thoughtful

معنی : خیالی، اندیشناک، بافکر، متفکر، با ملاحظه

معانی دیگر : ملاحظه کار، دقیق، مراعات کننده ی حال دیگران (و غیره)، اندیشمند، فکور، اندیشگر، فرزانه، مدبر، ژرف، عمیق، پراندیشه، متفکرانه، فکورانه، با تفکر، اندیشمندانه، جدی

انگلیسی به فارسی

اندیشمند، باملاحظه، بافکر، فکور، متفکر، اندیشناک

متفکر، با ملاحظه، اندیشناک، خیالی، بافکر

انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )

مشتقات: thoughtfully (adv.), thoughtfulness (n.)

• (1) تعریف: inclined to be deep in thought; contemplative.
• مترادف: contemplative, meditative, musing, reflective
• متضاد: superficial
• مشابه: absorbed, brooding, pensive, pondering, serious

- He listened carefully and was thoughtful for some moments after the boy had finished speaking.

[ترجمه ترگمان] او با دقت گوش داد و چند لحظه بعد از اینکه پسر صحبت را تمام کرد به فکر فرو رفت
[ترجمه گوگل] او به دقت گوش کرد و بعد از آنکه پسر صحبت کرد، چند لحظه پس از آن فکر کرد

• (2) تعریف: having or showing careful thought.
• مترادف: reflective, serious
• متضاد: blithe, careless, glib, thoughtless
• مشابه: attentive, careful, deep, discerning, insightful, keen, observant, perceptive, pithy, profound, sober, substantial, subtle, trenchant

- a thoughtful book

[ترجمه ترگمان] کتاب اندیشمندانه ای بود،
[ترجمه گوگل] یک کتاب متفکر

• (3) تعریف: giving careful attention to the needs of others; considerate.
• مترادف: attentive, considerate, courteous, polite
• متضاد: careless, inconsiderate, thoughtless, unthinking
• مشابه: careful, concerned, decent, mindful, regardful, respectful, solicitous, sweet

- How thoughtful of you to bring me a snack!

[ترجمه ترگمان] چقدر لطف کردی که برام یه اسنک آوردی
[ترجمه گوگل] چقدر از شما ممنونم که یک میان وعده به من بدهید؟

• pensive, contemplative; considerate, kind
if you are thoughtful, you are quiet because you are thinking about something.
a thoughtful person remembers what other people want or need, and is kind and helpful.

مترادف و متضاد

خیالی (صفت)

valetudinarian, air-built, imaginary, fanciful, fictitious, fancied, fantastic, unrealistic, chimerical, unreal, dreamy, visionary, thoughtful, pensive, hypochondriac, spleeny, insubstantial, contemplative, meditative, romantic, cloud-built, fantastical, spectral, ideational

اندیشناک (صفت)

anxious, mindful, worried, thoughtful, pensive, self-absorbed

بافکر (صفت)

thoughtful, brainy, considerate

متفکر (صفت)

musing, mindful, thoughtful, pensive, large-minded, broody, thinking, contemplative, reflecting, cogitative

با ملاحظه (صفت)

tender, wary, thoughtful, considerate

caring, mindful

Synonyms: anxious, astute, attentive, aware, benign, canny, careful, cautious, charitable, chivalrous, circumspect, civil, concerned, considerate, cooperative, courteous, deliberate, diplomatic, discreet, friendly, gallant, gracious, heedful, helpful, indulgent, kind, kindly, neighborly, obliging, observant, observative, observing, polite, prudent, regardful, responsive, sensitive, social, solicitous, tactful, unselfish, wary, well-bred, well thought-out

Antonyms: careless, heedless, inattentive, inconsiderate, uncaring, unmindful, unthoughtful

contemplative, introspective

Synonyms: absorbed, analytical, attentive, brainy, calculating, cerebral, cogitative, deep, deliberative, discerning, earnest, engrossed, farsighted, grave, intellectual, intent, keen, levelheaded, logical, lost in thought, meditative, melancholy, museful, musing, pensive, philosophic, pondering, preoccupied, rapt, rational, reasonable, reasoning, reflecting, reflective, retrospective, ruminative, serious, sober, studious, subjective, thinking, wise, wistful

Antonyms: idiotic, negligent, obtuse, remiss, stupid, thoughtless

جملات نمونه

1. it was thoughtful of you to come

خیلی لطف کردید تشریف آوردید.

2. She's a very kind and thoughtful person.

[ترجمه .] او یک فرد بسیار مهربان و با ملاحظه است

[ترجمه ترگمان]او خیلی مهربان و متفکر است
[ترجمه گوگل]او یک فرد بسیار مهربان و متفکر است

3. Nancy, who had been thoughtful for some time, suddenly spoke.

[ترجمه Farhood] نانسی که مدتی جدی بود ناگهان شروع به صحبت کرد.

[ترجمه ترگمان]نانسی که مدتی متفکر بود ناگهان شروع به صحبت کرد:
[ترجمه گوگل]نانسی، که برای مدت زمان اندیشید، ناگهان سخن گفت

4. He has a thoughtful approach to his work.

[ترجمه ترگمان]او یک رویکرد متفکرانه به کارش دارد
[ترجمه گوگل]او رویکرد متفکرانه به کار خود دارد

5. He remained thoughtful for a while.

[ترجمه ترگمان]مدتی متفکر ماند
[ترجمه گوگل]او مدتی باقی ماند

6. He had a thoughtful look on his face.

[ترجمه ترگمان]قیافه ای متفکر به خود گرفته بود
[ترجمه گوگل]او یک نگاه متفکرانه به چهره اش داشت

7. Such thoughtful behaviour is the mark of a true gentleman.

[ترجمه ترگمان]این رفتار عاقلانه نشان یک جنتلمن واقعی است
[ترجمه گوگل]چنین رفتار متفکرانه علامت یک نجیب زاده واقعی است

8. She's very thoughtful - the direct opposite of her sister.

[ترجمه ترگمان]خیلی متفکرانه است - کاملا برعکس خواهرش
[ترجمه گوگل]او بسیار متفکر است - مخالفت مستقیم با خواهر او

9. Douglas was a complex man, thoughtful, gallant(Sentence dictionary), and generous.

[ترجمه ترگمان]داگلاس یک مرد پیچیده، متفکر، gallant (جمله)و بخشنده بود
[ترجمه گوگل]داگلاس یک مرد پیچیده بود، متفکر، باهوش (فرهنگ لغت حکم)، و سخاوتمندانه

10. Thank you so much for my present. How thoughtful of you.

[ترجمه ترگمان]از هدیه من خیلی ممنونم چقدر به فکر تو هستم
[ترجمه گوگل]خیلی ممنون از حضور من چقدر از شما ممنونم

11. He relapsed into a thoughtful mood at once.

[ترجمه ترگمان]راسکلنیکف فورا حالت تفکر آمیزی به خود گرفت
[ترجمه گوگل]او یک بار به حالت خجالتآمیز تبدیل شده است

12. She is thoughtful for her friends.

[ترجمه ترگمان]او به فکر دوستانش است
[ترجمه گوگل]او برای دوستانش متفکر است

13. It was really thoughtful of you to remember my birthday.

[ترجمه ترگمان]خیلی لطف کردی که تولدم رو یادته
[ترجمه گوگل]واقعا از شما ممنونم که تولدت را به خاطر بسپار

14. This intriguing book is both thoughtful and informative.

[ترجمه ترگمان]این کتاب جذاب هم متفکر و هم آموزنده است
[ترجمه گوگل]این کتاب جالب و سرگرم کننده است

15. It was very thoughtful of you to send flowers.

[ترجمه ترگمان]خیلی لطف کردی که برام گل فرستادی
[ترجمه گوگل]برای پر کردن گل ها بسیار متفکر بود

It was thoughtful of you to come.

خیلی لطف کردید تشریف آوردید.

پیشنهاد کاربران

مراعات کننده حال دیگران

thinking of other people
consideration

باملاحظه

کسی که مدام به فکر دیگران است.
کس که دلسوزانه حواسش به دیگران است
مثال It was really thoughtful of you to remember my birthday.
اون واقعا حواسش به شما بود تا تولد منو بیادت بیاره

contemplative

It's thoughtful of you - لطف شما رو میرسونه

تأمل برانگیز

قابل تفکر ، اندیشه پذیر
?What is your final decision
Your choice will be arrival or separation
تصمیم نهایی شما چی هست
انتخاب شما رسیدن خواهد بود یا جدایی

معنی به فکر فرو رفتن هم می دهد.
He looked Thoughtful: او به فکر فرو رفت.

کلمات دیگر: