کلمه جو
صفحه اصلی

convincing


معنی : متقاعد کننده
معانی دیگر : مجاب کننده، باور انگیز

انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: able to make one believe in the validity or truth of what is being presented.
مترادف: persuasive
متضاد: dubious, unconvincing, unpersuasive
مشابه: believable

- The very articulate doctor was a convincing witness.
[ترجمه ترگمان] این دکتر صریح یک شاهد متقاعد کننده بود
[ترجمه گوگل] دکتر بسیار بیانگر یک گواه متقاعد کننده بود
- The actor's American accent is so convincing that audiences find it hard to believe that he is British.
[ترجمه ترگمان] لهجه آمریکایی به قدری قانع کننده است که به نظر می رسد تماشاگران باور دارند که او انگلیسی است
[ترجمه گوگل] لهجه آمریکایی بازیگر بسیار متقاعد کننده است که مخاطبان دشوار به این باورند که او انگلیسی است

• persuasive, influential
persuasion, influencing, swaying
if someone is convincing, you believe that what they say is true.
if something is convincing, it has qualities which make you believe that it is true, real, or beyond doubt.

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] متقاعدکننده

مترادف و متضاد

متقاعد کننده (صفت)
cogent, convincing, persuasive

persuasive


Synonyms: acceptable, authentic, believeable, cogent, conclusive, credible, dependable, faithful, hopeful, impressive, incontrovertible, likely, moving, plausible, possible, powerful, presumable, probable, rational, reasonable, reliable, satisfactory, satisfying, solid, sound, swaying, telling, trustworthy, trusty, valid


Antonyms: doubtful, dubious, implausible, improbable, incredible, unconvincing, unlikely, unpersuasive


جملات نمونه

1. convincing him was quite a job
مجاب کردن او کار کاملا شاقی بود.

2. his argument was quite convincing a corker!
استدلال او کاملا مجاب کننده و بسیار خوب بود.

3. his arguments were thoroughly convincing
استدلال های او کاملا متقاعد کننده بود.

4. I found his argument pretty convincing.
[ترجمه ناشناس] جر و بحث أو بسیار متقاعدم کرد
[ترجمه محدثه فرومدی] من استدلال او را بسیار قانع کننده یافتم
[ترجمه فرشاد] استدلالش برای من تا حدی قانع کننده بود .
[ترجمه علی حیدر] من استدلال او را بسیار قانع کننده دیدم.
[ترجمه ترگمان]جر و بحث او قانع کننده بود
[ترجمه گوگل]من استدلالم را بسیار متقاعد کردم

5. His arguments sound convincing but they're based on delusion.
[ترجمه ترگمان]استدلالات او قانع کننده است، اما آن ها مبتنی بر توهم هستند
[ترجمه گوگل]استدلالاتش متقاعد کننده است اما براساس توهم است

6. She sounded very convincing to me .
[ترجمه ترگمان]او به نظر من خیلی قانع کننده بود
[ترجمه گوگل]او بسیار متقاعد به من شد

7. There is convincing evidence of a link between exposure to sun and skin cancer.
[ترجمه ترگمان]شواهد قانع کننده ای دال بر ارتباط بین قرار گرفتن در معرض آفتاب و سرطان پوست وجود دارد
[ترجمه گوگل]شواهد قانع کننده ای وجود دارد مبنی بر ارتباط بین آفتاب و سرطان پوست

8. He further rationalized his activity by convincing himself that he was actually promoting peace.
[ترجمه ترگمان]او بیشتر فعالیت خود را با متقاعد کردن خودش توجیه می کند که او در واقع ترویج صلح است
[ترجمه گوگل]او بیشتر فعالیت خود را با خود متقاعد کرد که او در واقع ترویج صلح است

9. Taylor wants a convincing victory to erase doubts about his team's ability to reach the World Cup finals.
[ترجمه ترگمان]تیلور یک پیروزی قانع کننده می خواهد تا شک در مورد توانایی تیمش برای رسیدن به فینال جام جهانی را از بین ببرد
[ترجمه گوگل]تیلور می خواهد یک پیروزی قانع کننده برای پاک کردن شک و تردید در مورد توانایی تیمش برای رسیدن به فینال جام جهانی

10. They invented a very convincing alibi.
[ترجمه ترگمان]اونا یه بهونه قانع کننده برای متقاعد کردن اختراع کردن
[ترجمه گوگل]آنها یک آلبیبی بسیار متقاعد کننده را اختراع کردند

11. He put forward some very convincing arguments.
[ترجمه ترگمان]او چند بحث بسیار قانع کننده را مطرح کرد
[ترجمه گوگل]او چند استدلال بسیار متقاعد کننده را مطرح کرد

12. Courtenay played the role in an utterly convincing way.
[ترجمه ترگمان]کورتنی این نقش را به طرزی بسیار قانع کننده ایفا کرد
[ترجمه گوگل]Courtenay نقش کاملا متقاعد کننده ایفا کرد

13. Compulsion will never result in convincing them.
[ترجمه ترگمان]Compulsion هرگز منجر به متقاعد کردن آن ها نخواهد شد
[ترجمه گوگل]اجبار هرگز به آنها قانع نخواهد شد

His arguments were thoroughly convincing.

استدلال‌های او کاملاً متقاعد‌کننده بود.


پیشنهاد کاربران

باورپذیر

قانع کننده،
پذیرفتنی،
باور کردنی!

مجاب کننده

( کاملا ) قابل قبول
باور پذیر
قابل باور ( که هیچ کس شک نمیکنه! )

capable of causing someone to believe that something is true or real.

( همه رو میتونی متقاعد کنی که . . . )
You should make a very convincing N*zi!!!


متقاعد کننده

به معنای" مقتدرانه" هم هست .
مثال : convincing victory پیروزی مقتدرانه

قانع کننده، متقاعد کننده

چشم نواز

متقاعد کننده ، مجاب کننده ، قانع کننده ، باور پذیر


کلمات دیگر: