یکی پس از دیگری، یکی یکی، منفردا، سوا سوا، یک بیک، یکایک، یک یک، فردافرد
one by one
یکی پس از دیگری، یکی یکی، منفردا، سوا سوا، یک بیک، یکایک، یک یک، فردافرد
انگلیسی به انگلیسی
قید ( adverb )
• : تعریف: one at a time; one after another; singly.
- One by one the audience members got up and left.
[ترجمه Nasim] حضار یکی پس از دیگری برخاستند و رفتند
[ترجمه ترگمان] حضار یکی پس از دیگری برخاستند و رفتند[ترجمه گوگل] یک نفر یکی از اعضای مخاطب بلند شد و رفت
- He placed the bills on the table one by one.
[ترجمه Nasim] او اسکناسها را یکی یکی روی میز گذاشت
[ترجمه ترگمان] اسکناس ها را یکی یکی روی میز نهاد[ترجمه گوگل] او صورت حساب ها را روی میز گذاشت
• singly, one at a time
جملات نمونه
1. One by one the old buildings in the city have been demolished and replaced with modern tower blocks.
[ترجمه ترگمان]یکی از ساختمان های قدیمی شهر ویران شده است و با بلوک های جدید برج جایگزین شده است
[ترجمه گوگل]یکی یکی ساختمان های قدیمی در شهر تخریب شده و با بلوک های برج مدرن جایگزین شده است
[ترجمه گوگل]یکی یکی ساختمان های قدیمی در شهر تخریب شده و با بلوک های برج مدرن جایگزین شده است
2. One by one the lovers drifted off into the moonlight.
[ترجمه ترگمان]یکی یکی از عاشقان به زیر نور ماه ناپدید شد
[ترجمه گوگل]یکی از طرفداران عاشقان به نور ماه رفته بودند
[ترجمه گوگل]یکی از طرفداران عاشقان به نور ماه رفته بودند
3. The doorman allowed the people in one by one.
[ترجمه Nasim] دربان به مردم اجازه داد تک به تک وارد شوند
[ترجمه ترگمان]دربون اجازه داد یکی یکی بیاد[ترجمه گوگل]دروازهبان به مردم یک به یک اجازه داد
4. The snipers picked the soldiers off one by one as they ran for cover.
[ترجمه ترگمان]تیرانداز، سربازان را یکی یکی پس از دیگری انتخاب کرد
[ترجمه گوگل]تک تیراندازها سربازان را یکی پس از دیگری برداشتند تا برای پوشیدن فرار کنند
[ترجمه گوگل]تک تیراندازها سربازان را یکی پس از دیگری برداشتند تا برای پوشیدن فرار کنند
5. One by one he checked them off on his register.
[ترجمه ترگمان]یکی یکی آن ها را بازرسی کرد
[ترجمه گوگل]یکی از آنها او را در ثبت نام خود چک کرد
[ترجمه گوگل]یکی از آنها او را در ثبت نام خود چک کرد
6. She talked to them one by one.
[ترجمه ترگمان]یکی یکی با آن ها حرف می زد
[ترجمه گوگل]او با آنها یک به یک صحبت کرد
[ترجمه گوگل]او با آنها یک به یک صحبت کرد
7. They entered the room one by one.
[ترجمه ترگمان]یکی یکی از آن ها وارد اتاق شد
[ترجمه گوگل]آنها یک به یک را وارد اتاق شدند
[ترجمه گوگل]آنها یک به یک را وارد اتاق شدند
8. He ticked the items one by one.
[ترجمه ترگمان]آن را یکی یکی یادداشت می کرد
[ترجمه گوگل]او موارد را یک به یک کرد
[ترجمه گوگل]او موارد را یک به یک کرد
9. Give me your answers one by one, starting with Lucy.
[ترجمه ترگمان]جواب های تو یکی یکی بهم بده، از \"لوسی\" شروع کن
[ترجمه گوگل]پاسخ های خود را به صورت یک به یک، با لوسی شروع کنید
[ترجمه گوگل]پاسخ های خود را به صورت یک به یک، با لوسی شروع کنید
10. We skied down the slope one by one.
[ترجمه ترگمان]یکی یکی از سربالایی پایین رفتیم
[ترجمه گوگل]ما اسکله را یک به یک اسکله کردیم
[ترجمه گوگل]ما اسکله را یک به یک اسکله کردیم
11. One by one they were taken for interrogation.
[ترجمه ترگمان]یکی از آن ها را برای بازجویی دستگیر کردند
[ترجمه گوگل]یک بار آنها را به بازجویی بردند
[ترجمه گوگل]یک بار آنها را به بازجویی بردند
12. His friends fell off one by one.
[ترجمه ترگمان]دوستانش یکی یکی افتادند
[ترجمه گوگل]دوستان او یک به یک کاهش یافتند
[ترجمه گوگل]دوستان او یک به یک کاهش یافتند
13. One by one his symptoms disappeared.
[ترجمه ترگمان]یکی از علائمش ناپدید شد
[ترجمه گوگل]یکی از علائم او ناپدید شد
[ترجمه گوگل]یکی از علائم او ناپدید شد
14. One by one the guests left.
[ترجمه ترگمان]یکی یکی از میهمانان از اتاق بیرون رفت
[ترجمه گوگل]یکی از مهمانان ترک کرد
[ترجمه گوگل]یکی از مهمانان ترک کرد
پیشنهاد کاربران
قدم به قدم
به ترتیب
یک به یک
کم کم
یکی یکی
تک به تک ٬ یک به یک
تک تک
کلمات دیگر: