guideline, index, signal, clue, conductor, cicerone, key, usher, fingerpost, flagman, keynote, keyword, landmark, pacemaker, lead-up, loadstar, lodestar

واقعه برجسته (اسم)
landmark

نشان اختصاصی (اسم)
trait, landmark

نقطه تحول تاریخ (اسم)
landmark

historical or notable sight


Synonyms: battleground, benchmark, bend, blaze, feature, fragment, guide, hill, mark, marker, memorial, milepost, milestone, monument, mountain, museum, promontory, remnant, ruins, souvenir, specimen, stone, survival, trace, tree, vantage point, vestige, waypost


turning point


Synonyms: crisis, event, milepost, milestone, stage, watershed, waypost


جملات نمونه

1. airplanes used the mountain as a landmark to find the airport
هواپیماها برای یافتن فرودگاه از آن کوه به عنوان نشانه استفاده می کردند.

2. the discovery of penicillin was a landmark in the history of medicine
کشف پنی سیلین نقطه ی عطفی در تاریخ پزشکی بود.

3. The tower was once a landmark for ships.
[ترجمه محمود عباسی] فانوس دریایی زمانی یک نشانه برای کشتی ها بود.
[ترجمه ترگمان]برج یک بار برای کشتی ها یکی از آثار باستانی بود
[ترجمه گوگل]برج یک بار نقطه عطفی برای کشتی بود

4. Marble Arch is a famous London landmark.
[ترجمه ترگمان]سنگ مرمر یک نقطه عطف مشهور لندن است
[ترجمه گوگل]آرام سنگ مرمر برجسته معروف لندن است

5. The Ambassador Hotel is a Los Angeles landmark.
[ترجمه ترگمان]هتل سفیر، یک نقطه عطف در لس آنجلس است
[ترجمه گوگل]هتل سفیر لندن یک نقطه عطفی است

6. There was a conspicuous landmark ahead.
[ترجمه ترگمان]آثار باستانی در جلو دیده می شد
[ترجمه گوگل]پیشینه ی قابل توجهی وجود داشت

7. The Supreme Court issued a landmark decision in January 200
[ترجمه ترگمان]دادگاه عالی در ۲۰۰ ژانویه یک تصمیم تاریخی صادر کرد
[ترجمه گوگل]دیوان عالی در ماه ژانویه 200 تصمیم گرفت

8. In a landmark case/decision, the Governor pardoned a woman convicted of killing her husband, who had physically abused her.
[ترجمه ترگمان]فرماندار در یک مورد، یک زن را عفو کرد که متهم به قتل شوهرش بود که از نظر فیزیکی مورد سواستفاده قرار گرفته بود
[ترجمه گوگل]در یک پرونده / تصمیم اصلی، فرماندار یک زن را که به خاطر جسمی به او تجاوز کرده بود، محکوم کرد

9. The farthest landmark visible is about 30km away.
[ترجمه ترگمان]دورترین نقطه قابل مشاهده در حدود ۳۰ کیلومتر دورتر است
[ترجمه گوگل]دورترین نقطه عطف در حدود 30 کیلومتری است

10. The talks went down as a landmark in the peace process.
[ترجمه ترگمان]این گفتگوها به عنوان نقطه عطفی در روند صلح به پایان رسید
[ترجمه گوگل]مذاکرات به عنوان نقطه عطف در روند صلح کاهش یافته است

11. The ceasefire was seen as a major landmark in the fight against terrorism.
[ترجمه ترگمان]آتش بس به عنوان نقطه عطفی مهم در مبارزه با تروریسم دیده شد
[ترجمه گوگل]آتش بس به عنوان یک نقطه عطفی در مبارزه با تروریسم دیده شد

12. The Russian Revolution represents a landmark in world history.
[ترجمه ترگمان]انقلاب روسیه نشان دهنده نقطه عطفی در تاریخ جهان است
[ترجمه گوگل]انقلاب روسیه نماد نقطه عطفی در تاریخ جهان است

13. The Empire State Building is a familiar landmark on the New York skyline.
[ترجمه ترگمان]ساختمان امپایر استیت یک نقطه عطف شناخته شده در خط افق نیویورک است
[ترجمه گوگل]ساختمان دولت امپراتوری یک نقطه عطفی در خط افق نیویورک است

14. The Eiffel Tower is a famous landmark .
[ترجمه sola] برج ایفل نقطه ی تحول تاریخ است
[ترجمه Ilnab] برج ایفل یک مکان دیدنی معروف هست.
[ترجمه ترگمان]برج ایفل معروف است
[ترجمه گوگل]برج ایفل معروف ترین شهرت است

15. The invention of the silicon chip was a landmark in the history of the computer.
[ترجمه ترگمان]اختراع چیپ سیلیکون نقطه عطفی در تاریخ رایانه بود
[ترجمه گوگل]اختراع تراشه سیلیکون نقطه عطفی در تاریخ کامپیوتر بود

Airplanes used the mountain as a landmark to find the airport.

هواپیماها برای یافتن فرودگاه از آن کوه به عنوان نشانه استفاده می‌کردند.


There were landmarks and barbed wire all along the border.

در سرتاسر مرز نشانه و سیم خاردار وجود داشت.


Khajoo Bridge is one of the most historic landmarks of Esfahan.

یکی از تاریخی‌ترین جاهای اصفهان پل خواجو است.


The discovery of penicillin was a landmark in the history of medicine.

کشف پنیسیلین نقطه‌ی عطفی در تاریخ پزشکی بود.


پیشنهاد کاربران

ساختمان یا بنایی معروف در شهر

بنا یا جاذبه طبیعی یا تاریخی برجسته ای ، که به راحتی قابل رویت باشد و به عنوان نمادِ آن منطقه باشد.
مانند برج میلاد یا میدان آزادی در تهران.

بنای دیدنی

رویداد مهم

المان شاخص

دیدنی ها

واقعا برجسته.
بی نظیر.
نقطه عطف.
It is a landmark in itself
بی نظیر درنوع خودش.
نقطه عطفی در خودشه.
کار برجسته ای در نوع خودشه.

مکان دیدنی

مکان یا بنایی طبیعی یا ساختگی که از مسافت دور در یک منطقه قابل رویت باشد. مانند پاسارگاد, برج میلاد, سی و سه پل, قلعه بابک و امثالهم.

نماد
مثال this tower is a landmark for France

ساختمان یا چیزی که از راه خیلی دور هم دیده بشود.

land‧mark /ˈl�ndmɑːk - mɑːrk/ adjective [only before a noun]
a landmark agreement, decision, settlement etc is one that is very important and influences how other things develop

example:
The company won landmark settlements against several competitors from Japan and South Korea.

رویداد بزرگ - حادثه دوران ساز - نقطه عطف

شاخصه. ویژگی. مهم

برجسته

مکان یا بنای مشهور که از دور قابل رویت باشد

رویداد تاریخی - نقطه ی تحول تاریخ

تاریخ ساز

جایی ( فروشگاه - برج - کاخ. . . ) که فرد ان شهر را با ان میشناسد مانند= تهران برج میلاد

مکان دیدنی/تاریخی
Sight

دوران ساز

ساختمان یا بنای معروفی در شهر

مکان واضح و در معرض دید

landmark ( مهندسی نقشه‏برداری )
واژه مصوب: نشانگر مکانی
تعریف: موقعیت یک شیء برجسته و بارز یا شناخته شده در چشم اندازی مشخص |||متـ . نشانگر

ساختمان ها و مکان هایی که به راحتی قابل تشخیص هستند و می توان از آن ها به عنوان نشانه استفاده کرد

چیز برجسته


کلمات دیگر: