کلمه جو
صفحه اصلی

accredit


معنی : برسمیت شناختن، معتبر شناختن، اعتبارنامه دادن، معتبر ساختن، اختیار دادن، اطمینان کردن، مورد اطمینان بودن یا شدن
معانی دیگر : نسبت دادن، منتسب کردن، منسوب کردن، جواز دادن، امتیاز یا اجازه دادن، استوارنامه دادن، اعتبار بخشیدن، مورد لطف قرار دادن، منصوب کردن (به سفارت)، مسئول دانستن، اعتقاد داشتن، معتقد بودن، باور داشتن، اعتماد کردن، استوارنامه دادن به، اطمینان کردن به، برسمیت شناختن موسسات فرهنگی

انگلیسی به فارسی

اعتبارنامه دادن، استوارنامه دادن(به)، معتبر ساختن،اختیار دادن، اطمینان کردن(به)، مورد اطمینان بودن یا شدن، به رسمیت شناختن(مؤسسات فرهنگی)، معتبر شناختن


اعتبار دادن، برسمیت شناختن، معتبر شناختن، اعتبارنامه دادن، معتبر ساختن، اختیار دادن، اطمینان کردن، مورد اطمینان بودن یا شدن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: accredits, accrediting, accredited
مشتقات: accreditation (n.)
(1) تعریف: to give credit to or for; attribute to.
مترادف: ascribe, attribute, impute
مشابه: blame, count, credit, lay

- I accredit my success to my teachers.
[ترجمه ایمان] من موفقیتم را به معلم هایم نسبت می دهم ( مدیون هستم )
[ترجمه ترگمان] من success رو به معلمم دادم
[ترجمه گوگل] من موفقیت های خود را به معلمان خود اعتبار می دهم

(2) تعریف: to certify, as meeting a set of standards.
مترادف: certify, endorse, sanction
مشابه: approve, attest, authorize, certificate, guarantee, OK, vouch for, warrant

- The committee did not accredit our school.
[ترجمه ترگمان] کمیته از مدرسه ما فارغ التحصیل نشد
[ترجمه گوگل] این کمیته مدرسه ما را تأیید نکرد

(3) تعریف: to provide (an ambassador or envoy) with credentials.
مترادف: authorize, certify, commission, empower, license, warrant
مشابه: enable, endorse, guarantee, qualify, sanction

(4) تعریف: to believe; credit.
مترادف: believe, credit, trust
مشابه: accept

• certify; recognize; assign; license, provide with credentials; receive letter of accreditation from an envoy
if someone is accredited in a particular position or job, their position or job is officially recognized. verb here but can also be used as an attributive adjective. e.g. ...an accredited shop steward.

مترادف و متضاد

به رسمیت شناختن (فعل)
accredit, recognize, legalize, legalise

معتبر شناختن (فعل)
accredit

اعتبارنامه دادن (فعل)
accredit

معتبر ساختن (فعل)
accredit, validate

اختیار دادن (فعل)
accredit, empower, authorize, enable, authorise

اطمینان کردن (فعل)
accredit, confide

مورد اطمینان بودن یا شدن (فعل)
accredit

attribute responsibility or achievement


Synonyms: ascribe, assign, charge, credit, refer


give authorization or control


Synonyms: appoint, approve, authorize, certify, commission, empower, enable, endorse, entrust, guarantee, license, okay, recognize, sanction, vouch for


Antonyms: deny, disapprove, reject


جملات نمونه

1. He is accredited with having first introduced this word into the language.
[ترجمه ترگمان]او با اولین بار این کلمه را به زبان وارد کرد
[ترجمه گوگل]او با داشتن اولین بار این کلمه را به زبان معرفی کرده است

2. The agency was not accredited by the Philippine Consulate to offer contracts to Filipinos abroad.
[ترجمه ترگمان]این آژانس از طرف کنسولگری فیلیپین مجاز به ارائه قرارداد به فیلیپینی ها در خارج نبوده است
[ترجمه گوگل]این آژانس توسط کنسولگری فیلیپین مجاز به ارائه قرارداد به فیلیپینی در خارج از کشور نیست

3. The president will accredit you as his assistant.
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور شما را به عنوان دستیار خود انتخاب خواهد کرد
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور شما را به عنوان دستیار خود اعتبار خواهد داد

4. The premier accredited Mr. Bush as his representative.
[ترجمه ترگمان]نخست وزیر، آقای بوش را به عنوان نماینده خود منصوب کرد
[ترجمه گوگل]نخست وزیر آقای بوش به عنوان نماینده او مورد تایید قرار گرفت

5. Colleges may be accredited by regional associations.
[ترجمه ترگمان]دانشکده ها ممکن است با انجمن های منطقه ای مجوز داشته باشند
[ترجمه گوگل]دانشکده ها ممکن است توسط انجمن های منطقه ای مجوز داده شوند

6. Our envoy was accredited to the new government.
[ترجمه ترگمان]نماینده ما داره به دولت جدید خبر می ده
[ترجمه گوگل]فرستنده ما به دولت جدید مجوز داده شد

7. They accredited the invention of the telephone to Bell.
[ترجمه ترگمان]آن ها اختراع تلفن به بل را تایید کردند
[ترجمه گوگل]آنها اختراع تلفن به بل را تأیید کردند

8. This degree programme is fully accredited by the Institution of Electrical Engineers.
[ترجمه ترگمان]این برنامه به طور کامل توسط موسسه مهندسان برق معتبر شناخته می شود
[ترجمه گوگل]این برنامه درجه کاملا توسط موسسه مهندسان برق معتبر است

9. I accredited you with more sense than your silly behaviour suggests.
[ترجمه ترگمان]من تو را با عقل جور در می آورم که رفتار احمقانه تو نشان می دهد
[ترجمه گوگل]من به شما حس اعتماد بیشتر از رفتار احمقانه خود را نشان می دهد

10. We accredit the invention of the electric light to Adison.
[ترجمه ترگمان]ما اختراع چراغ برقی را برای Adison اختراع کردیم
[ترجمه گوگل]ما اختراع نور الکتریکی را به Adison اعتبار می دهیم

11. She was accredited with having said it.
[ترجمه ترگمان]از این که آن را گفته بود، accredited بود
[ترجمه گوگل]او با گفتن این مطلب معتبر بود

12. They all accredited him with the authorship of this book.
[ترجمه ترگمان]همه او را با نوشتن این کتاب نام می برند
[ترجمه گوگل]همه آنها با نوشتن این کتاب به او اعتبار دادند

13. She is accredited with having first introduced the word into the language.
[ترجمه ترگمان]او اولین کسی است که این کلمه را به زبان وارد کرد
[ترجمه گوگل]او با داشتن اولین بار کلمه را به زبان معرفی کرده است

14. They all accredited him with the true authorship of this thesis.
[ترجمه ترگمان]همه آن ها او را با نویسندگی حقیقی این رساله تایید کردند
[ترجمه گوگل]همه آنها معتقدند که نویسنده واقعی این پایان نامه است

15. Only accredited journalists were allowed entry.
[ترجمه ترگمان]فقط به روزنامه نگاران معتبر اجازه ورود داده شد
[ترجمه گوگل]فقط روزنامه نگاران معتبر مجاز وارد شدند

They accredited prophets with healing power.

نیروی شفابخشی را به پیغمبران نسبت می‌دادند.


all the privileges accredited to a leader

کلیه‌ی امتیازات منسوب به یک رهبر


All the actions accredited to him.

همه اعمالی که به او نسبت می‌دادند.


an accredited representative

نماینده‌ی مجاز


an accredited diplomat

دیپلمات دارای استوارنامه


an accredited college

کالج معتبر، دانشگاه دارای امتیازنامه رسمی


Our college's accreditation was issued in 1993.

امتیاز تأسیس مدرسه عالی ما در سال 1993 صادر شد.


پیشنهاد کاربران

شناختن معتبر

اعطا کردن مدرک


کلمات دیگر: