کلمه جو
صفحه اصلی

passable


معنی : قابل قبول، قابل عبور، گذرپذیر، عبور کردنی
معانی دیگر : (شاگرد یا ورقه ی امتحانی و غیره) قابل قبول، متوسط، (مسکوک و غیره) رایج، قابل گذاشتن در جریان، (لایحه و غیره) قابل تصویب

انگلیسی به فارسی

گذرپذیر، قابل قبول، قابل عبور


قابل قبول، قابل عبور، گذرپذیر، عبور کردنی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: capable of being traversed, crossed, or passed through.
مترادف: clear, navigable, open, traversable
متضاد: impassable
مشابه: fordable, free, penetrable, unobstructed

(2) تعریف: acceptable without being exceptional; adequate.
مترادف: acceptable, adequate, average, middling, so-so
مشابه: competent, decent, enough, fair, indifferent, mediocre, ordinary, presentable, respectable, satisfactory, sufficient, tidy, tolerable, unexceptional

- The quality of his work is only passable.
[ترجمه ترگمان] کیفیت کار او فقط passable است
[ترجمه گوگل] کیفیت کار او فقط قابل قبول است

• can be traversed; mediocre, of average quality; satisfactory, acceptable
something that is passable is satisfactory in quality.
if a road or path is passable, it is not completely blocked.

مترادف و متضاد

قابل قبول (صفت)
acceptable, passable, admissible, tolerable, allowable, believable, receivable, acceptive

قابل عبور (صفت)
passable, traversable

گذرپذیر (صفت)
passable

عبور کردنی (صفت)
passable, practicable

acceptable, admissible


Synonyms: adequate, allowable, all right, average, common, fair, fair enough, mediocre, middling, moderate, not too bad, ordinary, presentable, respectable, so-so, tolerable, unexceptional


Antonyms: excellent, exceptional, superior


clear and able to be traveled


Synonyms: accessible, attainable, beaten, broad, crossable, easy, fair, graded, motorable, navigable, open, penetrable, reachable, travelable, traveled, traversable, unblocked, unobstructed


Antonyms: blocked, obstructed


جملات نمونه

1. "c" is a passable grade but not a good one
((ج)) نمره ی قبولی است ولی نمره ی خوبی نیست.

2. some mountain roads are not passable in winter
برخی راه های کوهستانی در زمستان قابل عبور نیست.

3. Stan puffed out his thin cheeks in a passable imitation of his dad.
[ترجمه ترگمان]استن به تقلید از پدرش گونه های لاغرش را بیرون داد
[ترجمه گوگل]استن از گونه های نازک او در یک تقلید قابل قبول از پدرش پف کرده است

4. The food was excellent and the wine was passable.
[ترجمه ترگمان]غذا عالی بود و شراب هم قابل قبول بود
[ترجمه گوگل]غذا عالی بود و شراب قابل قبول بود

5. He can do a passable imitation of the maths teacher.
[ترجمه ترگمان]او می تواند تقلید ملایم از معلم ریاضی را انجام دهد
[ترجمه گوگل]او می تواند یک تقلید قابل قبول از معلم ریاضی را انجام دهد

6. She put on a passable imitation of a Scottish accent.
[ترجمه ترگمان]او تقلیدی از لهجه اسکاتلندی بود
[ترجمه گوگل]او یک تقلید قابل قبول از لهجه اسکاتلندی را قرار داد

7. The mountain roads are not passable until late spring.
[ترجمه ترگمان]جاده های کوهستانی تا اواخر بهار قابل عبور نیستند
[ترجمه گوگل]جاده های کوه تا اواخر بهار قابل قبول نیست

8. He served a bottle of very passable claret with the meal.
[ترجمه ترگمان]بعد از خوردن شام یک بطری شراب بسیار قابل قبول به او داد
[ترجمه گوگل]او یک بطری از کلاله بسیار قابل قبول با غذا خدمت کرد

9. The airport road is passable today for the first time in a week.
[ترجمه ترگمان]راه فرودگاه برای اولین بار در عرض یک هفته قابل عبور است
[ترجمه گوگل]جاده فرودگاه امروز قابل قبول است برای اولین بار در یک هفته

10. It's passable, he says, and it leads direct to Tmjillo.
[ترجمه ترگمان]می گوید: قابل قبوله و به سمت Tmjillo هدایت میشه
[ترجمه گوگل]او می گوید، قابل قبول است، و مستقیم به Tmjillo منجر می شود

11. The A66 was passable with just a light coating of snow.
[ترجمه ترگمان]The با روکش روشنی پوشیده از برف بود
[ترجمه گوگل]A66 فقط با پوشش نور برف قابل قبول بود

12. Mary can speak passable Russian.
[ترجمه ترگمان]مری می تو نه روسی حرف بز نه
[ترجمه گوگل]مری می تواند صحبت کند زبان روسی قابل قبول است

13. He gave a passable imitation of Charlie Chaplin.
[ترجمه ترگمان]به تقلید از صاحب میخانه دار نی را به نحو احسن انجام داده بود
[ترجمه گوگل]او یک تقلید قابل قبول از چارلی چاپلین داد

14. The recent rain made the little stream passable and the water was very swift, shallow and rocky.
[ترجمه ترگمان]باران تازه به راه افتاد و آب کم عمق و کم عمق و کم عمق بود
[ترجمه گوگل]باران های اخیر، جریان کمی را قابل قبول و آب بسیار سریع، کم عمق و سنگی بود

15. Her hair was rolled into a passable pageboy and sometimes tied with a black ribbon.
[ترجمه ترگمان]موهایش را به صورت passable passable و گاهی با روبان سیاه گره زده بود
[ترجمه گوگل]موهای او به یک صفحه کاغذ قابل قبول ریخته شد و گاهی اوقات با یک روبان سیاه گره خورده بود

Some mountain roads are not passable in winter.

برخی راه‌های کوهستانی در زمستان قابل‌عبور نیست.


"C" is a passable grade but not a good one.

«ج» نمره‌ی قبولی است؛ ولی نمره‌ی خوبی نیست.


پیشنهاد کاربران

قابل گذران کردن ( در مورد پول برای زندگی )

passable ( adj ) = قابل گذر، قابل عبور، قابل تردد/نسبتاً خوب، قابل قبول، در حدقابل قبول، پاس کردنی، مقبول

Definition = امکان ادامه سفر/رضایت بخش اما عالی نیست/

Examples:
1 - Because of the heavy snow, roads in the area were passable only with care.
به دلیل برف زیاد ، جاده های منطقه فقط با دقت قابل گذربودند.
2 - The mountain roads are not passable until late spring.
جاده های کوهستانی تا اواخر بهار قابل عبور نیستند.
3 - Mary can speak passable Russian.
مری می تواند در حد قابل قبول به روسی قابل قبول صحبت کند.
4 - The food was excellent and the wine was passable.
غذا عالی و شراب نسبتاً خوب بود.

پذیرفتنی


کلمات دیگر: