کلمه جو
صفحه اصلی

modal


معنی : کیفیتی، چونی
معانی دیگر : (دستور زبان) وجهی، وجه نما، وابسته به شیوه یا روال یا سبک، آرنگی، وابسته به حالت یا روحیه یا وجه، (موسیقی) جازمودال، موسیقی مودال، (منطق) وابسته به مقولات وضعی، (فلسفه) شکل و حالت (در برابر: substance)، مقید

انگلیسی به فارسی

کیفیتی، چونی، مقید


مودال، کیفیتی، چونی


انگلیسی به انگلیسی

• of form, of manner; pertaining to mood (grammar); pertaining to mode, in a key other than major or minor (music)
in grammar, a modal or a modal verb is a word such as `can' or `would' which is used in a verbal group and which expresses ideas such as possibility, intention, or necessity.

مترادف و متضاد

کیفیتی (صفت)
modal, postural

چونی (صفت)
modal, qualitative

جملات نمونه

1. a modal auxiliary
فعل کمکی وجه نما

2. Modal verbs generally take the bare infinitive.
[ترجمه ترگمان]modal افعال معمولا the را برمی دارند
[ترجمه گوگل]افعال مودال به طور کلی مصداق لخت هستند

3. In addition to studies using the modal composition of a sediment, other provenance determinations can be made from individual quartz grains.
[ترجمه ترگمان]علاوه بر مطالعات، با استفاده از ترکیب مودال یک رسوب، سایر تصمیم های تجاری می تواند از دانه های منفرد کوارتز تشکیل شود
[ترجمه گوگل]علاوه بر مطالعاتی که با استفاده از ترکیب مودال رسوب انجام می شود، می توان سایر ارقام را از دانه های کوارتز جداگانه تهیه کرد

4. The expression of modal meanings can take quite a different form in each language.
[ترجمه ترگمان]بیان معانی مودال می تواند شکل متفاوتی را در هر زبان به دست آورد
[ترجمه گوگل]بیان معانی مودال می تواند کاملا متفاوت در هر زبان باشد

5. Complex fluctuations in the sedimentation rates and modal proportions are possible.
[ترجمه ترگمان]نوسانات پیچیده در سرعت ته نشینی و نسبت های مودال، امکان پذیر است
[ترجمه گوگل]نوسانات پیچیده در میزان رسوب و نسبت مودال امکان پذیر است

6. In the second place, the modal meaning is derivable from the canonical lexical meaning but not the other way round.
[ترجمه ترگمان]در مکان دوم، مفهوم مودال از مفهوم واژگانی استاندارد جدا شده است، اما نه به روش دیگر
[ترجمه گوگل]در مرحله دوم، معنی مودال از معنای واژگانی کانونیک مشتق شده است، اما دور از دسترس نیست

7. The different modal authorship numbers could explain why this was not seen.
[ترجمه ترگمان]اعداد مختلف نویسندگی ممکن است توضیح دهند که چرا این مساله دیده نشده است
[ترجمه گوگل]اعداد مختلف مجاز مدرن می تواند توضیح دهد که چرا این دیده نشده است

8. In general, the same clothing was used underneath - Rhoval/Modal thermals and Polartec 200 fleece.
[ترجمه ترگمان]به طور کلی، همان لباس زیر لایه Rhoval \/ Modal thermals و Polartec ۲۰۰ fleece مورد استفاده قرار گرفت
[ترجمه گوگل]به طور کلی لباس زیر از زیر استفاده شده - گرما Rhoval / Modal و Polartec 200 پشم گوسفند وجانوران دیگر

9. No sign of grammar here: no interrogative forms, modal verbs, question tags; no sentence at all.
[ترجمه ترگمان]هیچ نشانه ای از دستور زبان در اینجا وجود ندارد: هیچ گونه interrogative، افعال معین، برچسب ها سوال، و هیچ جمله ای وجود ندارد
[ترجمه گوگل]هیچ نشانه ای از دستور زبان در اینجا وجود ندارد: هیچ فرم تکراری، افعال مدال، تست سوال؛ هیچ حکمی ندارد

10. The use of dare as a modal auxiliary follows the same pattern as need.
[ترجمه ترگمان]استفاده از جرات به عنوان یک کمکی معین، همان الگوی مورد نیاز را دنبال می کند
[ترجمه گوگل]استفاده از جرات به عنوان یک کمکی مودال به دنبال الگوی مشابه به عنوان نیاز است

11. Modal composition and provenance studies can therefore only be partially accurate in many siliciclastic formations.
[ترجمه ترگمان]بنابراین ترکیب Modal و provenance می تواند تا حدودی در بسیاری از اشکال زیستی نسبتا دقیق باشد
[ترجمه گوگل]بنابراین، ترکیبات مادال و مطالعات پروتئینی در بسیاری از ساختارهای سیلیکاتیک تنها می توانند تا حدی دقیق باشند

12. LMS training for experimental modal analysis and noise measurement technology.
[ترجمه ترگمان]گوش به زنگ برای آنالیز مودال تجربی و تکنولوژی اندازه گیری نویز
[ترجمه گوگل]آموزش LMS برای تحلیل مودال تجربی و تکنولوژی اندازه گیری نویز

13. The multi - modal carriage document may either be assignable or non - assignable as required by the consignor.
[ترجمه ترگمان]سند carriage multi ممکن است either یا غیر assignable باشد که توسط the مورد نیاز است
[ترجمه گوگل]سند حمل و نقل چند منظوره ممکن است یا قابل تعویض یا عدم تخصیص به عنوان مورد نیاز توسط فرستنده است

14. Every time an application puts up a modal dialog box, it goes into an idle waiting state, doing no work while the user struggles with the dialog. This should never happen.
[ترجمه ترگمان]هر زمان که یک برنامه یک دیالوگ باکس معین را ایجاد می کند، در حالت انتظار بی کار قرار می گیرد، و در حالی که کاربر با این محاوره دست و پنجه نرم می کند، هیچ کاری انجام نمی دهد این هرگز اتفاق نخواهد افتاد
[ترجمه گوگل]هر بار که یک برنامه یک جعبه محاوره ای را ایجاد می کند، در حالت انتظار انتظار می رود، در حالی که کاربر با گفت و گو مبارزه می کند، هیچ کار نمی کند این هرگز نباید اتفاق بیفتد

15. The principle of piezoelectric modal sensor is introduced and the formulas of calculating modal respondence by measured piezoelectric outputs are gained.
[ترجمه ترگمان]اصل حسگر پیزوالکتریک معرفی می شود و فرمول محاسبه respondence modal با خروجی های اندازه گیری شده به دست می آید
[ترجمه گوگل]اصل سنسور مودال پیزوالکتریک معرفی شده است و فرمول های محاسبه پاسخ مودال با خروجی های پیزوالکتریک اندازه گیری شده به دست می آید

a modal auxiliary

فعل کمکی وجه نما


پیشنهاد کاربران

تسلسلی ( در ریاضی )

مد ( در آمار )

وجه نما

can could may should shall might

مقید، متوسط

( دستور زبان ) فعل وجهی - نمودی - نمودین - حالتی

CROSS MODAL ( CROSS SENSORY ) چند حسی

ر. ک پاورقی ص۵۸ مبانی علوم اعصاب شناختی خرازی

معمولا در دستور زبان بهشون میگیم افعال کمکی
( که شامل این افعال است: can, could , be able to , shall , should , may , might , must. Would , will , have to )

فعل ناقص مثل can, may, must, should و. . .

وضعی


کلمات دیگر: