کلمه جو
صفحه اصلی

acquaint


معنی : اشنا کردن، اگاه کردن، مسبوق کردن، مطلع کردن
معانی دیگر : آشنا بودن یا کردن، آگاه کردن، آشنا ساختن، شناساندن، آگاهی دادن، (با شخص دیگری) آشنا کردن یا شدن، آشنایی پیدا کردن، شناسایی داشتن، آموختن، یاد دادن

انگلیسی به فارسی

(با شخص دیگری) آشنا کردن یا شدن، آشنایی پیدا کردن، شناسایی داشتن، آموختن، یاد دادن


آشنا بودن یا کردن، آگاه کردن، آشنا ساختن، مطلع کردن، شناساندن، آگاهی دادن


آشنایی، اشنا کردن، اگاه کردن، مسبوق کردن، مطلع کردن


انگلیسی به انگلیسی

• make familiar; present someone, introduce someone; make known
if you acquaint someone with something, you tell them about it; a formal word.

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: acquaints, acquainting, acquainted
(1) تعریف: to introduce, or to make familiar or accustomed to (usu. fol. by "with").
مترادف: introduce
مشابه: familiarize, greet, orient, present to, welcome

- They went next door and acquainted themselves with their new neighbors.
[ترجمه ترگمان] در اتاق مجاور رفتند و خود را با همسایه های تازه آشنا کردند
[ترجمه گوگل] آنها در کنار یکدیگر رفتند و با همسایگان جدیدشان آشنا شدند
- She was eager to acquaint herself with the customs of her new country.
[ترجمه ترگمان] او مشتاق بود که با رسم و رسوم این کشور جدید آشنا شود
[ترجمه گوگل] او مشتاق بود که خود را با آداب و رسوم کشور جدیدش آشنا کند

(2) تعریف: to tell about; inform (usu. fol. by "with").
مترادف: advise of, apprise of, clue in, enlighten, familiarize, inform
مشابه: apprise, disclose, impart, notify, reveal

- The boss finally acquainted the group with his decision.
[ترجمه ترگمان] رئیس بالاخره با تصمیمش با گروه آشنا شد
[ترجمه گوگل] رئیس در نهایت گروه را با تصمیم خود آشنا کرد
- Our guide acquainted us with the famous monuments and sights of the city.
[ترجمه ترگمان] راهنمای ما با آثار تاریخی و مناظر شهر آشنا است
[ترجمه گوگل] راهنمای ما ما را با آثار معروف و مناظر شهر آشنا کرد
- The professor acquainted the students with numerous Renaissance painters.
[ترجمه ترگمان] استاد، دانشجویان را با نقاشان رنسانس متعدد آشنا کرد
[ترجمه گوگل] استاد دانش آموزان را با نقاشان متعدد رنسانس آشنا کرد

مترادف و متضاد

inform oneself or another about something new


اشنا کردن (فعل)
accustom, familiarize, induct, acquaint, affiliate, introduce

اگاه کردن (فعل)
acquaint, inform, admonish, intuit, warn

مسبوق کردن (فعل)
acquaint

مطلع کردن (فعل)
acquaint, apprise, apprize

Synonyms: accustom, advise, apprise, bring out, clue, come out with, disclose, divulge, enlighten, familiarize, fill in, fix up, get together, habituate, inform, intro, introduce, knock down, let know, make familiar, notify, post, present, reveal, tell, warn


Antonyms: conceal, deceive, falsify, hide, hold back, mislead, misrepresent, withhold


جملات نمونه

1. to acquaint oneself with the facts
خود را با واقعیت آشنا کردن

2. Travel will acquaint us with new customs.
[ترجمه ترگمان]سفر ما را با گمرکات جدید آشنا می کند
[ترجمه گوگل]سفر ما را با آداب و رسوم جدید آشنا می کند

3. I need to acquaint myself with the new regulations.
[ترجمه ترگمان] باید خودم رو با قوانین جدید آشنا کنم
[ترجمه گوگل]من باید خودم را با مقررات جدید آشنا کنم

4. You should acquaint yourself with the background of all your pupils.
[ترجمه ترگمان]شما باید خود را با پس زمینه همه شاگردان خود آشنا کنید
[ترجمه گوگل]شما باید پس زمینه همه دانش آموزان خود را آشنا کنید

5. Let me acquaint you with the facts.
[ترجمه ترگمان] بذار واقعیت رو بهت بگم
[ترجمه گوگل]اجازه بدهید شما را با حقایق آشنا کنم

6. Please acquaint me with the facts of the case.
[ترجمه ترگمان]لطفا با حقایق پرونده به من اطلاع بدهید
[ترجمه گوگل]لطفا از حقایق پرونده مطلع شوید

7. I want to acquaint myself with your strengths and weaknesses.
[ترجمه ترگمان]من می خواهم خود را با نقاط قوت و ضعف خود آشنا کنم
[ترجمه گوگل]من می خواهم خود را با نقاط قوت و ضعف خود آشنا کنم

8. You need to acquaint the police with the facts.
[ترجمه ترگمان] تو باید با حقایق به پلیس اطلاع بدی
[ترجمه گوگل]شما باید پلیس را با حقایق آشنا کنید

9. I'll acquaint you with my daughter when she arrives.
[ترجمه ترگمان]وقتی رسید به تو و دخترم خواهم گفت
[ترجمه گوگل]وقتی دخترم می آید، با دخترت آشنا می شوم

10. The Broadcasting Museum also offers Saturday workshops to acquaint children with the world of radio.
[ترجمه ترگمان]همچنین موزه پخش برنامه شنبه برای آشنایی کودکان با دنیای رادیو، کارگاه های آموزشی برگزار می کند
[ترجمه گوگل]موزه پخش همچنین کارگاه های شنبه را برای آشنایی کودکان با دنیای رادیو ارائه می دهد

11. You will first need to acquaint yourself with the filing system.
[ترجمه ترگمان]ابتدا باید خودتان را با سیستم پر کردن آشنا کنید
[ترجمه گوگل]برای اولین بار باید خودتان را با سیستم ثبت نام آشنا کنید

12. He decided to take his son along and acquaint him with the business.
[ترجمه ترگمان]او تصمیم گرفت که پسرش را باخود ببرد و او را با این کار آگاه سازد
[ترجمه گوگل]او تصمیم گرفت پسرش را همراهی کند و او را با کسب و کار آشنا کند

13. Residents should acquaint themselves with earthquake safety rules.
[ترجمه ترگمان]شهروندان باید خود را با قوانین ایمنی زلزله آشنا کنند
[ترجمه گوگل]ساکنین باید با قوانین ایمنی زلزله آشنا شوند

14. You should acquaint yourself with any material that is provided about the authority.
[ترجمه ترگمان]شما باید خود را با هر ماده ای که در مورد قدرت ارایه شده آشنا کنید
[ترجمه گوگل]شما باید خود را با هر گونه اطلاعاتی که دربارۀ اقتدار ارائه شده است آشنا کنید

15. Doctor Turner takes me aside to acquaint me in funereal tones with the details of a colleague's latest symptoms.
[ترجمه ترگمان]دکتر ترنر مرا به کناری می برد تا با جزئیات آخرین علائم یک هم کار آشنا شوم
[ترجمه گوگل]دکتر ترنر به من مراجعه می کند تا با مراجعه به آخرین علائم همکارش، مراجعه کنید

to acquaint oneself with the facts

خود را با واقعیت آشنا کردن


He was not acquainted with modern farming.

او از کشاورزی نوین اطلاع نداشت.


Are you acquainted with my brother?

با برادرم آشنایی دارید؟


پیشنهاد کاربران

آشنا کردن


کلمات دیگر: