کلمه جو
صفحه اصلی

accompanying


معنی : مشایعت
معانی دیگر : ضمیمه، همراه

انگلیسی به انگلیسی

• providing musical accompaniment; joining along with; escorting, attending

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] همراه

مترادف و متضاد

مشایعت (اسم)
accompaniment, escort, seeing off, accompanying

جملات نمونه

1. two catholic fathers were accompanying him
دو کشیش کاتولیک او را مشایعت می کردند.

2. two clerics and a layman were accompanying him
دو روحانی و یک فرد غیر روحانی او را مشایعت می کردند.

3. I prefer having your accompanying for life-long time to the short-time tenderness.
[ترجمه ژاله] من همراهی طولانی مدت شما را به محبت/ صمیمیت کوتاه مدت ترجیح می دهم .
[ترجمه ترگمان]من ترجیح می دهم برای مدت طولانی همراه مهربانی کوتاهی همراه شما باشم
[ترجمه گوگل]من ترجیح می دهم که همراه شما برای مدت زمان طولانی به حساسیت کوتاه مدت

4. Please see accompanying booklet for instructions.
[ترجمه ترگمان]لطفا دفترچه راهنما را برای دستورالعمل ببینید
[ترجمه گوگل]لطفا دستورالعمل همراهی کنید

5. The conditions are explained in the accompanying letter.
[ترجمه ترگمان]شرایط در نامه همراه توضیح داده می شود
[ترجمه گوگل]شرایط در نامه همراه است

6. Children under 17 require an accompanying parent or guardian to see this film.
[ترجمه ترگمان]کودکان زیر ۱۷ سال به والدین یا سرپرست خود نیاز دارند تا این فیلم را ببینند
[ترجمه گوگل]کودکان زیر 17 سال برای دیدن این فیلم نیاز به والدین یا سرپرست همراه دارند

7. Would you do me the honour of accompanying me to the New Year Ball?
[ترجمه ترگمان]به من افتخار می دهید که همراه من به جشن سال نو برویم؟
[ترجمه گوگل]آیا به من افتخار می کنی که من را به سال نو مبارک ببری؟

8. The carrier and an accompanying armada of escort ships gave Clinton a 21-gun salute.
[ترجمه ترگمان]ناو هواپیمابر و ناوگانی متشکل از کشتی های اسکورت به کلینتون سلام نظامی دادند
[ترجمه گوگل]حمل و نقل و کشتی های همراه اسکورت کشتی ها به کلینتون یک سالن 21 نفره را دریافت کرد

9. Accompanying the expanded domain of r4 expression, neural crest cells migrating from this region also express r4 markers.
[ترجمه ترگمان]همراه با دامنه گسترده بیان r۴، سلول های تاج عصبی که از این منطقه مهاجرت می کنند نیز مارکرهای r۴ را بیان می کنند
[ترجمه گوگل]همراه با دامنه گسترده ای از بیان r4، سلول های خاردار عصبی مهاجرت از این منطقه همچنین نشانگرهای r4 را بیان می کند

10. Accompanying the shuttle crew will be 66 laboratory rats, six of them nursing females and the remainder neonates.
[ترجمه ترگمان]همراه با خدمه شاتل، ۶۶ موش های آزمایشگاهی و شش نفر از آن ها زن پرستاری و بقیه neonates هستند
[ترجمه گوگل]همراه با خدمه شاتل 66 موش آزمایشگاهی، شش نفر از آنها پرستاران و نوزادان باقیمانده خواهند بود

11. Accompanying practical nursing experiences in community and hospitals helps to elaborate understanding and develop nursing skills.
[ترجمه ترگمان]تجارب پرستاری عملی در جامعه و بیمارستان به درک دقیق و توسعه مهارت های پرستاری کمک می کند
[ترجمه گوگل]همراهی تجربیات پرستاری در جامعه و بیمارستان ها، کمک می کند تا درک دقیق و توسعه مهارت های پرستاری را درک کنند

12. First, silents were never silent; the accompanying music was as important to setting the mood as the pictures.
[ترجمه ترگمان]اول، silents هرگز خاموش نبودند؛ موسیقی همراهی هم به اندازه تصاویر مهم بود
[ترجمه گوگل]اول، سکوت هرگز سکوت نکرد؛ موسیقی همراه به همان اندازه برای تنظیم خلق و خوی به عنوان تصاویر مهم بود

13. Jack Flam has written the accompanying catalogue.
[ترجمه ترگمان] جک flam \"فهرست accompanying رو نوشته\"
[ترجمه گوگل]جک فلام کاتالوگ همراه را نوشته است

14. Accompanying the astronauts on the flight are a dozen rats, 36 fish embryos and 20 loblolly pine seedlings.
[ترجمه ترگمان]Accompanying فضانورد در پرواز دوازده موش و ۳۶ تا ماهی و ۲۰ تا درخت کاج کاج هستند
[ترجمه گوگل]همراه با فضانوردان در پرواز یک دوز موش صحرایی، 36 جنین ماهی و 20 نهال کاج کاج است

15. In the truck are servants and armed guards accompanying the safari goods.
[ترجمه ترگمان]در کامیون، خدمتکاران و نگهبان های مسلح سفر اکتشافی خود را همراهی می کنند
[ترجمه گوگل]در کامیون خدمتگزار و نگهبانان مسلح همراه با کالاهای سافاری هستند

پیشنهاد کاربران

توضیحی

همراهی کردن

accompanying all this,
علاوه بر این ها

جدول الحاقی

همراه، مشایعت کننده

attachment


کلمات دیگر: