کلمه جو
صفحه اصلی

adjudicate


معنی : داوری کردن، حکم کردن، احقاق کردن
معانی دیگر : (حقوق) دعوی را استماع و قضاوت کردن، فتوی دادن، رای قانونی صادر کردن، داور شدن، مقرر داشتن، فیصل دادن

انگلیسی به فارسی

فتوی دادن، حکم کردن، مقرر داشتن، فیصل دادن، داوری کردن، احقاق کردن


محاکمه، حکم کردن، داوری کردن، احقاق کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: adjudicates, adjudicating, adjudicated
• : تعریف: to settle by a judge or judges or in a judicial procedure.
مشابه: judge

- The matter will be adjudicated in court.
[ترجمه ترگمان] این موضوع در دادگاه مطرح خواهد شد
[ترجمه گوگل] این موضوع در دادگاه محاکمه خواهد شد
- The art exhibit was adjudicated by respected local artists.
[ترجمه ترگمان] این نمایشگاه هنری با احترام به هنرمندان محلی مورد تحسین قرار گرفت
[ترجمه گوگل] نمایشگاه هنری توسط هنرمندان محترم محلی محاکمه شد
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: adjudicative (adj.), adjudicator (n.)
• : تعریف: to act as a judge; make a decision judicially.
مشابه: judge

• pronounce by judicial sentence; pass judgment on; determine a matter judicially; sit in judgement
to adjudicate on a dispute or problem means to make an official decision about it; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] فیصله دادن، قضاوت کردن، رسیدگی (قضایی) کردن، حکم قطعی دادن

مترادف و متضاد

داوری کردن (فعل)
adjudge, arbitrage, judge, umpire, adjudicate, referee

حکم کردن (فعل)
adjudicate, rule, command, decree

احقاق کردن (فعل)
adjudicate

formally judge


Synonyms: adjudge, arbitrate, decide, determine, mediate, referee, settle, umpire


Antonyms: defer, dodge, ignore, not judge


جملات نمونه

1. only the board of trustees can adjudicate in this matter
فقط هیئت امنا حق دارد در این مورد داوری کند.

2. He was asked to adjudicate on the dispute.
[ترجمه بهنام] از او خواسته شد تا در باره مناقشه داوری کند.
[ترجمه ترگمان]از او خواسته شد که بر روی این اختلاف پافشاری کند
[ترجمه گوگل]از او خواسته شد در مورد اختلاف تصمیم بگیرد

3. Their purpose is to adjudicate disputes between employers and employees.
[ترجمه ترگمان]هدف آن ها حل اختلافات بین کارفرمایان و کارمندان است
[ترجمه گوگل]هدف آنها محاکمه اختلافات میان کارفرمایان و کارفرمایان است

4. It is the chairman's right to adjudicate on question on which the committee members cannot agree.
[ترجمه ترگمان]این حق رئیس است که درباره مسائلی که اعضای کمیته نمی توانند با آن موافقت کنند تمرکز کند
[ترجمه گوگل]این حق رئیس است که در مورد سوال که در آن اعضای کمیته نمی توانند به توافق برسند، تصمیم گیری می کنند

5. He has been asked to adjudicate in the disagreement between the city council and the citizens.
[ترجمه ترگمان]از او خواسته شده است تا در اختلاف بین شورای شهر و شهروندان دخالت کند
[ترجمه گوگل]از او خواسته شده است که در اختلاف بین شورای شهر و شهروندان تصمیم بگیرد

6. Would you please adjudicate on who should get the prize?
[ترجمه ترگمان]لطفا داوری کنید که چه کسی جایزه را خواهد گرفت؟
[ترجمه گوگل]آیا می توانید تصمیم بگیرید که چه کسی باید جایزه را دریافت کند؟

7. He was called in to adjudicate a local land dispute.
[ترجمه ترگمان]او را دعوت کردند تا یک مناقشه محلی را حل و فصل کند
[ترجمه گوگل]او به دعوت یک منازعه محلی محول شد

8. The owner can appeal to the court to adjudicate on the matter.
[ترجمه ترگمان]مالک می تواند از دادگاه درخواست استیناف کند
[ترجمه گوگل]مالک می تواند به دادگاه تجدیدنظر کند

9. I have been asked to adjudicate the matter.
[ترجمه ترگمان]من از شما تقاضا کرده ام که بر این موضوع داوری کنید
[ترجمه گوگل]من خواسته شده است تا این موضوع را تصدیق کند

10. The research is designed to adjudicate between these conflicting theories.
[ترجمه ترگمان]این تحقیق به گونه ای طراحی شده است که بین این نظریه های متعارض حفظ شود
[ترجمه گوگل]این پژوهش طراحی شده است تا میان این نظریه های متضاد تصمیم بگیرد

11. An independent expert was called in to adjudicate.
[ترجمه ترگمان]یک متخصص مستقل به adjudicate احضار شد
[ترجمه گوگل]یک کارشناس مستقل به نام داور انتخاب شد

12. I can not adjudicate on the dispute between the paper and the perjurer over questions of detail.
[ترجمه ترگمان]من نمی توانم در مورد اختلاف بین روزنامه و the در مورد جزئیات جزئیات بحث کنم
[ترجمه گوگل]من نمی توانم در مورد اختلاف بین مقاله و مجرم بر روی سوالات جزئیات تصمیم گیری کنم

13. If a furnished tenancy exists the tribunal may adjudicate on the rent.
[ترجمه ترگمان]اگر یک قرارداد اجاره مبله وجود داشته باشد، دادگاه ممکن است به اجاره بپردازد
[ترجمه گوگل]اگر اجاره مبله وجود داشته باشد دادگاه می تواند در مورد اجاره تصمیم گیری کند

14. Magistrate may be paid expenses when adjudicate.
[ترجمه ترگمان]ممکن است دادرس در هنگام adjudicate مخارج را پرداخت کند
[ترجمه گوگل]دادگستری ممکن است زمانی که تصمیم بگیرد، هزینه های خود را پرداخت کند

The judge adjudicated the case and gave his judgement.

قاضی مورد را داوری و حکم خود را صادر کرد.


Only the board of trustees can adjudicate in this matter.

فقط هیئت امنا حق دارد در این مورد داوری کند.


پیشنهاد کاربران

تصمیم گیری، اتخاذ تصمیم

به داوری پرداختن

[حقوق] داوری کردن


کلمات دیگر: