کلمه جو
صفحه اصلی

manipulate


معنی : اداره کردن، دستکاری کردن، با دست عمل کردن، با استادی درست کردن، بامهارت انجام دادن
معانی دیگر : با دست (و مهارت) انجام دادن، (با دست) به کار بردن، برزیدن، (با عقل یا تفکر) روبرو شدن با، پرداختن به، به کار زدن، با مهارت اداره کردن، ترتیب دادن، ماهرانه عمل کردن، تدبیرکردن، (با تقلب) انجام دادن، دغل کاری کردن، (با نامردی و نارو زدن) اداره کردن، (سر دیگران) شیره مالیدن، انگولک کردن، (با شایعه پراکنی یا سند سازی و غیره) قیمت ها را تحت تاثیر قرار دادن، (به منظور گول زنی یا تقلب و غیره) دستکاری کردن، دست بردن (در چیزی)، مخدوش کردن، دست یازیدن، دست ورزی کردن

انگلیسی به فارسی

دستکاری، دستکاری کردن، اداره کردن، با دست عمل کردن، با استادی درست کردن، بامهارت انجام دادن


بادست عمل کردن، با استادی درست کردن، بامهارت انجام دادن، اداره کردن، دستکاری کردن


دستکاری کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: manipulates, manipulating, manipulated
مشتقات: manipulative (adj.), manipulatively (adv.), manipulativeness (n.), manipulator (n.)
(1) تعریف: to handle or operate skillfully with the hands.
مترادف: handle, manage, wield
مشابه: brandish, command, control, employ, form, mold, ply, use, work

- He manipulated the clay to form a tiny sculpture.
[ترجمه محمدرضا جعفری] او با مهارت از خاک رس ، یک تندیس کوچک ساخت
[ترجمه ترگمان] او گل رس را دستکاری کرد تا یک مجسمه کوچک بسازد
[ترجمه گوگل] او رس را به دست آورد تا یک مجسمه کوچک ایجاد کند
- Do you know how to manipulate the controls?
[ترجمه Ali] آیا می دانیدکه چگونه می شود این کنترل ها را دستکاری کرد؟
[ترجمه ترگمان] آیا می دانید که این کنترل ها را دستکاری کنید؟
[ترجمه گوگل] آیا می دانید که چگونه کنترل ها را دستکاری کنید؟

(2) تعریف: to manage, influence, or use skillfully to achieve a desired end.
مترادف: maneuver, wangle
مشابه: engineer, exploit, finagle, finesse, intrigue

- The parents manipulated their son into marrying this woman so that they could establish ties with her wealthy family.
[ترجمه ترگمان] پدر و مادرش پسر خود را به ازدواج با این زن هدایت کردند تا بتوانند پیوندهای محکمی با خانواده ثروتمند خود برقرار کنند
[ترجمه گوگل] والدین پسرش را به ازدواج با این زن سوق دادند تا بتوانند با خانواده ثروتمند خود ارتباط برقرار کنند

(3) تعریف: to tamper with or adjust to one's own advantage, esp. by devious means.
مترادف: doctor, fix, fudge, juggle, rig, tamper with, wangle
مشابه: alter, fake, falsify, finagle, pack, trump up

- He manipulated the figures in his report to make it appear more impressive.
[ترجمه ترگمان] او ارقام را در گزارش خود دستکاری کرد تا به نظر موثرتر برسد
[ترجمه گوگل] او این ارقام را در گزارش خود دستکاری کرد تا آن را بسیار چشمگیر کند

• handle or operate with the hands; influence, manage, control; adapt or change to suit one's purpose
if you manipulate people, you cause them to behave in the way that you want them to; used showing disapproval.
if you manipulate an event, you control it to produce a particular result; used showing disapproval.
if you manipulate a piece of equipment, you control it in a skilful way; a formal use.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] برزیدن، پردازش کردن

مترادف و متضاد

اداره کردن (فعل)
address, execute, operate, conduct, direct, man, moderate, manage, manipulate, administer, run, rule, wield, administrate, keep, steer, helm, chairman, preside, engineer, officiate, stage-manage

دستکاری کردن (فعل)
manipulate, retouch

با دست عمل کردن (فعل)
manipulate

با استادی درست کردن (فعل)
manipulate

بامهارت انجام دادن (فعل)
manipulate

maneuver, handle physically


Synonyms: employ, feel, finger, form, manage, mold, operate, ply, shape, swing, thumb, use, wield, work


Antonyms: leave alone


change to suit one’s desire


Synonyms: beguile, conduct, control, direct, engineer, exploit, finagle, finesse, guide, handle, influence, jockey, machinate, maneuver, massage, mold, negotiate, play, play games, pull strings, pull wires, push around, shape, steer, upstage, use


جملات نمونه

The police report had been manipulated.

گزارش پلیس دستکاری شده بود.


1. Scientists must know how to manipulate their microscopes.
دانشمندان باید بدانند که چگونه از میکروسکوپ های خود استفاده کنند

2. While Mr. Baird manipulated the puppets, Fran spoke to the audience.
وقتی آقای "بایرد" عروسک های خیمه شب بازی را با مهارت با دست تکان می داد، "فرن" با تماشاچی ها صحبت می کرد

3. The wounded pilot manipulated the radio dial until he made contact.
وقتی آقای "بایرد" عروسک های خیمه شب بازی را با مهارت با دست تکان می داد، "فرن" با تماشاچی ها صحبت می کرد

4. to manipulate a situation to satisfy one's greed
برای اقناع حرص و آز خود از موقعیت بهره گیری کردن

5. to manipulate in election
در انتخابات تقلب کردن

6. groups who manipulate prices
گروه هایی که با دغل کاری قیمت ها را تعیین می کنند

7. she knew how to manipulate her husband's weaknesses
آن زن می دانست چگونه از نقاط ضعف شوهرش استفاده کند.

8. the monkey was trained to manipulate simple devices
به کار بردن ابزار ساده را به میمون آموخته بودند.

9. the retarded child found it difficult to manipulate a pencil
برای کودک عقب افتاده به کار بردن مداد دشوار بود.

10. Do you know how to manipulate a computer?
[ترجمه ترگمان]میدونی چطور یه کامپیوتر رو کنترل کنی؟
[ترجمه گوگل]آیا می دانید چگونه کامپیوتر را دستکاری کنید؟

11. As a politician, he knows how to manipulate public opinion.
[ترجمه محمدرضا جعفری] به عنوان یک سیاستمدار می داند چطوری افکار عمومی را با نیرنگی کنترل کند.
[ترجمه ترگمان]او به عنوان یک سیاست مدار می داند چگونه افکار عمومی را دستکاری کند
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک سیاستمدار می داند که چگونه با افکار عمومی دستکاری می کند

12. Primitive man quickly learned how to manipulate tools.
[ترجمه ترگمان]انسان های اولیه به سرعت یاد گرفتند چطور ابزارها را دستکاری کنند
[ترجمه گوگل]انسان ابتدایی به سرعت یاد گرفت که چگونه ابزارها را دستکاری کند

13. She uses her charm to manipulate people.
[ترجمه پوریا] او از طلسم خود برای کنترل کردن مردم استفاده میکند .
[ترجمه ترگمان]او از افسون خود برای دستکاری کردن مردم استفاده می کند
[ترجمه گوگل]او از جذابیت خود برای دستکاری مردم استفاده می کند

14. She knows how to manipulate the audience.
[ترجمه پوریا] او میداند چگونه حضار را کنترل کند .
[ترجمه ترگمان]او می داند چطور شنوندگان را دستکاری کند
[ترجمه گوگل]او می داند چگونه مخاطبان را دستکاری کند

15. Chimps are able to manipulate objects with a high degree of precision.
[ترجمه ترگمان]chimps قادر به دستکاری اشیا با درجه بالایی از دقت هستند
[ترجمه گوگل]شامپانزه ها قادر به دستکاری اشیا با درجه بالایی از دقت هستند

16. It is a simple matter to manipulate such a situation.
[ترجمه ترگمان]این یک موضوع ساده برای دستکاری چنین وضعیتی است
[ترجمه گوگل]این یک مسئله ساده برای دستکاری چنین وضعیتی است

17. The computer can manipulate massive amounts of data.
[ترجمه پوریا] کامپیوتر میتواند حجم عظیمی از داده هارا اداره کند .
[ترجمه ترگمان]کامپیوتر می تواند حجم عظیمی از داده ها را دستکاری کند
[ترجمه گوگل]کامپیوتر می تواند مقدار زیادی داده را دستکاری کند

18. You can integrate text with graphics and manipulate graphic images.
[ترجمه ترگمان]شما می توانید متن را با گرافیک یکپارچه کنید و تصاویر گرافیکی را دستکاری کنید
[ترجمه گوگل]شما می توانید متن با گرافیک و ادغام تصاویر گرافیکی را ادغام کنید

19. The thought that any parent would manipulate their child into seeking fame just appalled me.
[ترجمه ترگمان]این فکر که هر پدر و مادری کودک خود را در جستجوی شهرت دستکاری خواهد کرد، مرا به وحشت انداخت
[ترجمه گوگل]فکر کردم که هر پدر و مادر فرزند خود را به جستجوی شهرت دست می دهد، من فقط ناامید شدم

20. He quickly learned how to manipulate the controls of a plane.
[ترجمه پوریا] او سریعا یاد گرفت چگونه کنترل هواپیمارا به دست بگیرد .
[ترجمه ترگمان]او سریعا یاد گرفت که چطور کنترل های یک هواپیما را دستکاری کند
[ترجمه گوگل]او به سرعت یاد گرفت که چگونه دستکاری کنترل هواپیما

21. The program can produce and manipulate text and graphics.
[ترجمه ترگمان]این برنامه می تواند متن و متن را دستکاری و دستکاری کند
[ترجمه گوگل]این برنامه می تواند متن و گرافیک را تولید و دستکاری کند

The retarded child found it difficult to manipulate a pencil.

برای کودک عقب‌افتاده به کار بردن مداد دشوار بود.


The monkey was trained to manipulate simple devices.

به کار بردن ابزار ساده را به میمون آموخته بودند.


He was an expert both in manipulating the dialectic processes and in applying them to theology.

او در پردازش فرآیندهای دیالکتیکی و همچنین در به کار زدن آنها در الهیات استاد بود.


Providence has manipulated events to this end.

مشیت الهی عاقبت کار را چنین ترتیب داده‌است.


to manipulate in election

در انتخابات تقلب کردن


to manipulate a situation to satisfy one's greed

برای اقناع حرص و آز خود از موقعیت بهره‌گیری کردن


She knew how to manipulate her husband's weaknesses.

آن زن می‌دانست چگونه از نقاط ضعف شوهرش استفاده کند.


Groups who manipulate prices.

گروه‌هایی که با دغل‌کاری قیمت‌ها را تعیین می‌کنند.


He has manipulated the accounts.

او در حساب‌ها دست برده‌است.


The text has been manipulated through the omission of passages.

با حذف تعدادی از عبارات، متن را مخدوش کرده‌اند.


پیشنهاد کاربران

فرمان دادن ( زیرکانه )

تأثیرگذاری

مدیریت

Get manipulated
بازیچه ی دست کسی شدن، ملعبه ٔ دست کسی شدن، به طوری که فرد اجازه دهد که هر جوری با او رفتار شود


Don't let yourself get manipulated like that
اجازه نده باهات هر جوری که می خوان رفتار کنن

کنترل

فریب

یکی از معنی هاش:
تحت کنترل خود درآوردن، توانایی رفتار با شخصی یا وسیله ای را داشتن

_ درمورد کاری یا احساسی، چیزی تدبیر به کار بردن ( تدبیر به کار بستن )
_ تغییر ایجاد کردن ( متناسب با اهداف شخصی )
انگولک کردن چیزی /
ماهرانه دستکاری کردن چیزی /
مورد استفاده قراردادن / گرفتن ( متناسب با اهداف شخصی )
رودست خوردن
مخدوش کردن

کار کردن، کار کردن با . . . .

کاربرد متنوع. استفاده از راه های مختلف

دستکاری ابزاری - کار گرفتن - دیگری را آلت دست قرار دادن - دست بردن استفاده ابزاری از دیگران - واژه به طور تحت الفظی بیشتر به معنی دست زدن یا دستکاری است و بیشتر برای زمانی استفاده می شود که کسی دیگری را بدون اینکه فرد بفهمد تحت تاثیر خود قرار داده و موجب می شود که بر طبق خواسته او عمل کند - هک کردن دیگری!


یعنی یه کسی که مردم رو برای انجام کاری تحریک میکنه یا خوب یا بد

ذهن کسی را زیرکانه تحت تاثیر قراردادن

تعریف کلی این واژه یعنی "انجام دادن عملی برای تغییر چیزی، بطوری که برای مخاطب آشکار نباشد. "
برای مثال رسانه ها یا افراد با نفوذ میتونن نتیجه انتخابات را " manipulate" کنند که به معنی "کنترل"، "اداره کردن" و یا به نوعی "تدبیر کردن" است، در حالی که در صندوق آرا به طور فیزیکی دست نمی برند و به همین دلیل استفاده از "دستکاری کردن" که در مفهوم پارسی به معنی "انجام یک کار به صورت فیزیکی و ملموس" هست تا حدی فاصله داره.

تغییر دادن به صورت غیر ملموس

تقلّب کردن

به طور ماهرانه کاری رو انجام دادن

ترغیب کردن، تشویق کردن، مجبور کردن، ( در کل ) تحت تاثیر قرار دادن

دست ورزی کردن

با توجه به بافت متن :
- کنترل کردن
- مدیریت کردن
- اداره کردن
- نظارت کردن
- به کار بردن/بستن
- استفاده کردن
- تاثیر گذاشتن


با توجه به تعریف خانم مهسا امینی گرامی که همه تعاریف کاملا درست است، عرض کنم که این کلمه در قدیم اصولا معنی اداره امور شهر و شهرداری بود، که منظور اداره شهری و مدیریت و به نوعی کنترل و نظارت شهری بود.
لذا همان مدیریت و نظارت و کنترل و هدایت کردن بهترین معنی این کلمه است

manoeuvre مانور دادن یا تمرین کردن
Operate به کار انداختن یا اداره کردن یا بهره برداری کردن
Influence نفوذ کردن یا تاثیر کردن بر
Harness مطیع کردن یا تحت کنترل در اوردن
و معنی اصلی همان دستکاری کردن است


سنت شکنی کردن

آلت دست قرار دادن

مدیریت نامحسوس

مثل موم در دست گرفتن ، کنترل کردن زیرکانه

دست انداختن، آلت دست قرار دادن، زیرکانه تحت تاثیر قرار دادن، زیرکانه فریب دادن

بازیچه کردن

manipulate signal = دستکاری و کنترل سیگنال

در پزشکی به معنای جا انداختن استخوان و مفصل

پردازش کردن - دستکاری کردن

سو استفاده کردن

درمورد اطلاعات و داده ها وقتی بکار بره بهترین معنی پردازش هست

گول زدن
فریب دادن

1. یه نفرو مجبور کنی دقیقا همونطور که تو میخوای فکر یا رفتار کنه ٬ توسط فریب و تاثیر ماهرانه ای که روش میذاری .
2. کار کردن ماهرانه با اطلاعات ٬ سازمان ها و. . . ٬ در جهت رسیدن به چیزی که میخوای .
3. استثمار / سواستفاده کردن

به کار بردن ، استفاده کردن
Humankind was also moving from making indiscriminate sounds toward
using language. Early humans learned how to manipulate their tongues and
other vocal organs to produce a range of sounds that came to be connected
symbolically with unique meanings.

انگولک کردن😕

سر کسی شیره مالیدن
ملعبه دست کسی شدن

=Manipulate sb
Control or influence sb, often in a dishonest way.

تقلب کردن، شیره سر کسی مالیدن.

ذهن مخاطب را زیرکانه و غیر محسوس تحت تاثیر قرار دادن و برای منظوری او را آلت دست کردن واز او بهره بردن.

producers who advertise, know how to manipulate people.
تولید کنندگانی که تبلیغ می کنند ( آگهی می دهند ) می دانند چگونه مردم را آلت دست قرار دهند.
مفهوم این است که در تبلیغاتشان ذهن مردم را غیرمحسوس تحت تاثیر قرار می دهند. ( تا آن ها برای خرید محصول اقدام کنند و کاری را که تولید کننده می خواهد انجام دهند ) .

to make someone think and behave exactly as you want them to, by skilfully deceiving or influencing them
تاثیر گذاشتن یا فریب دادن

to work skilfully with information, systems etc to achieve the result that you want
دستکاری کردن

مداخله

cambridge 16
A male bear called GoGo in Tennoji Zoo, Osaka, has even been observed making use of a tool to manipulate his environmant.

دستکاری کردن ( مدارک ، اطلاعات و . . . )
یکی دیگه از معانیش در فارسی معادل نداره که میشه "وادار کردن کسی با فریب"
Ali was manipulated to manipulate evidence
علی وادار شد ( با فریب ) به دستکاری کردن مدرک

تحت تاثیر قرار دادن و کنترل کردن کسی
با مهارت انجام دادن

⁦✔️⁩کار کردن با ( ماده ای ) ،
بکار بردن ( ماده ای )

While 📍manipulating📍 chemicals like lubricants, grease, solvents, etc. follow carefully the manufacturer’s
prescriptions

به بازی گرفتن

ماساژ دادن


کلمات دیگر: