کلمه جو
صفحه اصلی

abominate


معنی : تنفر داشتن، ناپسند شمردن، مکروه دانستن، نفرت کردن
معانی دیگر : (بسیار) متنفر بودن از، انزجار داشتن، مشمئز شدن، بد آمدن، بیزار بودن

انگلیسی به فارسی

ناپسند شمردن، مکروه دانستن، تنفر داشتن، نفرت کردن


مرده، تنفر داشتن، ناپسند شمردن، مکروه دانستن، نفرت کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: abominates, abominating, abominated
مشتقات: abominator (n.)
(1) تعریف: to have an intense aversion to; loathe; detest.
متضاد: enjoy, esteem, love, worship
مشابه: abhor, despise, detest, loathe

- We abominate all such acts of terror.
[ترجمه eli] ما از همه اعمالی که سبب وحشت می شوند بیزاریم
[ترجمه ترگمان] ما از این نوع وحشت abominate
[ترجمه گوگل] ما همه چنین اعمال ترور را محکوم می کنیم

(2) تعریف: (informal) to dislike thoroughly.
متضاد: adore, esteem, like, love
مشابه: despise

- I abominate these long meetings.
[ترجمه ترگمان] من این جلسات طولانی رو مسخره کردم
[ترجمه گوگل] من این جلسات طولانی را رها می کنم
- He's very punctual and he abominates it when other people are late.
[ترجمه ترگمان] او خیلی وقت شناس است و وقتی دیگران دیر می کنند این کار را می کند
[ترجمه گوگل] او بسیار ماهرانه است و زمانی که افراد دیگر دیر می شوند، آن را نادیده می گیرند

• loathe intensely, detest, hate
if you abominate something, you dislike it very much; a literary word.

مترادف و متضاد

تنفر داشتن (فعل)
abominate

ناپسند شمردن (فعل)
abominate, disapprove

مکروه دانستن (فعل)
abominate

نفرت کردن (فعل)
detest, abominate

detest


Synonyms: abhor, despise, dislike, hate, loathe


جملات نمونه

1. i abominate fair-weather friends
از دوستان فرصت طلب سخت بیزارم.

2. He abominates cruelty of all kinds.
[ترجمه Bunny Gonzales] او از هرگونه بی رحمی متنفر است
[ترجمه ترگمان]نسبت به همه انواع و اقسام بی رحمی و بی رحمی رفتار می کند
[ترجمه گوگل]او بی رحمانه از هر نوع بی رحمی

3. All the teachers abominate cheating in examinations.
[ترجمه مهرداد] همه معلمان از تقلب کردن در امتحانات بیزارند.
[ترجمه ترگمان]همه معلم ها در امتحانات تقلب کردند
[ترجمه گوگل]همه معلمان از تقلب در معاینات بی اطلاع هستند

4. We abominated the rascal.
[ترجمه ترگمان] ما اون عوضی رو پیدا کردیم
[ترجمه گوگل]ما گریختیم

5. She abominates Beijing Opera.
[ترجمه ترگمان]او اپرای پکن را به پایان رساند
[ترجمه گوگل]او اپرا پکن را غافلگیر می کند

6. Abhor: To regard with horror or loathing; abominate.
[ترجمه ترگمان]نسبت به وحشت و نفرت نسبت به او نفرت دارم
[ترجمه گوگل]Abhor با توجه به وحشت و یا نفرت؛ مرده

7. For my part, I abominate all honorable respectable toils, trials, and tribulations of every kind whatsoever.
[ترجمه ترگمان]به سهم خودم، من از همه کاره ای شرافتمندانه و trials و tribulations of نفرت دارم
[ترجمه گوگل]برای من بخاطر تمام مواردی که درمورد شایستگی های محترم محترم، محاکمه و مصیبت ها وجود دارد، رحمت می کنم

8. Much as I abominate writing, I would not give up Mr. Collins's correspondence for any consideration.
[ترجمه ترگمان]با این که من به نوشتن abominate، نامه آقای کالینز را به هیچ قیمتی حاضر نمی کنم
[ترجمه گوگل]به همان اندازه که من نوشتن را نادیده می گیرم، نمی توانم مکاتبات آقای کالینز را برای هر گونه بازپرداخت کنم

9. It has been my tragedy that I abominate the English countryside.
[ترجمه ترگمان]این تراژدی من بوده است که اهالی حومه انگلستان را به قتل رساندم
[ترجمه گوگل]تراژدی من است که من حومه شهر انگلیسی را برانگیخته ام

10. As a son - in - law, I abominate you.
[ترجمه ترگمان]به عنوان یه داماد، ازت متنفر میشم
[ترجمه گوگل]به عنوان یک پسر - in - law، من شما را رنج می برند

I abominate fair-weather friends.

از دوستان فرصت‌طلب سخت بیزارم.



کلمات دیگر: