کلمه جو
صفحه اصلی

abhor


معنی : تنفر داشتن از، بیم داشتن از، ترس داشتن از، ترساندن، ترسیدن، منزجر شدن از
معانی دیگر : تنفر داشتن، منزجر بودن، نفرت داشتن، بیزار بودن، احتراز کردن، پرهیز کردن، دوری کردن

انگلیسی به فارسی

تنفر داشتن از، بیم داشتن از، ترس داشتن از، ترساندن، ترسیدن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: abhors, abhorring, abhorred
• : تعریف: to regard with intense loathing or horror; detest.
مترادف: abominate, despise, detest, execrate, hate, loathe
متضاد: admire, love
مشابه: deride, disdain, dislike, scorn, spurn

- They abhor the practice of dog fighting and are trying to put a stop to it.
[ترجمه ترگمان] آن ها از عمل جنگ سگ ها بدشان می آید و تلاش می کنند تا جلوی آن را بگیرند
[ترجمه گوگل] آنها تمرین مبارزه با سگ را تحریک می کنند و سعی دارند آن را متوقف کنند
- He abhorred the work he had to do at the slaughterhouse.
[ترجمه ترگمان] او از کاری که در کشتارگاه داشت نفرت داشت
[ترجمه گوگل] او از کارهایی که در کشتارگاه انجام داده بود، بی احترامی کرد
- She abhorred visiting her old aunt in the nursing home, but she forced herself to do it.
[ترجمه ترگمان] از دیدن عمه پیرش در خانه سالمندان نفرت داشت، اما خودش را مجبور کرد این کار را بکند
[ترجمه گوگل] او از دیدن عمه قدیمی خود در خانه سالمندان ناراحت بود اما خودش را مجبور به انجام آن کرد

• hate, detest, dislike
if you abhor something, you hate it very much; a formal word.

مترادف و متضاد

تنفر داشتن از (فعل)
abhor, detest, hate

بیم داشتن از (فعل)
abhor

ترس داشتن از (فعل)
abhor

ترساندن (فعل)
bash, abhor, scare, frighten, intimidate, terrorize, deter, fray, shock, fright, shore, huff, awe, appal, appall, spook, tremble, daunt, threaten, buffalo, bullyrag, cow, horrify

ترسیدن (فعل)
bash, abhor, scare, fear, dread, quail

منزجر شدن از (فعل)
abhor

regard with contempt or disgust


Synonyms: abominate, be allergic to, be down on, be grossed out by, despise, detest, hate, have no use for, loathe, scorn


Antonyms: admire, adore, approve, cherish, desire, enjoy, like, love, relish


جملات نمونه

1. i abhor the smell of garlic
من از بوی سیر بیزارم.

2. the university should abhor mediocrity
دانشگاه باید از پایین بردن سطح آموزش اجتناب کند.

3. I abhor all forms of racism.
[ترجمه ترگمان]از همه انواع تبعیض نژادی متنفرم
[ترجمه گوگل]من از همه اشکال نژادپرستی خجالت می کشم

4. I abhor the dull routine of existence.
[ترجمه ترگمان]از روال یکنواختی زندگی بیزارم
[ترجمه گوگل]من روح خسته از وجود را لعنت می کند

5. They abhor all forms of racial discrimination.
[ترجمه ترگمان]آن ها از همه اشکال تبعیض نژادی بدشان می آید
[ترجمه گوگل]آنها همه اشکال تبعیض نژادی را تحمل می کنند

6. I abhor discrimination of any kind.
[ترجمه ترگمان]از تبعیض نژادی متنفرم
[ترجمه گوگل]من هر گونه تبعیض را از بین می برم

7. Many people abhor the extremity of this view.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم از این منظره نفرت دارند
[ترجمه گوگل]بسیاری از مردم این اندیشه را از بین می برند

8. Nature is said to abhor a vacuum; human beings abhor complexity.
[ترجمه ترگمان]گفته می شود که طبیعت از خلا نفرت دارد؛ بشر از پیچیدگی بیزارم
[ترجمه گوگل]گفته شده است که طبیعت به خلاء رحم می کند؛ انسانها پیچیدگی را از بین می برند

9. I abhor smugness, passivity, caste system. write with recent photo.
[ترجمه ترگمان]از نخوت، passivity، سیستم طبقاتی بیزارم در حال نوشتن با عکس اخیر است
[ترجمه گوگل]من عصبانیت، انسداد، سیستم کست را تحریک می کنم با عکس اخیر بنویسید

10. They applaud the free movement of capital; they abhor the free movement of labour.
[ترجمه ترگمان]آن ها جنبش آزاد سرمایه را تحسین می کنند؛ آن ها از حرکت آزادانه کار نفرت دارند
[ترجمه گوگل]آنها جنبش آزاد سرمایه را تحسین می کنند؛ آنها جنبش آزاد کار را تحریک می کنند

11. (I abhor to tell lies.
[ترجمه ترگمان]از دروغ گفتن بیزارم
[ترجمه گوگل](من دروغ می گویم

12. (Most people abhor cruelty to children.
[ترجمه ترگمان](اغلب مردم از خشونت نسبت به کودکان بیزار هستند
[ترجمه گوگل](اکثر مردم بی رحمانه را به کودکان تحمیل می کنند

13. (I hate and abhor falsehood but I love your law.
[ترجمه Mina.mehranfard] من از فریبکاری متنفرم و دوری میکنم ازش ولی قانون تورو دوست دارم.
[ترجمه ترگمان](من از دروغ متنفرم و از دروغ متنفرم اما قانون تو رو دوست دارم
[ترجمه گوگل](من نفرت و نفرت از دروغ است، اما من قانون خود را دوست دارم

14. (Abhor: To regard with horror or loathing; abominate.
[ترجمه ترگمان]نسبت به وحشت و نفرت نسبت به من نفرت دارد
[ترجمه گوگل](Abhor با توجه به وحشت و یا نفرت؛ abominate

She abhors hunting animals.

او از شکار حیوانات نفرت دارد.


I abhor the smell of garlic.

من از بوی سیر بیزارم.


The university should abhor mediocrity.

دانشگاه باید از پایین بردن سطح آموزش اجتناب کند.


پیشنهاد کاربران

اینکه از چیزی یا کسی بدمون بیاد

Abhor درجه تنفرش از hate بالاتره
Abhor=hate very much


کلمات دیگر: