کلمه جو
صفحه اصلی

go places


(امریکا) موفق شدن، به جایی رسیدن

انگلیسی به انگلیسی

• tour the world, travel; succeed (slang)

جملات نمونه

1. They said that the group was clearly going places.
[ترجمه ترگمان]آن ها گفتند که این گروه به وضوح در حال پیشرفت است
[ترجمه گوگل]آنها گفتند که این گروه به وضوح در مکان های مختلف قرار دارد

2. William is a young man who is definitely going places.
[ترجمه ترگمان]ویلیام مرد جوانی است که قطعا می رود
[ترجمه گوگل]ویلیام یک مرد جوان است که قطعا به مکان می رود

3. We have very reason to expect him to go places in business.
[ترجمه ترگمان]ما خیلی دلیل داریم که از او انتظار داریم که در کسب وکار وارد عمل شود
[ترجمه گوگل]ما دلیلی برای انتظار داریم که او به مکان های کسب و کار برود

4. You always knew Barbara was going places, she was different.
[ترجمه ترگمان]تو همیشه میدونستی که باربارا کجا میره، اون فرق می کرد
[ترجمه گوگل]شما همیشه می دانستید باربارا در حال رفتن به مکان بود، او متفاوت بود

5. I don't have money to go places.
[ترجمه ترگمان]من پول ندارم که برم جاهایی برم
[ترجمه گوگل]من پول ندارم به جایی بروم

6. At only twenty-four, Ailey was going places - he was in a Broadway show.
[ترجمه ترگمان]فقط بیست و چهار سال داشت به جایی می رفت که او در یک نمایش برادوی بود
[ترجمه گوگل]در اواخر بیست و چهار ساله، ایلی در حال رفتن به مکان بود - او در یک نمایشگاه برادوی بود

7. This company is clearly one that is going places.
[ترجمه ترگمان]این شرکت به وضوح مکانی است که در حال حرکت است
[ترجمه گوگل]این شرکت واضح است که در حال رفتن به مکان است

8. Their Maria was going places, so he might as well keep her company.
[ترجمه ترگمان]ماریا هم به جایی می رفت تا شرکت او را حفظ کند
[ترجمه گوگل]ماریا آنها را به مکان می برد، بنابراین او نیز ممکن است شرکت او را حفظ کند

9. I was really excited, believing that I was going places.
[ترجمه ترگمان]من واقعا هیجان زده بودم، باور داشتم که جای دیگه ای هستم
[ترجمه گوگل]من واقعا هیجان زده بودم، معتقدم که من در حال رفتن به مکان بودم

10. I was going places, thinking and doing things I would never dream of in city civvies.
[ترجمه ترگمان]داشتم به جاهایی می رفتم که فکر می کردم و کارهایی را انجام می دهم که هرگز در شهر civvies
[ترجمه گوگل]من در حال رفتن به مکان بودم، فکر و انجام کارهایی را که هرگز در شهروندان شهر رویایی نمی کردم

11. But he is a much younger man, going places, mark my words.
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه گوگل]اما او مرد بسیار جوانتر است، به مکان ها می آید، کلمات من را علامت گذاری می کنند

12. Only twenty-four, he was going places.
[ترجمه ترگمان]فقط بیست و چهار سال داشت می رفت
[ترجمه گوگل]تنها بیست و چهار ساله بود که به جایی رفت

13. A test drive should convince you that Mazda are going places.
[ترجمه ترگمان]یک حرکت آزمایشی باید شما را متقاعد کند که مزدا به جاه ای دیگر می رود
[ترجمه گوگل]درایور تست باید شما را متقاعد کند که مزدا در حال رفتن به مکان است

14. Alvin was part of it all now. Only 2 and he was going places.
[ترجمه ترگمان]حالا آلوین قسمتی از آن بود فقط ۲ تا بود و می رفت سر جای دیگه
[ترجمه گوگل]آلوین بخشی از این همه حال حاضر بود فقط 2 ساله بود و او در حال رفتن به مکان بود

15. Jonathon Morris, you will have gathered, is going places - and no one could be happier than the man himself.
[ترجمه ترگمان]Jonathon موریس، شما جمع خواهید شد، جایی می رود - و هیچ کس بهتر از خود آن مرد نخواهد بود
[ترجمه گوگل]جاناتان موریس، شما جمع شده، در حال رفتن به مکان است - و هیچ کس نمی تواند شادتر از خود انسان باشد

پیشنهاد کاربران

به جایی رسیدن

موفق شدن

Be successful
Make progress

To be likely to become successful because they are very talented


کلمات دیگر: