1. he is accustomed to being alone
او به تنها بودن خو گرفته است.
2. she is not accustomed to traveling
او به سفر عادت ندارد.
3. he started speaking with his accustomed smile
با لبخند همیشگی خود شروع به صحبت کرد.
4. The young man has been accustomed to hard work.
[ترجمه گل] این مرد جوان به سخت کار کردن عادت کرده است.
[ترجمه Sana] مردجوان به کارسخت عادت کرده بود
[ترجمه ترگمان]جوان به کاره ای سخت عادت دارد
[ترجمه گوگل]مرد جوان به کار سختی عادت کرده است
5. These people are accustomed to hard work.
[ترجمه ترگمان]این آدم ها به کاره ای سخت عادت دارند
[ترجمه گوگل]این افراد عادت به کار سخت دارند
6. This is his accustomed hour to go to bed.
[ترجمه ترگمان]این ساعت عادت او برای رفتن به رخت خواب است
[ترجمه گوگل]این ساعت عادتش به خواب رفتن است
7. The team has accustomed itself to the pace of first division rugby.
[ترجمه ترگمان]تیم به سرعت راگبی در بخش اول عادت کرده است
[ترجمه گوگل]این تیم خود را به سرعت رگبای اول بخش تقسیم کرده است
8. He was not accustomed to political or philosophical discussions.
[ترجمه ترگمان]او به بحث های سیاسی یا فلسفی عادت نداشت
[ترجمه گوگل]او به بحث سیاسی یا فلسفی عادت نکرده بود
9. She had grown accustomed to his long absences.
[ترجمه ترگمان]به غیبت های طولانی خود عادت کرده بود
[ترجمه گوگل]او به فقرا طولانی خود عادت کرده است
10. Have you grown accustomed to Japan?
[ترجمه ترگمان]به ژاپن عادت کردی؟
[ترجمه گوگل]آیا شما به ژاپن عادت کرده اید؟
11. I'm not accustomed to being treated like this.
[ترجمه ترگمان]عادت ندارم اینجوری باه ام رفتار بشه
[ترجمه گوگل]من عادت نداشتم که چنین رفتار کنم
12. His eyes became accustomed to the dark after the brilliance of the sun outside.
[ترجمه ترگمان]چشمانش به تاریکی پس از درخشش خورشید در بیرون عادت کرد
[ترجمه گوگل]چشمان او پس از درخشندگی خورشید در خارج از بدن به تاریکی عادت کرد
13. My eyes slowly grew accustomed to the gloom.
[ترجمه ترگمان]چشمانم به آرامی به تاریکی عادت کرد
[ترجمه گوگل]چشمان من به آرامی به ناراحتی عادت کرد
14. As my eyes accustomed to the darkness, I could make out a shape by the window.
[ترجمه ترگمان]همچنان که چشمانم به تاریکی عادت داشت، توانستم شکل پنجره را تشخیص دهم
[ترجمه گوگل]چشمانم را به تاریکی عادت دادم، می توانم پنجره را شکل دهم