کلمه جو
صفحه اصلی

profundity


معنی : عمق، ژرفا
معانی دیگر : ژرفا، عمق

انگلیسی به فارسی

عمق، ژرفا


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: profundities
(1) تعریف: the state or condition of being profound; depth.

(2) تعریف: that which is intellectually profound.
متضاد: commonplace
مشابه: depth

- The book is entertaining but there is little profundity.
[ترجمه ترگمان] کتاب سرگرم کننده است اما عمق کمی وجود دارد
[ترجمه گوگل] کتاب سرگرم کننده است، اما کمی عمیق وجود دارد

• deepness, reconditeness; abstractness, quality of having deep meaning
profundity is great intellectual depth and understanding; a formal word.
if you refer to the profundity of a feeling, experience, change, or so on, you mean that it is deep, powerful, or serious; a formal word.
a profundity is a remark that shows great intellectual depth and understanding; a formal word.

مترادف و متضاد

عمق (اسم)
depth, profundity, profoundness

ژرفا (اسم)
depth, profundity

جملات نمونه

1. The profundity of this book is achieved with breathtaking lightness.
[ترجمه ترگمان]عمق این کتاب با سبکی نفس گیر به دست می آید
[ترجمه گوگل]عمیق بودن این کتاب با نوردهی خیره کننده ای به دست می آید

2. He pretended profundity by eye - beamings at people.
[ترجمه ترگمان]اون به مردم فکر می کرد که عمق چشم مردم رو جلب کرده
[ترجمه گوگل]او گمانه زدگی عمیق توسط مردم - چشم انداز

3. He lacked profundity and analytical precision.
[ترجمه ترگمان]او precision عمیق و تحلیلی نداشت
[ترجمه گوگل]او فاقد دقت و دقت تحلیلی بود

4. He impressed his audience by the profundity of his knowledge.
[ترجمه ترگمان]او تحت تاثیر دانش و دانش او قرار گرفت
[ترجمه گوگل]او تحت تأثیر عمیق دانش خود قرار گرفت

5. The cartoon version lacks the profundity of the original text.
[ترجمه ترگمان]نسخه کارتونی آن عمق متن اصلی را ندارد
[ترجمه گوگل]نسخه کارتونی فاقد متن اصلی است

6. This is an error of great profundity.
[ترجمه ترگمان]این خطای عمیقی است
[ترجمه گوگل]این یک خطای عمیق است

7. He didn't understand the profundity of Estabrook's pain; he was too chilly, too remote.
[ترجمه ترگمان]او عمق درد s را درک نمی کرد؛ او بیش از حد سرد بود، خیلی دور از دسترس بود
[ترجمه گوگل]او عمیق بودن درد Instrook را درک نمی کرد؛ او خیلی سرد بود، خیلی از راه دور

8. That is to say that conceptual profundity must be balanced by clarity of content and simplicity of form.
[ترجمه ترگمان]لازم به ذکر است که عمق مفهومی باید با وضوح محتوا و سادگی شکل متعادل شود
[ترجمه گوگل]بدین معنی است که عمق مفهومی باید با وضوح محتوا و سادگی فرم سازگار باشد

9. Fairy tales have a surprising profundity.
[ترجمه ترگمان] داستان های پریان، عمق زیادی دارن
[ترجمه گوگل]افسانه ها عمیق شگفت انگیز هستند

10. With an integration of current events with historical profundity, of the courage for exposure and criticism with narrative exquisiteness, and of the incisiveness of relevant issues wit.
[ترجمه ترگمان]با ادغام رویداده ای فعلی با عمق تاریخی، از شهامت افشا و انتقاد با exquisiteness روایت، و از the موضوعات مربوط به موضوعات مرتبط
[ترجمه گوگل]با ادغام رویدادهای کنونی با عمق تاریخی، شجاعت برای قرار گرفتن در معرض و انتقاد با نفس و روایت و تیزه کردن مسائل مربوط به آن

11. The contrariety and profundity in the narration of "the sick child" are worth paying close attention to.
[ترجمه ترگمان]عمق و عمق روایت \"بچه بیمار\" ارزش توجه بیشتری به آن دارد
[ترجمه گوگل]تناقض و عمیق در روایت 'کودک بیمار' ارزش توجه دقیق به آن دارد

12. The Chinese's sex is aesthetic apt reservation and profundity, avoid coltish with superficial, it emphasizes self-respect, self-love, it makes the nature of people more good.
[ترجمه ترگمان]جنس چینی از نظر زیبایی شناختی، reservation و عمیق است، و از coltish با سطحی اجتناب می کند، بر خود احترام، خود - عشق تاکید می کند و باعث می شود که ماهیت مردم بیشتر شود
[ترجمه گوگل]جنس چینی ها، زیبایی شناسی، نظم و ترتیب مناسب و عمیق است، از عجیب و غریب با سطحی جلوگیری می کند، بر عزت نفس، عشق ورزیدن خود تأکید می کند، و ماهیت افراد را بهتر می کند

13. Here, you can subtly savor the profundity of its unique history.
[ترجمه ترگمان]در اینجا، می توانید با زیرکی عمیق تاریخ منحصر به فرد آن را بچشید
[ترجمه گوگل]در اینجا، شما می توانید غرور تاریخچه منحصر به فرد خود را مزه و طعم

14. Alice Walker's writing abounds with originality and profundity.
[ترجمه ترگمان]نوشته های الیس پر از ابتکار و عمق و عمق فراوان است
[ترجمه گوگل]نوشتن آلیس واکر با اصالت و گستردگی فراوان است

15. Marxist economic cycle theory has more profundity meanings.
[ترجمه ترگمان]نظریه چرخه اقتصادی مارکسیست معانی عمیق تری دارد
[ترجمه گوگل]تئوری چرخه اقتصادی مارکسیسم دارای معانی عمیق تر است

پیشنهاد کاربران

درک فکری
درک قلب ، ( درک عمق قلب ) عاشق
( پرفسور درک عشق قلب )
prof love fathom heart
You know
؟What do i think
To the profundity of your true love
You are the only love you love me
You are my only love
میدانی
به چی فکر میکنم ؟
به عمق عشق خالصانه ی تو
تو تنها عشقی هستی که مرا دوست دارد
تو تنها عشق من هستی
The depth of pure is love with kindess
عمق عشق خالصانه با مهربانی است

ژرف نگری

profundity ( noun ) = مفاهیم عمیق عمق فکری، عمق دانش، غایت، دانش زیاد/عمق بینش، ژرف اندیشی، درک عالی/ژرفای، گودی/پیچیدگی/شدت احساس یا اعتقاد/مفاهیم پیچیده یا عمیق ( ریاضیات )

Definition = ویژگی نشان دادن درک واضح و عمیق از مسائل جدی/اظهارنظر یا فکری که درک بزرگی را نشان می دهد یا قصد دارد نشان دهد/

the profundity of his remarks = عمق اظهارات او

examples:
1 - We would sit up all night exchanging profundities.
ما تمام شب می نشستیم و مفایهم عمیق ( ریاضیات ) را رد و بدل می کردیم.
2 - Certainly the subtleties and profundities that are now discovered in it were not noticed by the reviewers.
مطمئناً ظرافت ها ومفاهیم عمیقی که اکنون در آن کشف شده است مورد توجه داوران قرار نگرفته است.
3 - He made a very good point when he said that mobility and profundity are almost incompatible.
او وقتی گفت که تحرک و عمق فکری تقریباً ناسازگار هستند ، به نکته بسیار خوبی اشاره کرد.


کلمات دیگر: