کلمه جو
صفحه اصلی

interlocutor


معنی : طرف صحبت، هم سخن، کلیم، جواب دهنده
معانی دیگر : گفت و شنودگر

انگلیسی به فارسی

جواب دهنده، طرف صحبت، هم سخن، کلیم


مصاحبه کننده، طرف صحبت، هم سخن، کلیم، جواب دهنده


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: one who participates in a conversation or dialogue.

• converser, participant in a conversation
your interlocutor is the person with whom you are having a conversation; a formal word.

مترادف و متضاد

conversationalist


طرف صحبت (اسم)
interlocutor

هم سخن (اسم)
interlocutor

کلیم (اسم)
interlocutor

جواب دهنده (اسم)
interlocutor

Synonyms: dialogist, interviewer, questioner, speaker, talker, interrogator


جملات نمونه

1. Abraham was able to act as interpreter and interlocutor for our group.
[ترجمه ترگمان]ابراهیم توانست به عنوان مفسر و interlocutor برای گروه ما عمل کند
[ترجمه گوگل]ابراهیم توانست به عنوان مترجم و همکار برای گروه ما عمل کند

2. These interlocutors, one assumes, were selected at random, for logical coherence in the set as a whole is wanting.
[ترجمه ترگمان]این طرفین، که فرض می شود، به طور تصادفی انتخاب شده اند، به منظور انسجام منطقی در مجموعه به عنوان یک کل، انتخاب شده اند
[ترجمه گوگل]این مخاطبان، یکی از فرض ها، به صورت تصادفی انتخاب شده اند، زیرا انسجام منطقی در مجموعه به عنوان یک کل مورد نظر است

3. Warren will be the evening's sole interlocutor.
[ترجمه ترگمان]وارن \"تنها\" مخاطب \"میشه\"
[ترجمه گوگل]وارن تنها فرد مذکور خواهد بود

4. Tess's attention was thus attracted to the dairyman's interlocutor, of whom she could see but the merest patch, owing to his burying his head so persistently in the flank of the milcher.
[ترجمه ترگمان]توجه تس به طرف مخاطب s جلب توجه کرد که او جز آن تکه زمین چیزی نمی دید جز اینکه سرش را به این سو و آن طرف کشیده بود
[ترجمه گوگل]به این ترتیب توجه تس به همتای دامپران جذب شد، که او می توانست آن را ببیند، اما به دلیل غرق شدن سر او، به طور مداوم در سمت چپ گاردنر

5. Then, having riveted the eyes of his interlocutor on his own, he glanced towards the door.
[ترجمه ترگمان]بعد، که چشمان interlocutor را به خود جلب کرده بود، نگاهی به در انداخت
[ترجمه گوگل]سپس، چشم خود را به مخاطب خود چسبانده، به سمت درب نگاه کرد

6. Owen had the habit of staring motionlessly at his interlocutor. Sentence dictionary
[ترجمه ترگمان]اوون عادت به خیره شدن به interlocutor داشت لغت نامه از جمله
[ترجمه گوگل]اوون عادت داشت به طور ناگهانی به همتای خود نگاه کند فرهنگ لغت جمله

7. Its long-term effect however was to provoke Edinburgh employers into various devices to evade the high piece-work rates stipulated by the Interlocutor.
[ترجمه ترگمان]با این حال، اثر بلند مدت آن تحریک کردن کارفرمایان ادینبورگ در دستگاه های مختلف برای گریز از نرخ های بالای کار مندرج در interlocutor بود
[ترجمه گوگل]با این وجود، اثر طولانی مدت آن باعث شد تا کارفرمایان ادینبورگ به وسیله های مختلف برای جلوگیری از نرخ بالای کار قطعی تعیین شده توسط Interlocutor بپردازند

8. The objective is to allow the system to respond flexibly to requests for, and information given by the human interlocutor.
[ترجمه ترگمان]هدف این است که به این سیستم اجازه دهیم تا انعطاف پذیر به درخواست ها، و اطلاعات ارائه شده توسط مخاطب انسان پاسخ دهد
[ترجمه گوگل]هدف این است که اجازه دهید سیستم به انعطاف پذیری پاسخ به درخواست و اطلاعاتی که از طرف مخاطب انسان داده شده است پاسخ دهد

9. Boethius’ thoughts and reflections are written in prose, whilst the wisdom of his interlocutor, Philosophy, appears in verse.
[ترجمه ترگمان]اندیشه ها و اندیشه ها به نثر نوشته می شوند، در حالی که حکمت of، فلسفه، به نظم می رسد
[ترجمه گوگل]افکار و بازتاب های بوتسیوس در پروسه نوشته شده است، در حالی که حکمت مخاطب او، فلسفه، در آیه ظاهر می شود

10. With nihilism, no discussion is possible; for the nihilist logic doubts the existence of its interlocutor, and is not quite sure that it exists itself.
[ترجمه ترگمان]با نیهیلیسم جر و بحث امکان پذیر نیست؛ زیرا منطق nihilist وجود interlocutor آن را تردید دارد و کاملا مطمئن نیست که خودش وجود دارد
[ترجمه گوگل]با نیهیلیسم، هیچ بحثی امکان پذیر نیست برای منطق نیهیلیت، وجود مخاطب آن را تضاد می کند، و کاملا مطمئن نیست که خودش وجود دارد

11. Debray stepped forward, and cordially pressed the hand of his interlocutor.
[ترجمه ترگمان]دبرای هم قدمی به جلو نهاد و صمیمانه دست مخاطب خود را فشرد
[ترجمه گوگل]Debray به سمت جلو حرکت کرد و از طرف همتایانش صمیمانه سرش را تکان داد

12. The United States had previously only referred to the opposition TNC as Libya's legitimate interlocutor.
[ترجمه ترگمان]ایالات متحده پیش از این تنها به TNC نیز به عنوان مخاطب قانونی لیبی اشاره کرده بود
[ترجمه گوگل]ایالات متحده قبلا فقط به عنوان مخالف TNC مخالف به عنوان مشارکت قانونی لیبی اشاره کرده بود

13. Full Screen Caller will show a big picture and detailed information about your interlocutor.
[ترجمه ترگمان]Caller های کاربری کامل یک تصویر بزرگ و اطلاعات مفصل در مورد interlocutor را نشان خواهند داد
[ترجمه گوگل]Caller Full Screen یک عکس بزرگ و اطلاعات دقیق در مورد مخاطب خود را نشان می دهد

14. Both groups show higher likelihood to apologize for the female offender and the female offended interlocutor.
[ترجمه ترگمان]هر دو گروه احتمال بالاتری برای عذرخواهی برای مجرم زن و مخاطب آزرده زن نشان می دهند
[ترجمه گوگل]هر دو گروه احتمال بیشتری نسبت به زن متخلف و همسر متجاوز زن عذرخواهی می کنند

15. Instead, London, Berlin and Paris often seemed to be competing to be Beijing's chosen interlocutor.
[ترجمه ترگمان]به جای آن، لندن، برلین و پاریس اغلب به عنوان مخاطب برگزیده پکن رقابت می کردند
[ترجمه گوگل]در عوض، لندن، برلین و پاریس اغلب به نظر می رسید رقابت می کنند که هوادار انتخابی پکن باشند

پیشنهاد کاربران

گفت و شنود کننده
طرفین صحبت

مصاحبه کننده

مخاطب


کلمات دیگر: