دارای فکرروشن، منورالفکر، ازادازبندخرافات، عارف بحقایق
enlightened
دارای فکرروشن، منورالفکر، ازادازبندخرافات، عارف بحقایق
انگلیسی به فارسی
دارای فکر روشن، آزاد از بند خرافات، عارف به حقایق
انگلیسی به انگلیسی
• knowledgeable, well-educated, broad-minded
if you describe someone as enlightened, you mean that they have sensible, modern attitudes and ways of dealing with things.
if you describe someone as enlightened, you mean that they have sensible, modern attitudes and ways of dealing with things.
مترادف و متضاد
informed, educated
Synonyms: aware, broad-minded, civilized, cultivated, hip to, instructed, in the picture, knowing what’s what, knowledgeable, learned, liberal, literate, open-minded, plugged in, reasonable, refined, savvy, sharp, sophisticated, tuned in, wised up
Antonyms: confounded, confused, in the dark, misled, perplexed, uneducated, unenlightened, uninformed
جملات نمونه
1. an enlightened mind
فکری روشن
2. his instructions really enlightened me
تعالیم او مرا واقعا روشن کرد.
3. one of the enlightened (people)/relates this about the son of abdolaziz. . .
یکی از بزرگان اهل تمیز/ حکایت کند زبن عبدالعزیز. . .
4. 'Empowerment' is the new buzz-word in enlightened management circles.
[ترجمه ترگمان]توانمندسازی دایره لغات جدید در چرخه های مدیریت روشن است
[ترجمه گوگل]'توانمندسازی' کلمه جدیدی است که در محافل مدیریت روشن است
[ترجمه گوگل]'توانمندسازی' کلمه جدیدی است که در محافل مدیریت روشن است
5. The king was regarded as having been a enlightened despot.
[ترجمه ترگمان]شاه مثل این بود که استبداد نشان داده باشد
[ترجمه گوگل]پادشاه به عنوان یک جادوگر روشنگر در نظر گرفته شد
[ترجمه گوگل]پادشاه به عنوان یک جادوگر روشنگر در نظر گرفته شد
6. He enlightened me on this subject.
[ترجمه نسرین رنجبر] او این موضوع را برای من روشن کرد.
[ترجمه ترگمان]او مرا روی این موضوع متمرکز کرد[ترجمه گوگل]او این موضوع را روشن کرد
7. His election campaign appeals more to enlightened self-interest than to self-sacrifice.
[ترجمه ترگمان]کمپین انتخاباتی او برای روشن کردن خودمختاری بیشتر از خود قربانی است
[ترجمه گوگل]کمپین انتخاباتی خود را بیشتر به خودکفایی آگاهانه نسبت به خودخواهی دعوت می کند
[ترجمه گوگل]کمپین انتخاباتی خود را بیشتر به خودکفایی آگاهانه نسبت به خودخواهی دعوت می کند
8. An enlightened government should permit the free expression of political opinion.
[ترجمه ترگمان]یک دولت روشنفکر باید اجازه ابراز عقیده سیاسی را بدهد
[ترجمه گوگل]حکومت روشنفکر باید بیان آزادی بیان سیاسی را اجازه دهد
[ترجمه گوگل]حکومت روشنفکر باید بیان آزادی بیان سیاسی را اجازه دهد
9. These days she's much more enlightened in her views on education.
[ترجمه ترگمان]این روزها او در دیدگاه خود درباره آموزش بسیار روشنفکر است
[ترجمه گوگل]این روزها او در دیدگاه هایش درباره آموزش و پرورش بسیار روشن است
[ترجمه گوگل]این روزها او در دیدگاه هایش درباره آموزش و پرورش بسیار روشن است
10. Listen to both sides and you will be enlightened, heed only one side and you will be benighted.
[ترجمه ترگمان]به هر دو طرف گوش دهید و شما روشن خواهید شد، تنها به یک طرف توجه کنید و به این ترتیب شب benighted خواهید بود
[ترجمه گوگل]به دو طرف گوش کنید و روشن خواهید شد، فقط یک طرف را گوش کنید و به شما کمی توجه خواهم کرد
[ترجمه گوگل]به دو طرف گوش کنید و روشن خواهید شد، فقط یک طرف را گوش کنید و به شما کمی توجه خواهم کرد
11. Listen to both sides and you will be enlightened.
[ترجمه ترگمان]به هر دو طرف گوش دهید و شما روشن خواهید شد
[ترجمه گوگل]به دو طرف گوش کنید و روشن می شود
[ترجمه گوگل]به دو طرف گوش کنید و روشن می شود
12. Buddha was an enlightened being.
[ترجمه ترگمان]بودا یک موجود روشن بود
[ترجمه گوگل]بودا یک موجود روشنگر بود
[ترجمه گوگل]بودا یک موجود روشنگر بود
13. This represented a most enlightened step, which is perhaps even more remarkable when one appreciates that no educational institution was involved.
[ترجمه ترگمان]این یک گام بسیار روشن است، که شاید حتی زمانی قابل توجه باشد که یک موسسه آموزشی در آن شرکت نداشته باشد
[ترجمه گوگل]این نشان دهنده یک مرحله ی روشنفکری بود که شاید حتی بیشتر قابل توجه باشد، زمانی که یکی از نهادهای آموزشی درگیر بود
[ترجمه گوگل]این نشان دهنده یک مرحله ی روشنفکری بود که شاید حتی بیشتر قابل توجه باشد، زمانی که یکی از نهادهای آموزشی درگیر بود
14. However limited its immediate effects, the ideology of Enlightened Despotism was important in the long term.
[ترجمه ترگمان]با این حال، تاثیرات آنی آن، ایدئولوژی of روشن گری در دراز مدت مهم بود
[ترجمه گوگل]با وجودی که تاثیرات فوری آن را محدود می کرد، ایدئولوژی ظهور روشنفکر در بلند مدت اهمیت داشت
[ترجمه گوگل]با وجودی که تاثیرات فوری آن را محدود می کرد، ایدئولوژی ظهور روشنفکر در بلند مدت اهمیت داشت
15. Mikhail Gorbachev's Soviet Union had once seemed the enlightened exception, but now only proves the bloody rule.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که اتحاد جماهیر شوروی سابق یک استثنا روشن به نظر می رسید، اما حالا فقط قانون لعنتی را ثابت می کند
[ترجمه گوگل]اتحاد شوروی میخائیل گورباچف یک بار به نظر می رسید استثنا روشنفکر است، اما اکنون تنها حکومت خونین را اثبات می کند
[ترجمه گوگل]اتحاد شوروی میخائیل گورباچف یک بار به نظر می رسید استثنا روشنفکر است، اما اکنون تنها حکومت خونین را اثبات می کند
پیشنهاد کاربران
روشن بینانه
دید باز - دیدی باز
آگاه
روشن بین
مطّلع
روشن بین
مطّلع
روشن فکر : Enlightened = open minded
فرهیخته
به روشن بینی رسیده
wise
based on full comprehension of the problems involved
based on full comprehension of the problems involved
راهنمایی شدن
enlightened ( adj ) = روشنفکر، بی تعصب، آزاده، روشن بین، روشن ضمیر، روشن بینانه، روشنگرانه، عاری از جهالت، روشنفکرانه
Definition = نشان دادن درک ، عمل مثبت و عدم پیروی از باورهای قدیمی یا غلط/دانستن حقیقت درباره وجود/نشان دادن درک و خرد در برخورد با دیگران/روشنگری همچنین به جای پیروی از باورهای غلط و قدیمی مبتنی بر عقل و علم ، به روی ایده ها و حقایق جدید باز است/
enlightened self interest = منفعت شخصی آگاهانه ( روشن بینانه )
examples:
1 - The school has an enlightened policy of teaching boys to cook.
این مدرسه سیاست روشنگرانه ای برای آموزش آشپزی به پسران دارد.
2 - These days she's much more enlightened in her views on education.
این روزها او در دیدگاه خود در مورد تحصیلات بسیار روشن بین است.
3 - Buddha was an enlightened being.
بودا موجودی روشن فکر بود.
4 - This company is an enlightened and reasonable employer.
این شرکت یک اشتغال زای روشن فکر و معقول است.
5 - Every enlightened person rejects racism in all its forms.
هر گونه روشنفکری نژادپرستی را در همه اشکال آن رد می کند.
Definition = نشان دادن درک ، عمل مثبت و عدم پیروی از باورهای قدیمی یا غلط/دانستن حقیقت درباره وجود/نشان دادن درک و خرد در برخورد با دیگران/روشنگری همچنین به جای پیروی از باورهای غلط و قدیمی مبتنی بر عقل و علم ، به روی ایده ها و حقایق جدید باز است/
enlightened self interest = منفعت شخصی آگاهانه ( روشن بینانه )
examples:
1 - The school has an enlightened policy of teaching boys to cook.
این مدرسه سیاست روشنگرانه ای برای آموزش آشپزی به پسران دارد.
2 - These days she's much more enlightened in her views on education.
این روزها او در دیدگاه خود در مورد تحصیلات بسیار روشن بین است.
3 - Buddha was an enlightened being.
بودا موجودی روشن فکر بود.
4 - This company is an enlightened and reasonable employer.
این شرکت یک اشتغال زای روشن فکر و معقول است.
5 - Every enlightened person rejects racism in all its forms.
هر گونه روشنفکری نژادپرستی را در همه اشکال آن رد می کند.
رهیافته، راهیافته
کلمات دیگر: