ریتمیک
rhythmically
انگلیسی به فارسی
انگلیسی به انگلیسی
• with a regular beat, in the manner of having a cadence
جملات نمونه
1. the dancers gyrated rhythmically
رقصگران به طور موزونی چرخ می زدند.
2. the sound of oars dipping rhythmically
صدای پاروها که به طور موزونی در آب فرو می رفت.
3. They danced rhythmically, swaying their hips to the music.
[ترجمه موسی] آنها به طور موزون می رقصیدند و باسن خود را با موسیقی تکان می دادند.
[ترجمه ترگمان]می رقصیدند و hips را تکان می دادند[ترجمه گوگل]آنها به صورت ریتمیک رقص می کردند، با دست های خود را به موسیقی نوسان می کردند
4. They moved gracefully and rhythmically across the dance floor.
[ترجمه موسی] آنها با ظرافت و به طور هماهنگ در کف سالن رقص حرکت می کردند.
[ترجمه ترگمان]روی کف سالن رقص با وقار حرکت می کردند[ترجمه گوگل]آنها در فضای رقص با شکوه و ریتمیک حرکت کردند
5. She stood, swaying her hips, moving rhythmically.
[ترجمه موسی] او ایستاده بود ، باسن خود را تکان می داد و به طور موزون ( هماهنگ ) حرکت می کرد.
[ترجمه ترگمان]او ایستاد، پاهایش را تکان می داد و هماهنگ حرکت می کرد[ترجمه گوگل]او ایستاده بود، چرخش باسن او، حرکت ریتمیک
6. I remember a short, rhythmically complex passage patiently unpicked and reconstituted over half an hour.
[ترجمه ترگمان]یک دالان کوتاه و هماهنگ را به یاد می آورم
[ترجمه گوگل]من یک گذر کوتاه و ریتمیک پیچیده را به یاد می آورم که صبورانه ناپدید شده و بیش از نیم ساعت دوباره ساخته شده است
[ترجمه گوگل]من یک گذر کوتاه و ریتمیک پیچیده را به یاد می آورم که صبورانه ناپدید شده و بیش از نیم ساعت دوباره ساخته شده است
7. Now only the sea thunders rhythmically through the grotto, flinging up fans of salty spray.
[ترجمه ترگمان]و حالا فقط از میان غار غرش کنان از غار عبور می کند و بادبزن پر شور را بالا می اندازد
[ترجمه گوگل]در حال حاضر فقط رعد و برق دریایی از طریق غربت ریتمیک، طرفداران اسپری نمکی
[ترجمه گوگل]در حال حاضر فقط رعد و برق دریایی از طریق غربت ریتمیک، طرفداران اسپری نمکی
8. I breathe deeply and rhythmically, seeking Buddhist calm.
[ترجمه موسی] من به طور عمیق و به طور منظم نفس می کشم و در طلب آرامش بودایی هستم.
[ترجمه ترگمان]نفس عمیقی می کشم و به طور منظم نفس می کشم و بودایی را آرام می کنم[ترجمه گوگل]من عمیقا و ریتمیک نفس می کشم، به دنبال آرامش بودایی
9. Her fingers were jumping rhythmically, as if in spasm.
[ترجمه موسی] انگشتانش به صورت ریتمیک می پریدند ، انگار که دچار تشنج ( اضطراب ) شده باشد.
[ترجمه ترگمان]انگشتانش به طور منظم بالا و پایین می پرید، انگار که دچار تشنج شده باشد[ترجمه گوگل]انگشتانش به صورت ریتمیک پرید، مثل اینکه در اسپاسم بود
10. It was a jack snipe, bobbing rhythmically on green legs in the shallow water.
[ترجمه ترگمان]نوک دراز jack بود که روی پاهای سبز و کم عمق در آب بالا و پایین می رفت
[ترجمه گوگل]این یک جک اسلحه بود که به صورت ریتمیک بر پایه های سبز در آب کم عمق بود
[ترجمه گوگل]این یک جک اسلحه بود که به صورت ریتمیک بر پایه های سبز در آب کم عمق بود
11. The shadow was flowing rhythmically, putting him to sleep.
[ترجمه ترگمان]سایه به شکلی موزون روان بود و او را به خواب فرو می برد
[ترجمه گوگل]سایه ریتم جاری شد و او را به خواب برد
[ترجمه گوگل]سایه ریتم جاری شد و او را به خواب برد
12. At one point, half the company are banging rhythmically on a table like kids at a tea party.
[ترجمه ترگمان]در یک نقطه، نصف شرکت با هماهنگ کردن روی میز مثل بچه ها در یک مهمانی چای با یکدیگر هماهنگ می شوند
[ترجمه گوگل]در یک نقطه، نیمی از این شرکت به صورت ریتمیک بر روی یک میز مانند بچه ها در یک حزب چای کوبیدند
[ترجمه گوگل]در یک نقطه، نیمی از این شرکت به صورت ریتمیک بر روی یک میز مانند بچه ها در یک حزب چای کوبیدند
13. Jack de Bie's playing is rhythmically alive, thoughtful and passionate as required, with some particularly sensitive pedalling in evidence.
[ترجمه ترگمان]بازی جک د s به طور منظم، با تفکر و پر شور و هیجان، و برخی به خصوص حساس به شواهد و مدارک، هماهنگ و هماهنگ است
[ترجمه گوگل]بازی جک د بیو به صورت ریتمیک زنده، تفکر و پرشور مورد نیاز است، با برخی از پدیده های فوق العاده حساس در شواهد
[ترجمه گوگل]بازی جک د بیو به صورت ریتمیک زنده، تفکر و پرشور مورد نیاز است، با برخی از پدیده های فوق العاده حساس در شواهد
پیشنهاد کاربران
in a way that has a regular, repeated movement or beat
موزون
آهنگین
rhythmically ( adv ) = به طور موزون، به طور آهنگین، به طور منظم ، به صورت ریتمیک، به صورت هماهنگ، با حرکات منظم
Definition = به نحوی که دارای حرکت یا ضربان منظم ، مکرر باشد/
examples:
1 - Try to breathe deeply and rhythmically.
سعی کنید به صورت عمیق و به طور منظم نفس بکشید.
2 - The group rhythmically chanted, "No more cuts!"
گروه به طور هماهنگ شعار می دادند: "دیگر قطع نکنید!"
3 - The baby was breathing rhythmically.
کودک به طور منظم نفس می کشید.
4 - She had a rhythmically charged performance style.
او دارای یک سبک اجرایی موزون بود.
Definition = به نحوی که دارای حرکت یا ضربان منظم ، مکرر باشد/
examples:
1 - Try to breathe deeply and rhythmically.
سعی کنید به صورت عمیق و به طور منظم نفس بکشید.
2 - The group rhythmically chanted, "No more cuts!"
گروه به طور هماهنگ شعار می دادند: "دیگر قطع نکنید!"
3 - The baby was breathing rhythmically.
کودک به طور منظم نفس می کشید.
4 - She had a rhythmically charged performance style.
او دارای یک سبک اجرایی موزون بود.
کلمات دیگر: