کلمه جو
صفحه اصلی

internalize


معنی : درونی کردن، داخلی کردن، باطنی ساختن
معانی دیگر : (اندیشه یا رسم یا ارزش ها و غیره ی دیگران را) پذیرفتن و نهادی کردن، باطن گیر کردن، درونگیر کردن، ذاتی کردن، ملکه کردن

انگلیسی به فارسی

درونی کردن، باطنی ساختن، داخلی کردن


درونی کردن، داخلی کردن، باطنی ساختن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: internalizes, internalizing, internalized
مشتقات: internalization (n.)
• : تعریف: to make internal, esp. to hold in or to incorporate into one's personality, attitude, or system of beliefs.
متضاد: externalize

• make internal; incorporate within oneself (also internalise)
if you internalize something such as a belief or a set of values, you make it become a part of your attitude or way of thinking; a formal word.

مترادف و متضاد

درونی کردن (فعل)
internalize

داخلی کردن (فعل)
internalize

باطنی ساختن (فعل)
internalize

جملات نمونه

1. Minority groups tend to internalize the values of the dominant society.
[ترجمه میلاد علی پور] اقلیت ها معمولا ارزشهای جامعه ی غالب را فرا می گیرند/می پذیرند
[ترجمه ترگمان]گروه های اقلیت تمایل دارند ارزش های جامعه غالب را درونی کنند
[ترجمه گوگل]گروههای اقلیت تمایل دارند که ارزشهای جامعه غالب را درونی کنند

2. Women tend to internalize all their anxiety and distress - men hit out.
[ترجمه ترگمان]زنان تمام اضطراب و اضطراب خود را درونی می کنند
[ترجمه گوگل]زنان تمایل دارند که تمام اضطراب و اضطراب خود را درونی کنند - مردان از بین رفته اند

3. Girls tend to internalize their fears, sometimes to the point of making themselves sick.
[ترجمه ترگمان]دخترها تمایل دارند که ترس خود را درونی کنند و گاهی اوقات خود را بیمار می کنند
[ترجمه گوگل]دختران تمایل دارند که ترس خود را درونی کنند، گاهی اوقات تا جایی که بیمار می شوند

4. In welfare economics we are taught that to internalize externalities by appropriate contracts is socially desirable.
[ترجمه ترگمان]در اقتصاد اجتماعی ما به ما یاد می دهیم که تا درونی سازی اثرات جانبی از طریق قراردادهای مناسب، از نظر اجتماعی مطلوب است
[ترجمه گوگل]در اقتصاد رفاهی ما آموزش می دهیم که برای برون رفت از منافع خارجی با قراردادهای مناسب، از نظر اجتماعی مطلوب است

5. Internalize the great spirit and you will avoid evil and do the right thing for yourself and those around you.
[ترجمه ترگمان]روح بزرگ و تو از شر شیطان پرهیز می کنند و کار درست را برای خودت و این دور و بر خودت انجام می دهی
[ترجمه گوگل]درونی کردن روح بزرگ و شما از شر بدی خواهید کرد و کارهای خوبی برای خود و کسانی که در اطراف شما هستند را انجام می دهید

6. The emission charge is an effective method to internalize the externalized problem of environment.
[ترجمه ترگمان]بار انتشار یک روش موثر برای درونی کردن مشکل externalized شده محیط است
[ترجمه گوگل]اتهام انتشار یک روش موثر برای درونی کردن مشکل بیرونی محیط است

7. Help them internalize what developmental psychologists call an incremental theory of intelligence—a perspective that associates the road to mastery with effort and overcoming adversity.
[ترجمه ترگمان]به آن ها کمک کنید تا چیزی را درونی کنند که روانشناسان رشد آن را یک نظریه افزایشی از هوش می نامند - دیدگاهی که راه را برای تسلط بر مشکلات و غلبه بر بدبختی در مسیر هدایت می کند
[ترجمه گوگل]کمک به آنها در درک آنچه روانشناسان توسعه می گیرند، یک نظریه افزایشی در زمینه هوش است - یک چشم انداز که راه را برای تسلط بر تلاش و غلبه بر ناسازگاری مرتبط می کند

8. Resilient people seem to externalize blame and internalize success.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که افراد Resilient موفقیت درونی و درونی خود را درک می کنند
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد افراد انعطاف پذیر، سرزنش می کنند و موفقیت را درونی می کنند

9. One basic function of systems is to internalize the externalities and dispose social conflicts.
[ترجمه ترگمان]یکی از وظایف اصلی سیستم ها، درونی سازی اثرات جانبی و dispose های اجتماعی است
[ترجمه گوگل]یک عملکرد اساسی سیستم ها این است که درونی کردن اثرات خارجی و تضاد اجتماعی قرار گیرند

10. Compensation is the key point to internalize the externalities of the non - industrial ecological forest.
[ترجمه ترگمان]جبران، نقطه کلیدی درونی سازی اثرات جانبی و درونی جنگل های اکولوژیکی غیر صنعتی است
[ترجمه گوگل]جبران خسارت، نقطه عطفی برای درونی کردن اثرات خارجی جنگل های زیست محیطی غیر صنعتی است

11. Read and internalize the systems of energy.
[ترجمه ترگمان]سیستم های انرژی را مطالعه و درونی کنید
[ترجمه گوگل]سیستم های انرژی را بخوانید و درونی کنید

12. He had not expected the people so readily to internalize the values of democracy.
[ترجمه ترگمان]او انتظار نداشت که مردم به این آسانی ارزش های دموکراسی را درونی کنند
[ترجمه گوگل]او انتظار نداشت که مردم به راحتی ارزش های دموکراسی را درونی کنند

13. We have done little to consider how new members entering the religious life nowadays can internalize the attitudes they attempted to represent.
[ترجمه ترگمان]ما کار کمی انجام داده ایم تا بررسی کنیم که چگونه اعضای جدیدی که وارد زندگی مذهبی می شوند، امروزه می توانند نگرش های خود را درونی کنند
[ترجمه گوگل]ما کمی به این فکر کرده ایم که چگونه اعضای جدید ورود به زندگی مذهبی امروزه می توانند نگرش هایی را که در تلاش برای نشان دادن آن بودند، درونی کنند

14. Social feelings arise, too, through identifications with other members of a group who all internalize the same ego ideal.
[ترجمه ترگمان]احساسات اجتماعی نیز از طریق identifications با دیگر اعضای گروه ایجاد می شوند که همگی ایده آل نفس را درونی می کنند
[ترجمه گوگل]احساسات اجتماعی نیز بوجود می آید، از طریق شناسایی با دیگر اعضای گروه که همه آن ایده های یکسان را درونی می کنند

پیشنهاد کاربران

اقتصاد: ترکیب کردن

پنهانکاری کردن. سرپوش گذاشتن

نهادینه کردن ( در خود ) ، بخشی از وجود خود کردن
We can internalize the cultural values of the destination country

درونی کردن

فرا گرفتن, پذیرفتن, قبول کردن ( در جمع یا وجود خود )

ملکه ذهن کردن

نهادینه کردن و جزیی از شخصیت خود کردن

اَندروناندن چیزی = To internalize
اَندرونیدن = to become internalized

بلع نمودن ( در ایمنی شناسی و میکروبیولوژی )


کلمات دیگر: