کلمه جو
صفحه اصلی

acquiesce


معنی : تسلیم شدن، تن در دادن، رضایت دادن، موافقت کردن، راضی شدن، ارام کردن
معانی دیگر : (با بی میلی) موافقت کردن، گردن نهادن

انگلیسی به فارسی

تسلیم شدن، تن در دادن، راضی شدن، رضایت دادن، موافقت کردن، آرام کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: acquiesces, acquiescing, acquiesced
مشتقات: acquiescent (adj.), acquiescence (n.)
• : تعریف: to agree silently or without protest; comply; consent.
مترادف: accede, assent, bow to, capitulate, comply, concede, submit
متضاد: demur, protest, rebel, refuse
مشابه: agree, come around, concur, consent, resign oneself, subscribe, yield

- He was dead set against the plan at first, but eventually he acquiesced.
[ترجمه ترگمان] اول به نقشه حمله کرده بود، اما بالاخره موافقت کرد
[ترجمه گوگل] او در ابتدا مرده بود و در نهایت موافقت کرد
- The child's parents acquiesced to the kidnapper's demands.
[ترجمه ترگمان] پدر و مادر کودک تسلیم خواسته های رباینده شدند
[ترجمه گوگل] والدین فرزند خواسته های آدم ربایان را متقاعد می کنند
- Finally, the king acquiesced to do as the nobles wished.
[ترجمه ترگمان] بالاخره شاه موافقت کرد که هر کاری که اشراف می خوان انجام بدن
[ترجمه گوگل] در نهایت، پادشاه اذعان کرد که به عنوان برجسته ها آرزوی انجام

• accept without question; submit, yield, give in; agree
if you acquiesce in an activity, plan, or decision, you agree to it or accept it, even though you may not want to; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] رضایت دادن با سکوت، بطور ضمنی اعراض کردن از حق، تسلیم شدن

مترادف و متضاد

تسلیم شدن (فعل)
abandon, surrender, give in, submit, capitulate, succumb, quit, vouchsafe, acquiesce, defer, knuckle, obey

تن در دادن (فعل)
accede, acquiesce, addict, groove

رضایت دادن (فعل)
accede, acquiesce, consent, assent, admit

موافقت کردن (فعل)
accede, acquiesce, consent, assent, agree, comply, approbate, accept, accord, go along, yea, conform, approve, come along, concur, homologate

راضی شدن (فعل)
acquiesce, consent, admit, supple

ارام کردن (فعل)
assuage, acquiesce, conciliate, calm, appease, soothe, quiet, gentle, still, cool, allay, alleviate, solace, silence, pacify, smooth, becalm, lull, mollify, placate, quieten

agree with some reluctance


Synonyms: accede, accept, accommodate, adapt, adjust, agree, allow, approve, bow to, buy, cave in, come across, come around, comply, concur, conform, consent, cry uncle, cut a deal, ditto, give in, give out, go along, jibe, okay, pass, play ball, reconcile, roll over and play dead, say uncle, set, shake on, submit, subscribe, yes, yield


Antonyms: disagree, dissent, object, protest


جملات نمونه

1. we didn't acquiesce to their demand
به خواسته آنها تن در ندادیم.

2. Steve seemed to acquiesce in the decision.
[ترجمه سامان] به نظر میرسه استیو این تصمیم رو پذیرفته
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که استیو این تصمیم را گرفته بود
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید استیو در تصمیم گیری موافق است

3. Her parents will never acquiesce in such an unsuitable marriage.
[ترجمه ترگمان]پدر و مادر او هرگز در چنین ازدواج نامناسبی تن نخواهند داد
[ترجمه گوگل]والدینش هرگز از چنین زوال نامناسب اجتناب می کنند

4. And for Rome to acquiesce in such witch-hunts must indicate that Rome herself felt threatened.
[ترجمه ترگمان]و برای رم هم در این شکار جادوگر باید نشان دهد که خود رم احساس خطر کرده است
[ترجمه گوگل]و برای رم برای پذیرفتن در چنین جادوگر شکار باید نشان دهد که خودش احساس خطر کرد

5. The Maccabees fought rather than acquiesce in the placing of a statue of Zeus in the Temple.
[ترجمه ترگمان]The به جای آنکه در قرار دادن مجسمه ای از زئوس در معبد ایستادگی کنند، جنگیدند
[ترجمه گوگل]Maccabees به جای تسلیم در قرار دادن مجسمه Zeus در معبد جنگیدند

6. There was a tendency to acquiesce in low expectations of disadvantaged children and to define their needs in emotional rather than educational terms.
[ترجمه ترگمان]تمایل به تسلیم شدن با انتظارات پایین از کودکان محروم و تعریف نیازهای آن ها به صورت احساسی به جای شرایط آموزشی وجود داشت
[ترجمه گوگل]تمایل به تقلید از انتظارات کم کودکان محروم و تعریف نیازهای آنها در شرایط عاطفی و نه آموزشی وجود دارد

7. Our trading partners are not going to acquiesce quietly in high tariffs on the goods they sell us.
[ترجمه ترگمان]شرکای تجاری ما به آرامی در تعرفه های بالا در مورد کالاهایی که ما را می فروشند، راضی نیستند
[ترجمه گوگل]شرکای تجاری ما قصد ندارند به آرامی در تعرفه های بالا در مورد کالاهای ما به ما فروش

8. Something in me desperately wanted my mother to acquiesce when my father said that.
[ترجمه ترگمان]یه چیزی تو وجودم می خواست که مادرم وقتی که پدرم این حرف رو می زد موافقت کنه
[ترجمه گوگل]چیزی که من به شدت می خواستم، مادر من وقتی که پدرش گفت، موافقت کند

9. Then the Air Force could hardly acquiesce to an honorable discharge.
[ترجمه ترگمان]سپس نیروی هوایی به زحمت می توانست از یک شلیک شرافتمندانه خودداری کند
[ترجمه گوگل]سپس نیروی هوایی به سختی می توان به تخلیه محترمانه متوسل شد

10. Simply to acquiesce in skepticism can never suffice to overcome the restlessness of reason.
[ترجمه ترگمان]تنها برای آنکه در شکاکیت خود ثابت قدم باشید، هرگز برای غلبه بر بی قراری عقل کافی نیستند
[ترجمه گوگل]به راحتی با شک و تردید موافق نیستند تا غلبه بر بی دقتی بودن دلیلی را غلبه کنند

11. He is so independent that he will never acquiesce.
[ترجمه ترگمان]او آنقدر مستقل است که هرگز تن به تسلیم نخواهد داد
[ترجمه گوگل]او بسیار مستقل است که هرگز به آن دست نخواهد یافت

12. It can be smart to acquiesce if he's asking for a recess, too.
[ترجمه ترگمان]اگر او هم برای تنفس در نظر گرفته باشد، خیلی باهوش می شود
[ترجمه گوگل]اگر بخواهید از یک فریزر نیز درخواست کنید، می توانید هوشمند باشید

13. When prominent scientists are prepared to acquiesce in?
[ترجمه ترگمان]زمانی که دانشمندان برجسته برای تسلیم شدن آماده می شوند؟
[ترجمه گوگل]زمانی که دانشمندان برجسته آماده پذیرفتن آن هستند؟

14. If the minority will not acquiesce, the majority must, or the Government must cease.
[ترجمه ترگمان]اگر اقلیت تسلیم نشوند، اکثریت باید تسلیم شوند و یا دولت باید متوقف شود
[ترجمه گوگل]اگر اقلیت توافق نکند، اکثریت باید، یا دولت باید متوقف شود

15. I had to acquiesce in her decision despite my private opinion.
[ترجمه ترگمان]با وجود این که عقیده خصوصی من بود، مجبور بودم با تصمیم او موافقت کنم
[ترجمه گوگل]من با توجه به نظر خصوصی من مجبور شدم تصمیم خودم را بپذیرم

We didn't acquiesce to their demand.

به خواسته آنها تن در ندادیم.


پیشنهاد کاربران

تسامح

Accept sth that you don't like it


پذیرفتن

با اکراه قبول کردن ( بدون اعتراض )


کلمات دیگر: