کلمه جو
صفحه اصلی

acumen


معنی : تیز هوشی، تیز فهمی، فراست، ظرفیت، بینایی
معانی دیگر : سرعت و صحت در تصمیم گیری، ذکاوت، فکر سلیم، زیرکی، شم

انگلیسی به فارسی

تیزهوشی، تیزفهمی، فراست


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: superior insight; quickness and shrewdness of judgment, esp. in practical matters.
مترادف: astuteness, discernment, discrimination, keenness, perceptiveness, percipience, perspicacity, sagacity
متضاد: dullness
مشابه: brains, ingenuity, insight, intelligence, penetration, perception, smarts, wisdom

- Her business acumen made her the ideal choice to head the company.
[ترجمه بهروز مددی] شم تجاریش ( تیزهوش بودنش در تجارت ) او را به بهترین گزینه برای ریاست شرکت تبدیل کرد.
[ترجمه ترگمان] فراست تجاری او او را انتخاب ایده آلی برای ریاست این شرکت کرده بود
[ترجمه گوگل] مشوق کسب و کار او را انتخاب ایده آل برای هدایت شرکت ساخته است

• shrewdness, discernment, astuteness
acumen is the ability to make good judgements and quick decisions.

مترادف و متضاد

تیز هوشی (اسم)
legerity, acuity, acumen

تیز فهمی (اسم)
acuity, acumen

فراست (اسم)
intelligence, acumen, physiognomy, sagacity, intuition, insight, flair, penetration, perspicacity

ظرفیت (اسم)
capacity, acumen, valence, valency, volume, span, gumption

بینایی (اسم)
acumen, insight, vision, sight, eyesight, eye, perspective, discernment, spectrum

ability to understand and reason


Synonyms: acuity, acuteness, astuteness, awareness, brains, brilliance, cleverness, comprehension, cunning, discernment, discrimination, farsightedness, good taste, grasp, guile, ingenuity, insight, intellect, intelligence, intuition, judgment, keenness, perception, percipience, perspicacity, perspicuity, refinement, sagacity, sensitivity, sharpness, shrewdness, smartness, smarts, understanding, vision, wisdom, wit


Antonyms: denseness, ignorance, inability, ineptness, obtuseness, stupidity


جملات نمونه

1. political acumen
شم سیاسی

2. He had demonstrated considerable business acumen.
[ترجمه ترگمان]فراست تجاری قابل ملاحظه ای را به اثبات رسانده بود
[ترجمه گوگل]او تاکید زیادی بر کسب و کار نشان داده است

3. His sharp business acumen meant he quickly rose to the top.
[ترجمه ترگمان]او به سرعت از بالا سر بلند کرد و گفت: تیزهوشی و ذکاوت تجاری او به این معنا بود که به سرعت از بالای سر بلند شد
[ترجمه گوگل]تیزهدان کسب و کار تیز خود به این معنی است که او به سرعت به سمت بالا بالا رفت

4. She has considerable business/financial acumen.
[ترجمه ترگمان]او فراست تجاری \/ مالی قابل توجهی دارد
[ترجمه گوگل]او تا به حال قابل توجه کسب و کار / مالی قابل توجه است

5. She has considerable business acumen.
[ترجمه ترگمان]اون acumen تجاری زیادی داره
[ترجمه گوگل]او تا به حال قابل توجه کسب و کار قابل توجه است

6. He lacked the judgment and political acumen for the post of chairman.
[ترجمه ترگمان]او قدرت داوری و فراست سیاسی برای پست ریاست را نداشت
[ترجمه گوگل]او فاقد قضاوت و تسلط سیاسی برای پست رئیس بود

7. Mr Wade hid his legal acumen behind a cigar-chewing country-boy manner and a thick East Texas drawl.
[ترجمه ترگمان]آقای واده تیزهوشی قانونی خود را در پشت سیگار برگی که در حال جویدن تنباکو بود، و کش دار و کشیده تگزاس را پنهان کرد
[ترجمه گوگل]آقای Wade مخفیانه قانونی خود را در پشت یک پسر سیگار کشیدن کشوری کشور و یک ضخامت شرق تگزاس را مخفی کرد

8. Winterthur's prosperity was built on business acumen and new industries.
[ترجمه ترگمان]رونق Winterthur با فراست تجاری و صنایع جدید ساخته شد
[ترجمه گوگل]رفاه ویتنترور بر روی کسب و کار و صنایع جدید ساخته شده است

9. Shrewd, methodical, and determined, Banks combined business acumen with political trimming.
[ترجمه ترگمان]Shrewd، روشمند، و مصمم، فراست تجاری خود را با trimming سیاسی ترکیب کردند
[ترجمه گوگل]شکنجه، متدین و متعهد، بانک ها با توجه به تغییرات سیاسی، مشغول کسب و کار هستند

10. Van Leer inherited some of his father's acumen but none of his money and certainly none of his love for money.
[ترجمه ترگمان]ون Leer فراست پدرش را به ارث برده بود، ولی هیچ یک از پولش نبود و مسلما هیچ یک از عشقش به پول نبود
[ترجمه گوگل]ون لر بعضی از معضلات پدرش را به ارث برده بود اما هیچ پولی از او نداشت و مطمئنا هیچی از عشقش به پول نبود

11. Beyond his financial acumen, Grigsby knows how to stroke business and political movers.
[ترجمه ترگمان]Grigsby فراتر از فراست مالی اش، می داند چگونه کار و محرک های سیاسی را سکته کند
[ترجمه گوگل]گرگسبی، فراتر از توانایی مالی خود، می داند که چگونه می تواند کسب و کار و سیاست گذاران را تحریک کند

12. Our focus is on the convergence of business acumen, strategy, technology directions, and capital requirements.
[ترجمه ترگمان]تمرکز ما بر روی هم گرایی فراست تجاری، استراتژی، مسیرهای فن آوری، و الزامات سرمایه است
[ترجمه گوگل]تمرکز ما بر همگرایی مشارکت در کسب و کار، استراتژی، مسیرهای فناوری و الزامات سرمایه است

13. I've never possessed any business acumen.
[ترجمه ترگمان]من هیچ وقت با زیرکی سر و کار نداشتم
[ترجمه گوگل]من هرگز هیچ حساسیت کسب و کار را نداشتم

14. I respect her business flair, her acumen.
[ترجمه ترگمان]من به حرکات و فراست و فراست اون احترام میذارم
[ترجمه گوگل]من احترام تجاری خود را، احتیاط او را احترام می گذارم

political acumen

شم سیاسی


پیشنهاد کاربران

قضاوت درست و تصمیم گیری سریع

Business/financial acumen
خرد مالی - هوش تجاری


Business/financial/ political acumen

شم اقتصادی/ سیاسی

تیزهوشی
شم ( اقتصادی، سیاسی، . . . )

زیرکی و ذکاوت،
تیز فهمی

The only thing bigger than Trump’s personality is his business acumen


کلمات دیگر: