کلمه جو
صفحه اصلی

addle


معنی : ضایع، فاسد، چرکی، گندیده، ضایع شدن، ضایع کردن، فاسد کردن، گیج کردن، خرفت کردن، عیب دار کردن
معانی دیگر : فاسد کردن یا شدن، سر در گم کردن یا شدن، مشوش کردن یا شدن، (تخم مرغ) فاسد، گیج (امروزه بیشتر در ترکیب به کار می رود: addlebrained)، adj : چرکی، باطلاق، کثافت، سختی، گرفتاری، ادم بی کله، vt :ضایع کردن، فاسد شدن، رسیدن، عمل امدن، خرف کردن

انگلیسی به فارسی

ضایع کردن، فاسد کردن، ضایع شدن، فاسد شدن، رسیدن، عمل آمدن، گیج کردن، خرف کردن


چرکی، باتلاق، کثافت، (مجازاً) سختی، گرفتاری، آدم بی‌کله، گندیده، فاسد


افزودن، ضایع شدن، ضایع کردن، فاسد کردن، گیج کردن، خرفت کردن، عیب دار کردن، ضایع، فاسد، چرکی، گندیده


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: addles, addling, addled
(1) تعریف: to cause to become confused or muddled.
متضاد: refresh
مشابه: befuddle, confuse, fluster, fog, muddle

- The extreme heat addled his brain.
[ترجمه ترگمان] گرمای شدید مغزش را زایل کرد
[ترجمه گوگل] گرمای شدید مغز او را به هم ریخت

(2) تعریف: to cause to spoil or rot, as eggs.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to become confused or muddled.

(2) تعریف: to become spoiled or rotten.
مشابه: putrefy

• muddle, confuse; become confused; spoil, become rotten; make rotten

مترادف و متضاد

ضایع (صفت)
addle, spoiled, damaged, decayed, rotten

فاسد (صفت)
perverse, bad, vile, evil, naught, reprobate, addle, decayed, rotten, corrupt, vicious, immoral, wicked, villainous, peccant, dissolute, rancid, gamy, sinister, depraved, rakish, putrid, jadish, virtueless

چرکی (صفت)
addle, purulent, suppurative, septic, pussy

گندیده (صفت)
addle, septic, fetid, putrescent, putrescible

ضایع شدن (فعل)
addle, rot

ضایع کردن (فعل)
decay, destroy, addle, spoil, waste, damage, mar, fordo

فاسد کردن (فعل)
ruin, addle, corrupt, rot, spoil, bastardize, canker, debauch, deprave, taint, vitiate, erode

گیج کردن (فعل)
fluster, confuse, incommode, stun, addle, knock down, confound, distract, befuddle, stupefy, astonish, flummox, daze, flabbergast, bewilder, perplex, befog, besot, bemuse, muddle, fuzz, fox, petrify, fuddle, obfuscate, stump

خرفت کردن (فعل)
addle, fool, stultify, stupefy

عیب دار کردن (فعل)
debase, blemish, addle, damage, cripple, deform, deteriorate, disable, flaw, disimprove

جملات نمونه

an addled egg

تخم‌مرغ خراب


1. there were no financial problems to addle our heads
هیچگونه مسائل مالی وجود نداشت که فکر ما را مشوش کند.

2. The object is to addle and not to elucidate.
[ترجمه ترگمان]هدف to کردن و نه روشن کردن آن است
[ترجمه گوگل]هدف این است که افزودن و نه توضیح دادن

3. You're talking like an addled romantic.
[ترجمه ترگمان]داری مثل یه آدم رمانتیک حرف می زنی
[ترجمه گوگل]شما مثل یک عاشقانه ای صحبت می کنید

4. I suppose the shock had addled his poor old brain.
[ترجمه ترگمان]گمان می کنم آن ضربه مغزی او را خراب کرده بود
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم شوک مغز فقیر قدیمی خود را اضافه کرده است

5. I think my brain's been addled by the heat!
[ترجمه ترگمان]من فکر می کنم مغزم از گرما خفه بود!
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم که مغز من با گرما همراه شده است!

6. A few cocktails later, enough to addle my memory, I found myself in bed with Bob.
[ترجمه ترگمان]چند گیلاس بعد از آن کافی بود که خاطراتم را خراب کنم، خودم را در رختخواب با باب پیدا کردم
[ترجمه گوگل]چند کوکتل بعد، به اندازه کافی برای اضافه کردن حافظه من، خودم را در رختخواب با باب پیدا کردم

7. My brain feels addled.
[ترجمه ترگمان]مغزم خراب می شه
[ترجمه گوگل]مغز من احساس خستگی می کند

8. Something's addled your brains .
[ترجمه ترگمان]یه چیزی مغزت رو خراب کرده
[ترجمه گوگل]چیزی به مغز شما افزوده است

9. Did you hear what that addle - coved wizard wanted us to do?
[ترجمه ترگمان]تو هم شنیدی اون جادوگر دون coved از ما خواسته که چی کار کنیم؟
[ترجمه گوگل]آیا شما شنیدید که این جادوگر جادوگر می خواست ما را انجام دهد؟

10. The manager busied himself all day and got addle brained.
[ترجمه ترگمان]مدیر کل روز خودش را سرگرم کرده بود و عقلش را از دست داده بود
[ترجمه گوگل]مدیر تمام روز خود را به خود مشغول کرد و به او اعتماد کرد

11. Eggs addle quickly in hot weather.
[ترجمه ترگمان] تخم مرغ به سرعت توی هوای داغ فاسد می شه
[ترجمه گوگل]تخم مرغ به سرعت در آب و هوای گرم افزوده می شود

12. On the face because give fabaceous beans addle can you go hairdressing?
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر به دلیل این که لوبیا fabaceous به شما می دهد، می توانید به آرایشگاه بروید؟
[ترجمه گوگل]بر روی چهره به دلیل اضافه کردن فست فود لوبیا می توانید آرایشگاه خود را بروید؟

13. He is quite forgetful, and called an addle head by others.
[ترجمه ترگمان]او خیلی فراموش کار و فراموش کار است و بقیه را به عنوان رئیس اداره می کند
[ترجمه گوگل]او کاملا فراموش شده است و دیگران را سرزنش می کند

14. She went on playing first addle in the band.
[ترجمه ترگمان]او شروع به بازی کردن در گروه موسیقی کرد
[ترجمه گوگل]او برای اولین بار در گروه اول بازی کرد

There were no financial problems to addle our heads.

هیچ‌گونه مسائل مالی وجود نداشت که فکر ما را مشوش کند.


addled thinking

فکر قاطی‌پاتی



کلمات دیگر: