1. When she was promoted, she missed the day-to-day involvement with customers.
[ترجمه A.A] وقتی او ارتقاع یافت سر و کله زدن روزمره با مشریان را نداشت
[ترجمه ترگمان]هنگامی که او ترفیع یافت، دست داشتن به مشارکت روزانه با مشتریان را از دست داد
[ترجمه گوگل]هنگامی که او ارتقا یافت، او از حضور روزمره با مشتریان خسته شد
2. UN involvement in the country's affairs would set a dangerous precedent.
[ترجمه ترگمان]دخالت سازمان ملل در امور کشور سابقه خطرناکی را در بر خواهد داشت
[ترجمه گوگل]دخالت سازمان ملل در امور کشور یک سابقه خطرناک است
3. School officials say they welcome parental involvement.
[ترجمه ترگمان]مسئولان مدرسه می گویند که از مشارکت والدین استقبال می کنند
[ترجمه گوگل]مقامات مدرسه می گویند که از دخالت والدین خوشحال هستند
4. She disliked his involvement with the group and disliked his friends.
[ترجمه ترگمان]او از درگیری با گروه خوشش نمی آمد و دوستانش را دوست نداشت
[ترجمه گوگل]او با دخالتش در گروه مخالفت کرد و دوستانش را دوست نداشت
5. Her involvement in the case was peripheral.
[ترجمه ترگمان]گرفتاری او در این پرونده، دامنه دید بود
[ترجمه گوگل]دخالت او در مورد محیطی بود
6. The decision to escalate UN involvement has been taken in the hopes of a swift end to the hostilities.
[ترجمه ترگمان]این تصمیم برای تشدید مشارکت سازمان ملل به امید پایان سریع به خصومت صورت گرفته است
[ترجمه گوگل]تصمیم به تشدید دخالت سازمان ملل در امید به پایان رسیدن سریع به خصومت ها گرفته شده است
7. He encourages parental involvement in the running of school.
[ترجمه ترگمان]او مشارکت والدین در اداره مدرسه را تشویق می کند
[ترجمه گوگل]او مشارکت والدین در اجرای مدرسه را تشویق می کند
8. Involvement with terrorist groups brought the political party into disrepute.
[ترجمه ترگمان]مشارکت با گروه های تروریستی حزب سیاسی را بدنام کرد
[ترجمه گوگل]مشارکت با گروه های تروریستی، حزب سیاسی را به نادیده انگاشت
9. His involvement in the scandal was a blot on his reputation.
[ترجمه Farhood] مشارکت او در این رسوایی، یک لکه ننگ بر شهرت او بود
[ترجمه ترگمان]دخالت او در این رسوایی، یک لکه ننگ بر شهرت او بود
[ترجمه گوگل]دخالت او در رسوایی این بود که اعتبار خود را از دست داده است
10. His new book examines the United States' involvement in World War II.
[ترجمه ترگمان]کتاب جدید او به بررسی دخالت ایالات متحده در جنگ جهانی دوم می پردازد
[ترجمه گوگل]کتاب جدید او، بررسی نقش ایالات متحده در جنگ جهانی دوم را بررسی می کند
11. The authorities have been accused of active involvement in the narcotics trade.
[ترجمه ترگمان]مقامات به دخالت فعال در تجارت مواد مخدر متهم شده اند
[ترجمه گوگل]مقامات به دخالت فعال در تجارت مواد مخدر متهم شده اند
12. Glazer ducked a question about his involvement in the bank scandal.
[ترجمه ترگمان]گلازر یک سوال در مورد دخالت او در رسوایی این بانک را رد کرد
[ترجمه گوگل]گلاسر سوالی در مورد دخالتش در رسوایی بانک داشت
13. He was found to have a deep involvement in drug dealing.
[ترجمه ترگمان]او به دلیل مشارکت عمیق در معاملات مواد مخدر پیدا شد
[ترجمه گوگل]او متوجه شد که دخالت عمیق در فروش مواد مخدر دارد
14. Weaver admitted a strong emotional involvement in her client's case.
[ترجمه ترگمان]ویور در پرونده موکلش یک مشارکت عاطفی شدید را پذیرفت
[ترجمه گوگل]Weaver اعتیاد عاطفی قوی را در پرونده مشتریش پذیرفته است
15. Winters denies any involvement in the robbery.
[ترجمه ترگمان]زمستان ها هر گونه دخالت در این سرقت را انکار می کند
[ترجمه گوگل]زمستان هر گونه دخالت در سرقت را انکار می کند