1. personnel matters are my bailiwick and i will not tolerate any interference!
امور کارگزینی تحت تصدی من است و هیچگونه مداخله ای را تحمل نخواهم کرد!
2. These are all in the tester's bailiwick.
[ترجمه ترگمان]اینا همش تو the
[ترجمه گوگل]اینها همه در تستر تستر هستند
3. UML is my bailiwick, too; in fact I did quite a bit of work on UML 0.
[ترجمه ترگمان]UML هم bailiwick من است؛ در واقع من کمی کار روی \"UML ۰\" انجام دادم
[ترجمه گوگل]UML نیز منفی است در واقع من در UML 0 بسیار کار کردم
4. He often had to pay the wages and expenses of the royal huntsmen out of the issues of his bailiwick.
[ترجمه ترگمان]او اغلب ناچار بود حقوق و هزینه های شکارچیان سلطنتی را که از مسائل مربوط به شکار خود به چشم می خورد، بپردازد
[ترجمه گوگل]او اغلب مجبور بود که دستمزدها و هزینه های شکارچیان سلطنتی را از مسائل مربوط به مجازات او پرداخت کند
5. A hereditary Forest warden had therefore to seek royal confirmation if he wished to grant away his bailiwick.
[ترجمه ترگمان]به این ترتیب، رئیس زندان موروثی، اگر می خواست وظیفه خود را به عهده بگیرد، به دنبال تایید شاهانه می گشت
[ترجمه گوگل]بنابراین مراقب جنگل ارثی باید در صورت تمایل به تأیید پادشاهی، از تایید سلطنتی درخواست کند
6. He had the right to arrest all poachers found within his bailiwick, and to raise the hue and cry upon them.
[ترجمه ترگمان]حق داشت همه شکارچیان را در bailiwick دستگیر کند و رنگ و فریاد آن ها را بلند کند
[ترجمه گوگل]او حق داشت که همه شکارچیان را که در زندان اوست، دستگیر کنند، و رنگشان را بریزند و گریه کنند
7. Asked if he believed the deal pacified Bryant, Lakers coach Phil Jackson said, "I would assume it would, but that's his bailiwick . "
[ترجمه ترگمان]در پاسخ به این پرسش که آیا او بر این باور است که این معامله برایانت را آرام کرده است، فیل جکسون مربی تیم لیکرز گفت: \" من فرض می کردم که این معامله انجام خواهد شد، اما این bailiwick او است \"
[ترجمه گوگل]فیل جکسون، مربی لیکرز، گفت: "من می خواهم این را قبول کنم، اما این او را ناکام گذاشت " "
8. The range of the authority or influence of a person, group, or thing; a bailiwick.
[ترجمه ترگمان]دامنه قدرت یا نفوذ فرد، گروه، یا چیز
[ترجمه گوگل]محدوده قدرت یا نفوذ یک فرد، گروه یا چیزی؛ یک bailiwick