کلمه جو
صفحه اصلی

adjoin


معنی : مجاور بودن، افزودن، پیوستن، متصل شدن، متصل کردن، وصلت دادن، پیوسته بودن
معانی دیگر : متصل بودن، هم کنار کردن یا شدن، هم مرز بودن یا کردن، به هم پیوسته کردن، ضمیمه کردن، مجاور بودن به، پیوسته بودن به

انگلیسی به فارسی

پیوستن، متصل کردن، وصلت دادن، مجاور بودن(به)،پیوسته بودن(به)، افزودن، متصل شدن


متصل، متصل شدن، متصل کردن، پیوستن، وصلت دادن، مجاور بودن، پیوسته بودن، افزودن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: adjoins, adjoining, adjoined
• : تعریف: to be next to; abut.
مشابه: abut, butt, join, neighbor, touch

- Our lawn adjoins the one next door.
[ترجمه ترگمان] چمن ما به سمت در بعدی منتهی می شد
[ترجمه گوگل] چمن ما در کنار یک در کنار هم قرار دارد
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to be connected.
مشابه: abut, bound, butt, neighbor, touch

- The two hotel rooms adjoined.
[ترجمه ترگمان] دو اتاق هتل در مجاورت آن ها قرار داشت
[ترجمه گوگل] دو اتاق هتل کنار هم قرار گرفته اند

• touch; be next to, border on; attach, join
if one room, place, or object adjoins another, the two are next to each other; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] ملحق کردن، ضمیمه کردن، وصل کردن، منضم کردن

مترادف و متضاد

مجاور بودن (فعل)
abut, adjoin, border, bound

افزودن (فعل)
inset, increase, adjoin, add, enhance, augment, append, eke, subjoin, aggrandize, amplify, put on, imp, preponderate, redouble

پیوستن (فعل)
adhere, adjoin, associate, annex, couple, attach, affix, sort, meet, join, ally, affiliate, connect, catenate, weld, cleave, cement, cling, conjoin, consociate

متصل شدن (فعل)
adjoin, draw on

متصل کردن (فعل)
adjoin, join, connect, link, pin, colligate, apply, catenate, joggle

وصلت دادن (فعل)
adjoin, match, unite

پیوسته بودن (فعل)
adjoin

be next to


Synonyms: abut, approximate, be adjacent to, border, butt, communicate, connect, join, lie, lie beside, link, neighbor, touch, verge


attach


Synonyms: add, affix, annex, append, combine, connect, couple, interconnect, join, link, unite


Antonyms: detach


جملات نمونه

1. The stables adjoin the west wing of the house.
[ترجمه ترگمان]اصطبل ها در مجاورت ضلع غربی خانه قرار داشت
[ترجمه گوگل]اصطبل ها در قسمت بالایی خانه قرار دارند

2. The two houses adjoin.
[ترجمه ترگمان]دو خانه مجاور
[ترجمه گوگل]دو خانه در کنار یکدیگر قرار دارند

3. It's at this point that these three neighbourhoods adjoin.
[ترجمه ترگمان]در این نقطه است که این سه همسایه مجاور هستند
[ترجمه گوگل]این در حالیست که این سه محله در کنار هم قرار دارند

4. Our two houses adjoin.
[ترجمه ترگمان]در همسایگی ما دو خانه است
[ترجمه گوگل]دو خانه ما در کنار یکدیگر قرار دارند

5. Accordingly we adjoin G1 to our system also.
[ترجمه ترگمان]بر این اساس ما adjoin را به سیستم خود اضافه می کنیم
[ترجمه گوگل]بر این اساس ما G1 را به سیستم ما نیز وصل می کنیم

6. Putting golf, and amusements almost adjoin the site.
[ترجمه ترگمان]قرار دادن گلف و سرگرمی ها تقریبا در همسایگی این سایت قرار دارد
[ترجمه گوگل]قرار دادن گلف و سرگرمی تقریبا به سایت متصل می شود

7. Sam: Hm. You can't altercate adjoin that. How could we live with ourselves if we let that appear? And just because we capital more money.
[ترجمه ترگمان]هوم تو نمی تونی با این موضوع کنار بیای چطور میتونیم با خودمون زندگی کنیم اگه بذاریم این اتفاق بیفته؟ و فقط به خاطر اینکه ما پول بیشتری داریم
[ترجمه گوگل]سام هام شما نمیتوانید با آن کنار بیایید چگونه می توانیم با خودمان زندگی کنیم اگر اجازه دادیم که ظاهر شود؟ و فقط به این دلیل که ما سرمایه بیشتر پول

8. North is adjacent with Angola, Zambia, east, south adjoin Botswana and south Africa the west Atlantic.
[ترجمه ترگمان]کره شمالی در مجاورت آنگولا، زامبیا، شرق، جنوب همسایه بوتسوانا و آفریقای جنوبی در غرب اقیانوس اطلس قرار دارد
[ترجمه گوگل]شمال با آنگولا، زامبیا، شرق، جنوب در کنار بوتسوانا و جنوب آفریقا در غرب آتلانتیک مجاور است

9. Its northern suburbs adjoin Staffordshire, and its southern and southwestern suburbs border on Hereford and Worcester.
[ترجمه ترگمان]در مجاورت Staffordshire قرار دارد و مرز جنوبی و جنوب غربی آن در Hereford و ووستر قرار دارد
[ترجمه گوگل]حومه های شمالی آن در نزدیکی استافوردشایر قرار دارد و حومۀ جنوب و جنوب غربی آن در جورج فورد و ورچستر مرزی است

10. Generally this means having only adjoin the word or words that it limits.
[ترجمه ترگمان]به طور کلی این به این معنی است که تنها در مجاورت کلمه یا کلمات قرار دارد که آن را محدود می کند
[ترجمه گوگل]به طور کلی این بدان معنی است که تنها با کلمه یا کلمات که آن را محدود می کند در کنار هم قرار گیرند

11. Section of an integrated chip. Adjoin with other sections.
[ترجمه ترگمان]بخش یک چیپ یکپارچه adjoin با بخش های دیگر
[ترجمه گوگل]بخش یک تراشه یکپارچه همراه با بخش های دیگر

12. It is forbidden to adjoin to a postcard any sample of merchandise.
[ترجمه ترگمان]قرار است در مجاورت یک کارت پستالی هر نمونه کالای شما قرار گیرد
[ترجمه گوگل]ممنوع است که هر نمونه ای از کالا را به یک کارت پستال وصل کنید

13. Canada and Mexico adjoin the United States of America.
[ترجمه ترگمان]کانادا و مکزیک در مجاورت ایالات متحده آمریکا قرار دارند
[ترجمه گوگل]کانادا و مکزیک در کنار ایالات متحده آمریکا قرار دارند

14. I adjoin a copy of my lawyer's letter.
[ترجمه ترگمان]من یک نسخه از نامه وکیلم را می خواهم
[ترجمه گوگل]من به یک کپی از نامه وکیل من پیوستم

15. If the enclosing sides adjoin each other[sentence dictionary], the area should be properly vented.
[ترجمه ترگمان]اگر طرفین در مجاورت یکدیگر قرار بگیرند [ فرهنگ لغت [ جمله ]، این ناحیه باید به درستی تخلیه شود
[ترجمه گوگل]اگر طرفهای محصور به یکدیگر متصل شوند [واژه فرهنگ لغت]، منطقه باید به درستی تخلیه شود

His room adjoins mine.

اتاق او چسبیده به اتاق من است.


Our shops are adjacent but not adjoining.

دکان‌های ما مجاورند؛ ولی به هم متصل نیستند.


پیشنهاد کاربران

to add or attach by joining - ibid


مجاور بودن، کنار چیزی بودن


کلمات دیگر: