کلمه جو
صفحه اصلی

appropriately


بطورمقتضی، بمناسبت، به اقتضا، بطوردرخورمناسب

انگلیسی به انگلیسی

• properly, in a fitting manner; suitably

جملات نمونه

1. they thanked him appropriately
به طور شایسته ای از او سپاسگزاری کردند.

2. The empirical sceptic appropriately responds: how do you know?
[ترجمه ترگمان]شکاک تجربی به درستی پاسخ می دهد: شما از کجا می دانید؟
[ترجمه گوگل]شکاکانه تجربی به درستی پاسخ می دهد: چگونه می دانید؟

3. The painters met, appropriately enough, in an art gallery .
[ترجمه ترگمان]نقاشان در یک گالری هنری به حد کافی با هم آشنا شدند
[ترجمه گوگل]نقاشان به اندازه کافی مناسب در یک گالری هنری ملاقات کردند

4. Try to dress appropriately for each occasion.
[ترجمه ترگمان]سعی کنید برای هر موقعیت مناسب لباس بپوشید
[ترجمه گوگل]سعی کنید به طور مناسب برای هر مناسبت لباس کنید

5. She didn't think we were appropriately dressed for a wedding.
[ترجمه ترگمان]او فکر نمی کرد ما برای عروسی مناسب باشیم
[ترجمه گوگل]او فکر نکرد که ما برای عروسی مناسب بودیم

6. It's entitled, appropriately enough, "Art for the Nation".
[ترجمه ترگمان]حق است، به اندازه کافی، \"هنر برای ملت\"
[ترجمه گوگل]این به معنای مناسب 'هنر برای ملت' است

7. The chain of volcanoes is known, appropriately enough, as the 'Ring of Fire'.
[ترجمه ترگمان]زنجیر آتشفشان به اندازه کافی به اندازه حلقه آتش به اندازه کافی شناخته شده است
[ترجمه گوگل]زنجیره ای از آتشفشان ها به اندازه 'Ring of Fire' به اندازه کافی شناخته شده است

8. She was appropriately garbed in funereal black.
[ترجمه ترگمان]او در لباس سیاه عزا به سر می برد
[ترجمه گوگل]او به طور مناسب در سیاه و سفید جادویی ادای احترام کرد

9. The learner acts appropriately on receiving verbal instructions or requests.
[ترجمه ترگمان]یاد گیرنده به طور مناسب به دریافت دستور و یا درخواست شفاهی عمل می کند
[ترجمه گوگل]یادگیرنده به طور مناسب در دریافت دستورالعمل های کلامی یا درخواست عمل می کند

10. The development of a corporate culture which deals appropriately with risks is most important.
[ترجمه ترگمان]توسعه فرهنگ شرکتی که به طور مناسب با ریسک سر و کار دارد، بسیار مهم است
[ترجمه گوگل]توسعه یک فرهنگ سازمانی که به طور مناسب با خطرات مواجه است مهمتر است

11. The New Zealanders, appropriately garbed in funereal black, arrive next week to scatter the ashes.
[ترجمه ترگمان]The، garbed که در لباس سیاه عزا گرفته بودند هفته بعد به راه افتادند تا خاکستر را پراکنده کنند
[ترجمه گوگل]زلاندون های نیوزیلند، که به طور مناسب در سیاه و سفید جادوگر به سر می برند، هفته آینده به خاکستر پراکنده می شوند

12. He sat appropriately in his chair and accepted explanations for the work that was to begin.
[ترجمه ترگمان]در صندلی اش نشست و توضیحاتی را که می بایست آغاز شود پذیرفته بود
[ترجمه گوگل]او به طور مرتب در صندلی خود نشست و توضیحاتی را برای کارهایی که باید آغاز شود پذیرفت

13. Instead, he used wit appropriately, as in some of his parables.
[ترجمه ترگمان]در عوض، از لطافت طبع، مانند برخی از تمثیل ها، استفاده می کرد
[ترجمه گوگل]در عوض، او به طور معقول مورد استفاده قرار گرفت، همانطور که در برخی از مقالات او

14. Appropriately, for one named after a wife-murderer, Mr Punch remained a misogynist to the end.
[ترجمه ترگمان]پس از آنکه یکی از آن ها به نام قاتل زن نام گذاری شد، آقای Punch از زن بیزار ماند
[ترجمه گوگل]به طور مناسب، برای یک نام پس از یک همسر قاتل، آقای پانچ به عنوان یک متفکر به کار خود ادامه داد

15. I write reams of dry prose with appropriately technical language and what my colleagues consider scientific consequence.
[ترجمه ترگمان]من ده ها نثر خشک با زبان فنی و آنچه که همکاران من نتیجه علمی را در نظر می گیرند می نویسم
[ترجمه گوگل]من با استفاده از زبان مهندسی مناسب از پروژهای خشک نوشتم و همکارانم نتیجه علمی را در نظر می گیرند

پیشنهاد کاربران

به طور مناسب

به شایستگی

به گونه شایسته/درخور/پسندیده

به طور شایسته/درخور/پسندیده

به درستی

حسابی
they thanked him appropriately حسابی ازش تشکر کردن

چنانکه باید و شاید

appropriately ( adv ) = aptly ( adv )
به معناهای: به طور مناسب، به طور شایسته، در خور/به جا، به موقع، به درستی، به حق

درست و بجا

شناسایی کردن


کلمات دیگر: