کلمه جو
صفحه اصلی

baggage


معنی : چمدان، بار و بنهء مسافر، بارسفر
معانی دیگر : چمدان(ها)، جامه دان(ها)، اسباب سفر، توشه، باروبنه، (ارتش) ابزار و تدارکات، آمادها، فاحشه، جنده، روسپی، دختر پررو و بی ادب، بی حیا، دختر مل و مست، دختری که دنده اش می خارد

انگلیسی به فارسی

بار و بنه مسافر، چمدان، بار سفر


بار سفر، چمدان، بار و بنهء مسافر، بارسفر


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: suitcases, bags, and other articles used to carry belongings during travel; luggage.
مشابه: luggage

(2) تعریف: the portable supplies of an army.

(3) تعریف: unnecessary and burdensome things or ideas.

- He tried to rid himself of the baggage of his life.
[ترجمه ترگمان] می کوشید تا از شر وسایل زندگی خود خلاص شود
[ترجمه گوگل] او سعی کرد از چمدان زندگی اش خلاص شود

• cargo, parcels; military equipment; naughty girl
your baggage consists of the suitcases and bags that you take with you when you travel.

مترادف و متضاد

gear


چمدان (اسم)
kist, valise, baggage, suitcase, kit, portmanteau

بار و بنهء مسافر (اسم)
baggage, luggage

بارسفر (اسم)
baggage, luggage

Synonyms: accoutrements, bags, belongings, carry-on, effects, equipment, fortnighter, gear, impedimenta, luggage, overnighter, paraphernalia, parcels, slough, suitcases, things, tote, tote bag, trappings, two-suiter


جملات نمونه

1. When Wait unpacked his baggage, he found he had forgotten his radio.
وقتی "والت" چمدانش را باز کرد، متوجه شد که رادیواش را فراموش کرده بود

2. Mrs. Montez checked her baggage at the station and took the children for a walk.
خانم "مونتز" چمدانش را در ایستگاه تحویل داد و بچه ها را به گردش برد

3. The modern army cannot afford to be slowed up with heavy baggage.
ارتش مدرن نباید با تجهیزات سنگین به آهستگی حرکت کند

4. bag and baggage
(عامیانه) همه ی مایملک،کاملا،تمام و کمال،بودونبود

5. did you check in your baggage
چمدان های خود را تحویل دادی ؟

6. i stored the suitcase in the baggage room of the station for six days
چمدان را شش روزه در انبار ایستگاه به امانت سپردم.

7. The baggage was properly roped up and conveyed to the airport.
[ترجمه ترگمان]چمدان ها به خوبی از هم جدا شدند و به فرودگاه منتقل شدند
[ترجمه گوگل]غرفه به طور صحیح روت شده و به فرودگاه منتقل شد

8. Please deliver the baggage to my hotel as soon as you have located it.
[ترجمه ترگمان]لطفا وسایل را به محض اینکه در آن قرار گرفتید به هتل من تحویل دهید
[ترجمه گوگل]لطفا محموله را به هتل خود منتقل کنید، همانطور که شما آن را پیدا کرده اید

9. I will call a baggage carrier to help me.
[ترجمه diana] من به به یک حامل بار زنگ میزنم تا به من کمک کند
[ترجمه ترگمان]من به a زنگ می زنم که به من کمک کنه
[ترجمه گوگل]من یک حامل بار را برای کمک به من تماس خواهم داد

10. The inspector chalked O. K. on my baggage.
[ترجمه ساچ] بازرس با گچ روی بار من نوشت O. K.
[ترجمه ترگمان]بازرس به فکر افتاد که او را به روی خود نگه دارد کی؟ روی چمدون هام
[ترجمه گوگل]بازرس چیپس O K در غرفه من

11. He identified his baggage among hundreds of others.
[ترجمه ترگمان]او بارو بنه خود را در میان صدها نفر دیگر شناسایی کرد
[ترجمه گوگل]او غرفه خود را در میان صدها نفر دیگر شناسایی کرد

12. She is a cute little baggage.
[ترجمه ترگمان] اون یه بچه کوچولوی بامزه - ه
[ترجمه گوگل]او یک غریبه کوچک است

13. Check your baggage in at the desk.
[ترجمه فاطمه بنی علی] چمدان های خود را روی میز تحویل دهید
[ترجمه ترگمان] baggage رو چک کن
[ترجمه گوگل]چمدان خود را در میز خود چک کنید

14. He took a gun through baggage control to highlight the lax security.
[ترجمه ترگمان]او یک تفنگ را از طریق کنترل کوله باری برداشت تا امنیت بی قید و بند را مشخص کند
[ترجمه گوگل]او یک اسلحه را از طریق کنترل غنیمت گرفت تا امنیت پایین را برجسته کند

15. He cast away his baggage and fled to Shanghai.
[ترجمه ترگمان]He را کنار زد و به شانگهای گریخت
[ترجمه گوگل]او چمدان خود را برداشت و به شانگهای فرار کرد

16. She is such a cute baggage.
[ترجمه ترگمان] اون خیلی با نمکه
[ترجمه گوگل]او چنین چمدانی ناز است

17. There is a surcharge for excess baggage.
[ترجمه ترگمان]a اضافی برای باره ای اضافی وجود دارد
[ترجمه گوگل]هزینه اضافی برای بار اضافی وجود دارد

18. We had to pay excess baggage.
[ترجمه ترگمان]ما باید ذخیره اضافی رو پرداخت می کردیم
[ترجمه گوگل]ما مجبور بودیم بار اضافی را بپردازیم

19. Our progress was embarrassed by lots of baggage.
[ترجمه Shirinbahari] پیشرفت ما با نظرات و عقایدزیادی خجالت آور شد.
[ترجمه ترگمان]پیشرفت ما توسط یه عالمه بار خجالت کشیده شده بو
[ترجمه گوگل]پیشرفت ما توسط بسیاری از غرفه ها خجالت زده شد

20. Insure your baggage before you leave home.
[ترجمه ساچ] قبل از ترک خانه وسایل خود را بیمه کنید
[ترجمه ترگمان]قبل از اینکه از خونه بری وسایلت رو جمع کن
[ترجمه گوگل]قبل از ترک خانه، بیمه خود را بپوشانید

Did you check in your baggage?

چمدانهای خود را تحویل دادی؟


پیشنهاد کاربران

چمدان . کیف دستی

کیف دستی چمدان

پیشداوری
Religion has a lot of baggage
مذهب پیشداوری زیادی دارد

ساک، چمدان

چمدان
luggage

the beliefs and feelings that influence how you think and behave:
اعتقادات و احساساتی که بر نحوه تفکر و رفتار شما تاثیر می گذارند

بار و بندیل

تجربه ی بد در گذشته

تجربیات
مفروضات
نگرش
past experiences or long - held attitudes perceived as burdensome encumbrances.
"the emotional baggage I'm hauling around"

فکر میکنم � مهمات جنگی� هم معنی بده. . .

پیش داوری کردن.

بار و بندیل ( عامیانه )

چمدان ها . چون اسم جمع هست

عقدۀ روحی
بار عاطفی منفی


کلمات دیگر: