کلمه جو
صفحه اصلی

actualize


معنی : واقعیت دادن، عملی کردن، واقعی کردن
معانی دیگر : (در مورد اعمال) انجام دادن، به عمل درآوردن، عمل کردن، به فعل در آوردن

انگلیسی به فارسی

واقعیت دادن، واقعی کردن، عملی کردن


واقعیت دادن، عملی کردن، واقعی کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: actualizes, actualizing, actualized
مشتقات: actualization (n.)
• : تعریف: to make real; to give substance to.
مشابه: fulfill, materialize, realize, substantiate

- It took time, but they actualized their dream of becoming prosperous in the new country.
[ترجمه ترگمان] مدتی طول کشید، اما آن ها رویای خود برای کامیابی در این کشور جدید را به تعویق انداختند
[ترجمه گوگل] وقت آن رسیده است، اما آنها رویای خود را برای تبدیل شدن به رفاه در کشور جدید به وقوع پیوسته اند

• make real, make actual, realize, accomplish, fulfill (also actualise)

مترادف و متضاد

واقعیت دادن (فعل)
fulfill, actualize, fulfil

عملی کردن (فعل)
fulfill, actualize, effect, fulfil

واقعی کردن (فعل)
actualize, realize

make real


Synonyms: accomplish, bring about, engineer, produce, realize


جملات نمونه

1. to actualize one's dreams
به خواب و خیال های خود جامه ی عمل پوشاندن

2. He actualized himself through his work.
[ترجمه ترگمان]خود را از میان کارش بیرون کشید
[ترجمه گوگل]او خود را از طریق کار خود تکمیل کرد

3. People under stress tend to actualize their own personal worth - the very aim of a human life.
[ترجمه ترگمان]افراد تحت استرس، تمایل دارند ارزش شخصی خود را از بین ببرند، یعنی هدف زندگی انسانی
[ترجمه گوگل]افرادی که در معرض استرس اند، تمایل شخصی خود را به خود جلب می کنند - هدف اصلی زندگی انسانی

4. Mistakes are a necessary part of actualizing your vision.
[ترجمه ترگمان]اشتباه ات بخش مهمی از تحقق بخشیدن به دید شما هستند
[ترجمه گوگل]اشتباهات یک بخش ضروری برای پرورش دیدگاه شماست

5. Sometimes mistakes are necessary steps toward actualizing your goals.
[ترجمه ترگمان]گاهی اوقات اشتباه ات برای تحقق بخشیدن به هدف هایتان لازم است
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات اشتباهات گامی ضروری برای رسیدن به اهداف شما هستند

6. It involves something beyond what can be actualized through human effort alone.
[ترجمه ترگمان]این کار مستلزم چیزی فراتر از چیزی است که تنها از طریق تلاش های انسانی انجام می شود
[ترجمه گوگل]این امر چیزی فراتر از آن چیزی است که تنها می تواند از طریق تلاش انسان انجام شود

7. Only when it is actualized through classroom activity can it have an effect on learning.
[ترجمه ترگمان]تنها زمانی که از طریق فعالیت های کلاسی اجرا می شود، می تواند تاثیری بر یادگیری داشته باشد
[ترجمه گوگل]تنها زمانی که آن را از طریق فعالیت کلاس درس فعال می شود، می تواند بر یادگیری تأثیر بگذارد

8. The difficulty in actualizing this ambiguity in script form is the reason I initially turned down the job.
[ترجمه ترگمان]دشواری تحقق بخشیدن به این ابهام در فرم نوشتاری، دلیل آن است که من در ابتدا این شغل را به پایان رساندم
[ترجمه گوگل]دشواری در تحقق این ابهام در شکل اسکریپت، دلیل اول من این کار است

9. Na: Then you can actualize two of your wishes!
[ترجمه ترگمان]پس تو می تونی به دوتا از خواسته های خودت عمل کنی
[ترجمه گوگل]Na سپس شما می توانید دو مورد از خواسته های خود را واقعی کنید!

10. PCL to actualize the remote analysis of customized products is described in detail.
[ترجمه ترگمان]تلاش برای تجزیه و تحلیل دور از دور محصولات سفارشی به طور مفصل توضیح داده می شود
[ترجمه گوگل]PCL برای تحقق بخشیدن به تجزیه و تحلیل از راه دور از محصولات سفارشی در جزئیات شرح داده شده است

11. This article states how to actualize the counterintelligence in the view of the competitive analysis.
[ترجمه ترگمان]این مقاله بیان می کند که چگونه سازمان ضد جاسوسی را به دیدگاه تجزیه و تحلیل رقابتی هدایت می کند
[ترجمه گوگل]این مقاله نشان می دهد چگونگی به رسمیت شناختن ضد اطلاعات از نظر تحلیل رقابتی

12. Wish to actualize its beautiful and last instant moment forever its body smashed to pieces.
[ترجمه ترگمان]آرزو می کنم که به زیبایی و آخرین لحظه ای که بدنش تکه تکه می شود، عمل کنم
[ترجمه گوگل]آرزوی واقعی شدن آخرین لحظات زیبای و آخرین لحظات خود را برای همیشه لطفا برای بدن خود را به قطعات قطعه

13. The system actualize the interlinkage of plan and Detail Survey Database, can interconvert drawing and data in real time.
[ترجمه ترگمان]سیستم interlinkage the طرح و پایگاه داده بررسی جزئیات را می توان در زمان واقعی ترسیم کرد
[ترجمه گوگل]این سیستم پیوند بین طرح و جزئیات بانک اطلاعاتی را انجام می دهد، می تواند نقاشی و داده را در زمان واقعی متصل کند

14. To actualize BPR is a high - risk, high - income item.
[ترجمه ترگمان]برای actualize BPR یک مورد ریسک بالا، با درآمد بالا است
[ترجمه گوگل]برای تحقق بخشیدن به BPR یک آیتم خطرناک و با درآمد بالا است

15. Secondly, to actualize this OS on TMS 320 VC 5471 is also a part of our work.
[ترجمه ترگمان]دوم اینکه، برای actualize این سیستم عامل بر روی اس اس اس ۳۲۰ VC نیز بخشی از کار ماست
[ترجمه گوگل]ثانیا، برای به روز کردن این سیستم عامل در TMS 320 VC 5471 نیز بخشی از کار ما است

to actualize one's dreams

به خواب و خیال‌های خود جامه‌ی عمل پوشاندن


پیشنهاد کاربران

عملی کردن واقعیت دادن

Realize


کلمات دیگر: